طنزِ عُمران و حُزنِ باباطاهر
علي وراميني
هركس براي رهايي از احساسات و عواطف ناخوشايند؛ ملال، غصه، نااميدي و... كه به روحش چنگ ميزند، راهي دارد كه در اكثر اوقات هم اين راه جواب ميدهد. طبيعي است كه بيشتر اين راهها موقتي و زودگذر است. آرامش هميشگي تنها نصيبِ زنان و مرداني ميشود كه در عمق خود فرو رفتند و با خود و هستي در آشتي هستند و ما مردمان عادي همواره دلمان بههمين حالخوبكنهاي آني و سريع خوش است. سواي شعارهاي كليشهاي براي آناني كه با كتاب سر و كار دارند، كتاب و حواشياش هميشه آرامش و درنگ برايشان دربر دارد. منظور از حواشي خريدن، شركت در رونمايي، ديدن افراد همدل و از اين دست اتفاقات است. من هم به همين سياق هر از چند وقتي فرصتي مهيا و مثل بسياري ديگر در جاذبههاي خيابانِ انقلاب خود را رها ميكنم. چند روز پيش در روال هميشگي سر زدن به رفقاي ناشر ابتدا سري به پخش گزيده زدم و ساعتي كتابها را برانداز كردم. انصافا دم ناشران گرم و كسبوكارشان پررونق، در بازاري كه ورودي پاركينگ را هم با نوسانات دلار بالا ميبرند، شايد كمتر از 10درصد به مواردي برخوردم كه برچسب نو زده بودند و قيمت كتاب را بهروز ميفروختند. بعد از آن سري به نشر دوستان و سپس ناهيد زدم. با مسوولانِ نشر از وضع كتاب و انتشارات در اين اوضاع و احوال كاغد گفتيم و شنيديم. جالب بود، خلافِ همه صنفهاي ديگر نارضايتي و نااميدي در كلامشان موج نميزد، ميگفتند در انبارها آنقدر كتاب چاپ قديم و با قيمت ارزان همچنان موجود است كه تبعات اين افزايش قيمت به اين زودي گريبان بازار كتاب را نخواهد گرفت، مگر در مواردي كه ناشر كتابهاي جديد منتشر ميكند و بايد با بازار بيرحمِ امروز كاغذ سر و كله بزند. اين هم شايد تنها سودِ كتابنخواني ما باشد كه هنوز كتابهاي بسيار خوب با چاپ و قيمت چند سال پيش موجود است. باري، حين گفتوگوها چشمم به «ديوانِ باباطاهر» افتاد كه زير آن نوشته بود تصحيح و مقدمه «عمران صلاحي». تعجب كردم و ذوق. ابتدا گمان كردم كه اين از كتابهاي چاپ قديم است و نشر ناهيد بازنشر كرده است. چنين نبود، سالها پيش قرار بوده كه اين كتاب منتشر شود و همه كارهاي آن هم انجام ميشود اما متاسفانه متن تا همين اواخر گم ميشود. احتمالا كساني كه مانند من به دوبيتيهاي ساده باباطاهر دلبستگي دارند اين دومينبار است كه طي اين چندسال اتفاقي خوشايند را شاهد هستند. پيش از اين هم پژوهشي در باب اين عارفِ عامي توسط «نصرالله پورجوادي» منتشر شد كه بهنحوي در پي مواجهه تاريخي با باباطاهر و افسانهزدايي از او بود. عمران صلاحي در بدنه اصلي اين كتاب (خاري سرگشته در بيابان) دوبيتيهايي را كه متعلق به باباطاهر ميداند را سوا و تصحيح كرده و در پايان كتاب هم ابياتي كه به او منسوب شده را آورده است. اما مهمترين قسمت كتاب بهنظر من مقدمه طنازانه عمران صلاحي است. همانطور كه ميدانيم حولِ باباطاهر افسانههاي بسياري وجود دارد، اين افسانهها خود آنقدر بارِ طنز دارند كه وقتي با قلمِ عمران روايت شود هر خوانندهاي را به قهقهه بيندازد. چندي پيش باب شده بود كه طنزنويسان، روايتهاي عرفاني را مايه نوشتهها و شوخيهايشان قرار دهند، اين حركت هرازگاهي از جانب ادب خارج ميشد و كساني را كه دل در گرو بزرگان عرفان داشتند، ميرنجاند. عمران صلاحي حين اينكه جانب ادب و احترام را رعايت كرده، با چنان سطح بالايي از طنز به اين داستانها ورود كرده است كه ميتوان گفت بهنوعي آغاز و ختم اين نوع طنز آوانگارد است. اگرچه ابتدا طنز عمران و حزن باباطاهر متناقضنما جلوه ميكند اما در كنه كلام هر دو برويد انگاري يك چيز را ميخواستند بيان كنند، احتمالا براي همين است كه ميان شاعران سراغ باباطاهر ميرود و ديوان او را تصحيح ميكند. يادش بهخير و روحش شاد كه در نبودش هم همچنان يادمان ميدهد و دلمان را شاد ميكند.