تصادف يا نشانه
محسن آزموده
15 اكتبر سالروز تولد فردريش نيچه فيلسوف آلماني است و از قضاي روزگار، روزي كه در آن ميشل فوكو، متفكر فرانسوي نيز به دنيا آمده است. اين تقارن احتمالا براي علاقهمندان انديشههاي اين دو انديشمند پرطرفدار جالب توجه است و بعيد نيست اهل بخيه، به صرافت بيفتند و درباره اين «قران مسعود» (؟!) قلمفرسايي كنند، دقيقا كاري كه نگارنده بدان مشغول است! اما راستش را بخواهيد، نظر به انديشه و تفكر اين دو فيلسوف، اگر از خودشان بخواهيم درباره اين همزماني اظهارنظر كنند، در وهله اول آن را امري كاملا تصادفي و اتفاقي ميخوانند و به كساني كه در جستوجوي حكمتي در اين همزماني هستند، لبخند ميزنند!
البته مفهوم «تولد» از اساسيترين و كليديترين مفاهيم نزد اين دو متفكر است، تا جايي كه نيچه يكي از مهمترين آثارش را «تولد تراژدي» (1872) ناميد و فوكو نيز در دو كتاب «تولد پزشكي باليني» (1963) و «تولد زيست-سياست» از اين مفهوم بهره جسته است. اما حقيقت امر اين است كه مفهوم «تولد» يا «زايش» براي نيچه و فوكو، براي اشاره به ظهور پديدهاي نامنتظر در تاريخ به كار رفته است. توضيح آنكه نيچه و فوكو، صد البته دومي به اقتفاي اولي، نگاهي متمايز و بديع به تاريخ داشتند كه از آن با تعبير «تبارشناسي» (genealogy) ياد ميشود.
تبارشناسي در مفهوم متعارف در كاربرد روزمره، به معناي كندوكاو در تاريخ براي يافتن ريشهها و سرسلسلههاي امور است؛ گونهاي جستوجو براي يافتن خاستگاهها و عمدتا به هدف ارايه توجيهي براي منطقي نشان دادن آنچه امروز در جريان است. اما نيچه و فوكو، قطعا چنين به تاريخ نمينگريستند و تبارشناسي براي آنها دقيقا به نيت نشان دادن خصلت اتفاقي، تصادفي و غيرضروري رخدادهاست. آنها با كنكاش در تاريخ پديدهها به ما نشان ميدهند كه اتفاقا آنچه اكنون و اينجاي ما را ساخته حاصل گردآمدن خطوط نسب متعدد، منقطع و غيرمستقيم است و هيچ خاستگاه واحدي براي آن وجود ندارد.
اما آنچه سبب ميشود ما اين خصلت تصادفي و پيشامدي را نبينيم، قدرت است. قدرت است كه با پنهان شدن در تاروپود مناسبات اجتماعي و فرهنگي و معرفتي، روايتي يكدست، «موجه» و «معقول» از پديدهها ارايه ميكند و تولد آنها را امري «ضروري» و شكل امروزين آنها را واقعيتي «طبيعي» و در نتيجه انكارناپذير جلوه ميدهد و صداها و روايتهاي موازي را منكوب ميكند يا آنها را «غيرعقلاني» جلوه ميدهد. تبارشناسي نيچه و فوكو، بر عكس، با آشكار كردن شرايط امكان تولد يك پديده، پيرايههاي فريبنده و پنهانگري را كه قدرت تحت عنوان حقيقت، به ما حقنه ميكند، كنار ميزنند و با ظاهر ساختن «خواست قدرت»، پرده از روابط نابرابر
بر ميدارند. از اين ديدگاه اگر بنگريم، تولد «طبيعي» نيچه و پس از او فوكو، هر دو در روز 15 اكتبر (اولي در سال 1844 در آلمان و دومي در سال 1926 در فرانسه)، نه تقارني شگفتانگيز و نه حتي يك رويداد صرفا «طبيعي»، بلكه نتيجه بر همكنش هزاران هزار رويداد تصافي و حاصل تعامل نيروهايي متكثر است و تلاش براي «طبيعي» و «منطقي» و حتي «معنادار» جلوه دادن آن، دقيقا در تعارض با رويكردي قرار ميگيرد كه اين انديشمندان نسبت به واقعيت تاريخي داشتند.