به بهانه روز حافظ
چكيده انديشه و تجربه ايراني از هستي
محسن آزموده
ما سنت فلسفي كهن و مشخصي داريم كه غربيان در دوران معاصر، درست يا غلط آن را «فلسفه اسلامي» خواندهاند. ميراثي پربار كه معمولا در كتابهاي تاريخ فلسفه از ابواسحاق كندي و فارابي آغاز ميشود و با نامهاي بزرگي چون ابنسينا و خواجه نصيرالدين طوسي و شيخ شهابالدين سهروردي تداوم مييابد و لاجرم به مكتب اصفهان و چهرههايي چون ميرداماد و ملاصدرا و شاگردانش ختم ميشود. اين سنت فلسفي، از آبشخورهاي متنوعي مايه ميگيرد، نخست و مهمتر از هر چيز از سنت فلسفه يوناني و تفكر نوافلاطوني و سپس سنت فكري اسلامي و در نهايت ميراث فكري و حكمي ايراني. در كنار اين سنت استخواندار اما منعزل و گسسته از جامعه، يك جريان فكري- فرهنگي مهم ديگر هم در تاريخ و تمدن ما نضج گرفته كه شخصيتهاي اصلي و اصيل آن را در دوران جديد، شاعران و ادبا ميخوانند و بزرگاني چون رودكي و فردوسي و خيام و حافظ و سعدي و خاقاني را ذيل آن قرار ميدهند. اينكه در اين فهرست، نامي از سنايي و عطار و مولانا نياورديم، بدان سبب است كه بسياري از اهل فكر و انديشه، اين بزرگان را ذيل سنت تصوف يا عرفان دستهبندي ميكنند و بر آنند كه براي مثال مولانا، بيش از آنكه شاعر باشد، متفكر و عارفي بزرگ است كه انديشههايش را در قالب شعر بيان كرده است.
حقيقت امر اما آن است كه در گذشته و پيش از تقسيمبنديهاي جديد، اين تفكيك و تمايز ميان نخبگان فكري قوم، چندان مرسوم نبود و اصولا آنها كه امروز شاعران و اديبان ميناميم، به لحاظ حضور جديشان (بر خلاف فلاسفه) در جامعه و ارتباط مستقيم و پيگير با آنها، اصليترين و موثرترين متفكران و نخبگان فكري تلقي ميشدند، آثارشان- بر خلاف نوشتههاي فيلسوفان- در سطح وسيع خوانده ميشد و از آنجا كه خود را محدود و محصور به چارچوبهاي از پيش معين مباحث فلسفي نميكردند، از خاستگاههاي فكري متنوعي تاثير ميپذيرفتند. به عبارت دقيقتر، آنچه در دواوين شعراي ما بيان ميشد، عصاره و چكيده انديشه و تفكر جامعه بود و اينكه اين افكار در صورت شعري بيان شده، نبايد ما را دچار اين خطاي رايج كند كه «اي بابا، اينا كه شعر است، حرف جدي نيست»!
از اين منظر بايد حرف پژوهشگران برجسته معاصر از داريوش شايگان و داريوش آشوري گرفته تا غلامحسين ابراهيمي ديناني و سيد جواد طباطبايي و رضا داوري اردكاني را جدي گرفت و با ايشان همسخن و همنوا شد كه ميگويند، حافظ نه فقط يك شاعر بزرگ و يك اديب درجه يك، بلكه يك متفكر اصيل و يك انديشمند متنفذ است، با ديواني مشتمل بر حدود 500 غزل و چندين قصيده و تعدادي رباعي و قطعه و مثنوي. اما در همين اندك (به لحاظ حجم) جانمايه انديشه ايراني بازتاب يافته است، به گونهاي كه با گذشت هفت قرن از زمان درگذشت حافظ، اشعار او توسط اقشار و دستههاي گوناگون جامعه، از پير و جوان و زن و مرد گرفته تا فقير و غني و فرهيخته و عامي خوانده ميشود و مورد استقبال قرار ميگيرد. اينجا از قضا زبان تصويري (ايماژي) شعر، سبب ميشود كه سطوح اجتماعي گوناگوني با شعر حافظ ارتباط برقرار كنند، بر خلاف بيان مفهومي (كانسپچوال) فلسفه كه به دليل انتزاعي بودن، تنها توسط افراد آموزشديده و فلسفهخوانده فهميده ميشود. كوتاه سخن آنكه شعر حافظ خلاصه و چكيده انديشه و تجربه تاريخي ايرانيان است و تقليل آن به «شعر و ادبيات» در فهم (متاسفانه سطحي) اين عناوين، ما را از تامل در عمق سخن خواجه شيراز بازميدارد. حافظ چنان كه زندهياد داريوش شايگان اصرار داشت، در كنار فردوسي، خيام، مولوي و سعدي، يكي اقليمهاي آشكارگي هستي بر ذهن و ضمير انديشه ايراني است و با تعمق در او ميتوان ويژگيها و خصائص تجربه ايراني از وجود را تجربه كرد و به ديده جان نگريست.