امروز سالروز تولد جواب مجابي، شاعر، نويسنده و نقاش است و به همين مناسبت چند تن از دوستان دور و نزديكش از جايگاه او در عالم فرهنگ گفتهاند. ازجواد مجابي بيش از هفتاد كتاب منتشر شده كه طبعآزمايي او در زمينههاي ادبيات كودك و نوجوان و بزرگسال است. فصلي براي تو، پرواز درمه، كلام غايب، ترانههاي مجوسان، هنوزاي وطن، آقاي ذوزنقه، روايت عور، جونم واست بگه، بغل كردن دنيا، آينه بامداد، من و ايوب و غروب، قصه روشن، شب ملخ و... برخي ازآثار اين شاعر و نويسنده هستند.
عليرضا مجابي (م.آذرفر): جواد مجابي، چهرهاي متمايز در فرهنگ معاصر ايران
از 50 سال بيشتر است سن و سال نوشتنش. نه از هرچه. نه براي هر كه. شاعري كه قصه نوشت. بسيار نوشت. خوب هم نوشت. شاعري كه جهان را به مطايبه گرفت.
با شوخ چشمي به نقد جهان پرداخت. طنز آفريد و بيشترين تاثير را در معرفي و شناساندن طنز نو چه در ادبيات چه در قالب كارتون و كاريكاتور براي جامعه داشت.
بيش از 15 سال با عنوان روزنامهنگار شيرازه اهل فرهنگ و هنر ايران شد. بسياري بر اين باورند كه با حضور خود در روزنامه اطلاعات حدفاصل سال 42 تا 57 حق بزرگي بر رشد و ارتقاي ادب و هنر ايران داشته.
بارها از زبان بزرگان هنر امروز چه نويسنده و شاعر چه مجسمه ساز و بازيگر شنيدهام كه موفقيت خود را مرهون نگاه و نقد او ميدانند. بيش از 50 سال است كه نقاشي ميبيند. خوب هم ميبيند... تاكنون كمتر كسي را ديدهام كه مانند او به نقاشي نگاه كند.
او درباره نقاشي بسيار نوشت.خيليهاي ديگر هم نوشتهاند و مينويسند. اما از نظر من در اين فضاي بي نقد و فاقد منتقد، او تنها منتقد دقيق، حرفهاي و اصولي نيمقرن اخير هنرهاي تجسمي ما است كه پيوسته و كوشا سعي در شناساندن مفاهيم تازه بصري به مخاطب را داشته است......
جواد مجابي را ميگويم؛ نويسندهاي كه از شعر و داستان تا طنز و كاريكاتور، نقاشي و معماري و تمام آنات و حوادث اجتماعي، چون نبض تپنده مردمانش، سعي در رشد فرهنگي و سليقه آنان داشت. به صراحت او را تنها نماد روشنفكري به معناي كامل كلمه در نيمقرن اخير ايران ميدانم. روشنفكر نه از نوع ايرانياش بلكه به غايت بار معنايي اين واژه.
و اما در اين مجال فرصتي دست داد تا به عنوان يك هنرمند در حوزه تجسمي به وجهي از او بپردازم كه به گمانم شايد از پر رنگترين و پرتاثيرترين وجوه فرهنگي اوست. در قالب منتقد و پژوهشگر نقاشي و...
از اوايل دهه 40 مشغول به نقد كردن و يادداشت برداشتن از نمايشگاههاي نقاشي شد . او هنرمندي است كه علاوه بر داشتن تسلط و تبحر در يك رشته با فرهنگ ايران و ساير كشورها آشناست. جامعهشناسي ميداند.
تاريخ را خوب ميشناسد پس مهمترين دغدغهاش بعد از توليد امر خلاقه، معرفي ساير نحلههاي فرهنگي به مردم و ارتقاي سليقه و درك جامعه نسبت به امر فرهنگ است. او با بسياري از پيشگامان و بنيانگذاران نقاشي نوگراي ايران در ارتباط بود و سهم بزرگي در شناساندن تغيير نگاه هنرمند مدرن براي مخاطبين داشت. در طول اين مسير بارها از نقاشان بي مهري ديد. شايد به دفعات از او شنيدم كه ميگفت ديگر به نوشتن پيرامون نقاشي نخواهد پرداخت... ولي نتوانست.
چون خود را در قبال جامعهاش مسوول ميداند. حال ثمره حضورش در اين حوزه هزاران صفحه نقد و يادداشت است كه هر يك از آن بي شك درسي است براي دانشجويان و علاقهمندان به هنر كه بياموزند چگونه ديدن آثار مدرن را. به تازگي كتابي از او به انتشار درآمده كه گوشه بسيار اندكي از فعاليت اين سالهاي اوست؛ سرآمدان هنر نو. از ديدن تيترها و عناوين نوشتهها ميتوان پي برد كه در برابرت كتابي است كه لااقل بخش مهمي از تاريخ پژوهشي هنر مدرن ايران را مورد ارزيابي قرار داده است. از ضياء پور تا پرويز كلانتري همه در نگاه جواد مجابي به صف ايستادهاند و او يك به يك ايشان را براي مخاطب واكاوي و بازنگري ميكند. شايد دريچههاي تازهاي در برابرش بگذارد تا بهتر ببيند و بيشتر لذت ببرد. در مقدمه اين كتاب مولف به نكتهاي اشاره كرده كه نشان از دقت او در امر نقد دارد.
با اينكه نام كتاب سرآمدان هنر نو است اما هستند سرآمداني كه نامشان در اين مجموعه نيامده و هستند افرادي كه جزو سرآمدان محسوب نميشوند و مولف به همين نكته نيز اذعان داشته كه در كتاب پيشين خود با عنوان نگاه كاشف گستاخ از ديگر چهرههاي پيشرو نام برده و به تفصيل به نقد آثارشان پرداخته. نقد در نوشتههاي جواد مجابي معطوف به فرم و قواعد تكنيكي در تاريخ هنر است و كمتر به نقد محتوايي آثار ميپردازد...
گاهي نيز با توجه به شناختي كه نسبت به زيست فردي يا اجتماعي هنرمند پيدا كرده، تاويل خود را از رويكرد هنرمند در اثرش بيان ميكند . البته صرف نظر از جامعيت و فهواي نوشتههاي مجابي، زبان نوشتاري او در حوزه نقد نيز حايز اهميت است... منتقد ما بيش از هر چيزي شاعر است و معناي ايجاز در كلام را به خوبي ميداند. پتانسيلهاي آوايي و معنايي واژهها را خوب ميشناسد و به درستي از تمام اين ظرفيتها در متن بهره ميبرد.
به اين سطرها كه بر گرفته از همين كتاب است نگاه كنيد: «عزيمت از جهات ششگانه بيرون كه همان حركت آگاهانه در طول و عرض شناختنيهاي اين عصر است، به سمت درون ذهن و عرصه ناخودآگاه به تدريج در مغز هنرمند عالمي ميسازد سواي آنچه به چشم سر ديده بوده است. هيچ هنرمند بزرگي از داشتن عالمي خاص بيبهره نيست.
كار هنرمند يك چيز است. و عالم خاص او كه پشت آثارش موج ميزند مقولهاي ديگر. غزلهاي مولوي عرض هنر در بيان شعري است، اما عالم مولوي بينشي عرفاني است كه شعر او را از اشعار فردوسي و نظامي و عوالم حماسي و روايت تغزلي آنان متفاوت ميكند، ربط آنچه ما از جهان ميگيريم با آنچه از عالم يگانه خود در روند خلاقيت به جهان باز پس ميدهيم در نسبت بين سكون ميليون ساله فسيلهاي نهفته در اعماق و پرواز هواپيما با بنزين حاصل از آن سوخت فسيلي است. باري، در پارهاي هنرمندان اين رفت و برگشت تصوير و تجسم از يك جنس نيست، نقاش و مجسمهساز چيزي از تاريخ و سنت و زندگي امروزي نميگيرد، اما حاصل تجارب و اندوخته هايش در ذهن چندان تطور و تغيير ميپذيرد كه وقتي آن خيالات بر پرده ظاهر ميشود شكلها و فضاهاي خلق شده در قياس با انگيزههاي قبلي باز شناختني نيست.»
ميبينيم كه علاوه بر صراحت بيان در انتقال مفهوم، شيوه بيان هم زيبا و منحصر به فرد است.
يكي ديگر از جذابترين بخشهاي اين كتاب (سرآمدان هنر نو) گفتوگويي است كه مولف با ضياءپور انجام داده است و همين طور سميناري كه با حضور پرويزتناولي، بهمن محصص، ابوالقاسم سعيدي، حسين زندهرودي و در غياب سهراب سپهري انجام شده... به گمانم نوع پرسشگري در اين گفتوگوها ميتواند براي دوستان روزنامهنگار هم مفيد فايده باشد.
اين كتاب شامل شصت و هفت بخش است كه با مطالعه آن با ذهن خلاق و كاوشگري شوخ چشم و تيزبين مواجه خواهيم شد كه به خوبي ميبيند، تحليل ميكند و به هنرمندانهترين شكل ممكن يافتههاي خود را جاري بر صفحه كاغذ و همين طور ذهن مخاطب ميكند.
من دكتر جواد مجابي را به خوبي ميشناسم. با زواياي پيدا و پنهان ذهن و زندگي ادبي فردي و اجتماعياش آشنا هستم و همين طور با بسياري از همنسلان او نيز در عرصههاي مختلف هنري.
فاش ميگويم از گفته خود خوشنودم كه مجابي مانند بسياري اهل ظواهر و اطوارهاي روشنفكري نيست. سالم زيسته و سالم مانده است. هيچگاه غرولندي از او نشنيدم. خشمش را نسبت به سانسور و بيعدالتي ديدهام اما نه در محافل خصوصي و شو آفهاي بيهوده. بلكه در آثارش و ظرافتهاي رفتارياش. اينكه هر جايي نميرود. بر راي و نظر خود استوار است. سوار بر موج احساسات مردم نيست اما هماره همراه آنهاست. تاثير قلم او را بارها بر موفقيت و شهرت نقاشان ايران ديدهام. همگي نام او را اعتباري ميدانند كه نوشتن نقد و يادداشت پيرامون آثارشان توسط مجابي يكي از بزرگترين امتيازات زندگي هنريشان محسوب ميشود. اما با تمام بيمهريها او هيچ وقت اهل حب و بغض نبود. روابط دوستانه را هيچگاه به عرصه كار حرفهاي خود وارد نكرد.
به گزافه چيزي نگفت و در نوشتارش پيرامون هنرمندي خسّت به خرج نداد. هر آنچه باور داشت را نوشت. به قول خود او: فخر هر هنرمند، تدارك جايي در حافظه قومي و جهاني است. بالاتر از همه در حافظه تاريخ ماندن. نگارنده بر اين باور است كه دكتر جواد مجابي خود بر اين مهم دست يازيده. هنرمندي جامعالاطراف با نگاهي تيز و شوخ... و روشنفكري بي همتا كه منش و اسلوب زيست هنرمندانهاش براي همه ما ميتواند الگوي دقيقي باشد.
مخصوصا بعضي از همنسلانش كه شايد اين واژه را يدك ميكشند اما در خلوت خود فرسنگها فاصله دارند با شعارهايي كه پشت تريبونها سرميدهند.... مجابي پرنسيب و منش كاملي در زيست روشنفكرانه خود داشته است. از اين روست كه به دور از حواشي پوچ همچنان پركار مينويسد و ما نيز همچنان بهرهها خواهيم برد.... تا باد چنين بادا.
محمدجواد اسحاقيان: تصوير خراش جنگ بر پيشاني كشوري خسته
در بررسي كتابهايي كه براي شركت در يك جايزه به دست من رسيد، با اثري بسيار عالي از جواد مجابي مواجه شدم به نام«شهربندان». كاري با محوريت جنگ بر كشوري هميشه مظلوم يعني افغانستان.
در بخشي از يادداشت مفصلي كه بر اين كتاب نوشتم هم گفته بودم كه اين رمان ازآنجمله كارهايي است كه بايد خوانده شود. درآنجا نوشته بودم كه «رمان «شهربندان» (محاصره و زندان) بازگوي سرنوشت مردمي است كه به اجبار نيروهاي اشغالگر، از هويت و مدنيت خود محروم شدهاند. كتاب، به هنگام اشغال افغانستان در اوايل دهه 60 نوشته شده است اما شهربندان، ميتواند در هر جاي جهان اتفاق افتاده باشد.
وضعيت محاصرشدگان، هميشگي نيست؛ از گوشه و كنار، نشانههاي آزادي و مقاومت ظاهر ميشود؛ رمان به روند اين گشايش و رهايي ميپردازد.»
و به اين گونه، نويسنده با انتخاب يك استعاره تاريخي به ترسيم جهتدار جامعهاي دربندِ نيروهاي تاريكانديشي ميپردازد كه خود، فرآورده وضعيت تاريخي، اجتماعي و فرهنگي خاصي در تاريخ معاصر ما است.
پيدايش و به قدرت رسيدن جنبش اسلامگراي افراطي «طالبان» در دهه 1980 تنها يك رخداد تاريخي و سياسي نيست؛ بلكه محصول ذهنيتي تاريخي، فرهنگي و واپسگرا است كه در مردابي عفن از باورهاي شبه ديني سطحينگرانه از ديانت مقدس اسلام ريشه دارد و در همان حال، ساختارهاي تاريخي و اجتماعي همان اندازه در پيدايش آن نقش دارد كه سياستگذاريهاي كلان جهاني و منطقهاي كه اين ايدئولوژي بنيادگرا زاييده آن هم هست و تا هنگامي كه همه اين ريشهها و عوامل تقويت كننده آن تغيير نيابد، اين مرداب با نامها و اشكال ديگر آن (مانند «القاعده»، «داعش») از ميان نخواهد رفت.
اكبر اكسير: حضوري موثر در فرهنگ
جواد مجابي شخصيتياست كه همزمان در چندين حوزه از جمله روزنامهنگاري، نقاشي، شعر و داستان فعاليت مستمر و موثر داشته و بر همين اساس به راحتي ميتوان حضور او را حضوري موثر در عرصه فرهنگ دانست.
مجابي علاوه بر حضور در عالم ادبيات، كمك شاياني نيز به ارتقاي هنر نقاشي در ايران كرده، كمكي كه اغلب دوستان فعال درحوزه هنرهاي تجسمي همواره ازآن به نيكي ياد ميكنند.
به سبب فعاليت در زمينه طنز، ميخواهم كمي روي اين مساله تاكيد كنم و بگويم كه ايشان از ديد بنده امير كلمه و كلام است و هر طور كه بخواهد ميتواند بر طنز اشراف داشته باشد. از نظر بنده همين كه آقاي مجابي با اين سن و سال هنوز نوشتن و سرودن را به جد دنبال ميكنند مايه مباهات است.
كساني كه از نزديك با اين هنرمند حشر و نشر داشتهاند به خوبي ميدانند كه با شخصيتي طرف هستند كه پيش از هرمورد ديگر به كرامت انساني توجه دارد و بر ما است كه همواره برايش سلامتي و آرامش دروني آرزو كنيم. آقاي مجابي زحمت خودشان را كشيدهاند و در زمان گل و گلوله هركاري كه از دستشان برميآمده، براي سربلندي انديشه و ادبيات انجام دادهاند. من هميشه گفتهام كه روزنامه اطلاعات هيچگاه همكاري با مجابي را فراموش نخواهد كرد و همه ما بايد تلاش كنيم به هر شكل ممكن قدردانش باشيم.
مجابي در اغلب آثارش رگههايي از طنز دارد و ميتوان گفت طنز و طنزپردازي در وجودش نهادينه شدهاست. به هر شكل اينچنين آدمها بزرگ هستند و بايد عزيز شمرده شوند. وقتي از مجابي حرف ميزنيم بلافاصله به ياد شخصيتي فهيم ميافتيم كه جامعه و مردمش را به خوبي ميشناسد و در شعر تاملاتي قابل مطالعه دارد. طنز آقاي مجابي، طنزي فني به مفهوم مطلق است.
طنز او هيچگاه در رديف فكاهي براي خنداندن بيمورد جاي نگرفته. گرچه اين نويسنده و شاعر، كارش را با نوشتن طنزهاي ژورناليستي آغاز كرد اما در همين زمينه هم تبحري خاص ازخود نشان داد كه تا پيش از خودش كمسابقه بود. اولين مواجهه فرهنگي من با جواد مجابي به دهه 40 برميگردد، يعني زماني كه به واسطه دوستي به نام آرش استادمنش، كتابي تازه منتشر شده را به من معرفي كرد. در اين كتاب با شاعري آزاد انديش مواجه شدم كه طنزهاي روشنفكرانه مينوشت.
البته براي طبقهاي خاص. كوتاه سخن اينكه مجابي براي ما يك گنجينهاست و ايكاش دوستان تاريخ شفاهي هرچه زودتر به سراغ ايشان بروند و تجربياتشان را مكتوب كنند زيرا بدون تعارف بايد گفت كه مجابي براي ما يك گنجينه و يك دايرهالمعارف هنري است. طنزنويسان هميشه اعتقاد دارند كه طنز، تعالي كلمهاست و مجابي به نوبه خود به اين تعالي وسعت بخشيدهاست.
اكبر اكسير: مجابي علاوه بر حضور در عالم ادبيات، كمك شاياني نيز به ارتقاي هنر نقاشي در ايران كرده، كمكي كه اغلب دوستان فعال درحوزه هنرهاي تجسمي همواره ازآن به نيكي ياد ميكنند. به سبب فعاليت در زمينه طنز، ميخواهم كمي روي اين مساله تاكيد كنم و بگويم كه ايشان از ديد بنده امير كلمه و كلام است و هر طور كه بخواهد ميتواند بر طنز اشراف داشته باشد. از نظر بنده همين كه آقاي مجابي با اين سن و سال هنوز نوشتن و سرودن را به جد دنبال ميكنند مايه مباهات است.
محمدجواد اسحاقيان: در بررسي كتابهايي كه براي شركت در يك جايزه به دست من رسيد، با اثري بسيار عالي از جواد مجابي مواجه شدم به نام«شهربندان». كاري با محوريت جنگ بر كشوري هميشه مظلوم يعني افغانستان. در بخشي از يادداشت مفصلي كه بر اين كتاب نوشتم هم گفته بودم كه اين رمان ازآنجمله كارهايي است كه بايد خوانده شود. درآنجا نوشته بودم كه «رمان «شهربندان» (محاصره و زندان) بازگوي سرنوشت مردمي است كه به اجبار نيروهاي اشغالگر، از هويت و مدنيت خود محروم شدهاند. كتاب، به هنگام اشغال افغانستان در اوايل دهه 60 نوشته شده است.
عليرضا مجابي (م.آذرفر): بيش از پانزده سال با عنوان روزنامهنگار شيرازه اهل فرهنگ و هنر ايران شد. بسياري بر اين باورند كه با حضور خود در روزنامه اطلاعات حدفاصل سال چهل و دو تا پنجاه و هفت حق بزرگي بر رشد و ارتقاي ادب و هنر ايران داشته.
بارها از زبان بزرگان هنر امروز چه نويسنده و شاعر چه مجسمه ساز و بازيگر شنيدهام كه موفقيت خود را مرهون نگاه و نقد او ميدانند. بيش از 50 سال است كه نقاشي ميبيند. خوب هم ميبيند... تاكنون كمتر كسي را ديدهام كه مانند او به نقاشي نگاه كند.