نگاهي به فيلم «عرق سرد»
فوتبال يا زنان؟ مساله اين است
سامان سعادت
يكي از خوبيهاي عرق سرد اين است كه اگر از اصل ماجرايي كه سال گذشته مدتي ورزش كشور را به خودش مشغول كرد بيخبر باشيم، مشكلي هنگام ديدن فيلم پيدا نميكنيم. ماجرا از اين قرار بود كه نيلوفر اردلان بازيكن تيم ملي فوتسال كشورمان هنگام عزيمت به مسابقات جام ملتهاي آسيا در سال 2015 متوجه شد كه همسرش او را ممنوعالخروج كرده. همسر اردلان، مهدي توتونچي مجري شبكه ورزش و برنامههاي شبهاي فوتبالي است. اين ماجرا جنجال زيادي در رسانهها به وجود آورد و تقريبا همه را به واكنش واداشت كه احتمالا از آن مطلعيد. در نهايت اردلان با حكم دادستاني توانست تيم را در مسابقات قهرماني جهان همراهي كند. ما كاري به اصل ماجرا و زندگي خصوصي اين دو نفر نداريم. اما مشخص است كه فيلم «عرق سرد» با الهام از اين واقعه ساخته شده. حتي اگر ابتداي فيلم تاكيد شود كه كليه مشابهتهاي فيلم با اشخاص حقيقي تكذيب ميشود. اين جمله به خاطر احتمال شكايت توتونچي در ابتداي فيلم نوشته شده تا درگيريهاي حقوقي پيش نيايد.
اما اگر بخواهيم به خود اثر بپردازيم، اولين چيزي كه توجه ما را جلب ميكند تاثير فوتبال در اين فيلم است. عرق سرد درباره يك بازيكن فوتسال است. يك بازيكن معروف فوتسال زنان كه درگير قوانين مردسالارانه جامعه شده. فيلم هم با يك مسابقه فوتسال بين ايران و كشوري خارجي كه احتمالا تايلند است شروع ميشود. بازي در ايران در حال برگزاري است و از همين ابتداي فيلم، عدم اشراف كارگردان به ورزش فوتبال نمايان ميشود. اول از همه اينكه مسابقات جام ملتهاي آسيا هميشه به صورت متمركز برگزار ميشود و اين طور نيست كه نيمه نهايي مسابقه در ايران برگزار شود و فينال در كوالالامپور مالزي! ضمن اينكه تيمهاي خارجي كه براي بازيهاي حتي دوستانه به ايران سفر ميكنند، حاضر نيستند با حجاب بازي كنند، چه برسد به مسابقات رسمي. اينكه كارگردان برداشته لباس پوشيده تن بازيكنان خارجي كرده شايد با توجيه گرفتن مجوز بوده باشد اما قابل قبول نيست و يك گاف محسوب ميشود. وقتي كارگردان تصميم ميگيرد چنين فيلمي بسازد بايد فكر همه جاي آن را بكند. چون اگر قرار است جام ملتها بر اساس قوانين سهيل بيرقي برگزار شود، فينال را هم به تهران ميآورد تا اين همه دردسر پيش نيايد! اما نوع نشان دادن بازي ايران و تايلند در ابتداي اثر هم محل سوال است. همهچيز در تصنعيترين حالت ممكن است. قبول كه سخت است به تصوير كشيدن فوتسال. اما اين انتخاب كارگردان است و بايد تمهيدي براي آن بيانديشد. اينكه صرفا دوربين سريع حركت كند و تند تند كات بخورد كافي نيست. اينكه بازيكنان هيچ مهارت خاصي در كار با توپ نشان نميدهند ايراد است. اينكه جريان بازي مشخص نيست ايراد است. اينكه بازي هيچ هيجاني غير از ريتم سريع ندارد ايراد است.
فيلم با همين معضل شروع ميشود و تا انتها هم درگير آن ميماند. نميخواهم وارد مسائل فني فيلم نظير شخصيتپردازي و روايت شوم. تمركز من بر استفاده از فوتبال در يك فيلم فوتبالي است. عرق سرد به هيچ عنوان نتوانسته فوتبال را در فيلم تهنشين كند. فوتبال هيچ كاركرد دراماتيكي ندارد. شما ميتوانيد افروز، شخصيت اصلي فيلم را كه يك فوتباليست است با يك محقق عوض كنيد كه شوهرش اجازه خروج به او نميدهد، با يك نويسنده عوض كنيد، اصلا با يك آدم معمولي عوض كنيد. هيچ تغييري در فيلم رخ نميدهد. كارگردان متوجه عظمت و تاثيرگذاري ورزشي به اسم فوتبال در جامعه نيست. نتوانسته تفاوتي را كه فوتباليست بودن شخصيت اصلي در ماجرا به وجود آورده، تصوير كند. همچنين اينكه همسر افروز يك مجري برنامه ورزشي است تاثيري در روند فيلم ندارد. شما او را هم ميتوانيد با يك دكتر يا مهندس يا يك سبزيفروش عوض كنيد. كاركردهاي اجتماعي اين شخصيتها صرفا در يك سكانس فيلم كه وكيل افروز ميگويد: «همه در حال ساخت هشتگ براي تو هستند»، خلاصه ميشود. سهيل بيرقي بيشتر از اينكه بر فوتباليست بودن افروز تاكيد كند بر «زن» بودن او تاكيد ميكند. همانطوري كه در فيلم سابقش «من» هم نشان داده بود كه دغدغه اصلياش چيست. و دليل اينكه فوتبال در فيلم اخير او به حاشيه رانده شده همين نكته كليدي است.
عرق سرد دنياي محدودي دارد. با وجود اينكه پتانسيل بزرگتر شدن داشت. با وجود اينكه ميتوانست از زواياي مختلفي به ماجرا نگاه كند، اما همهچيز را به يك رابطه لج و لجبازي بين ياسر و افروز و نشان دادن مظلوميت شخصيت زن تقليل داده. باران كوثري فوتباليستي بود كه چندان نشاني از فوتباليست بودن نداشت. نه تكنيكش و نه استايلش. هرچند در ساير قسمتهاي فيلم بازي خوبي از خودش به نمايش گذاشته بود. فدراسيون فوتبال گرچه نشاني از واقعيت فدراسيون فوتبال داشت، مانند منفعل بودن رييس فدراسيون و اين جور موارد، اما در فيلم بيرقي خيلي نااميدكننده و كوچك نشان داده شده بود. يك اتاق و يك راهرو. يك منشي و يك ميز و چند صندلي. همانطور كه صدا و سيما و برنامهاي كه همسر افروز مجري آن به حساب ميآمد تنها يك فيگور بود.