نياز به گفتمان كودكي داريم
فرشيد يزداني
ما به دو شكل ميتوانيم به بحث اقتصاد كودك بپردازيم. يكي كودكان كار هستند كه وقتي بحث از كار كودكان ميشود يك طرف عرضهكننده داريم و يك طرف تقاضاكننده كار كودك كه اينها قابل تحليل هستند اما يك بحث هم اقتصاد كودك به طور كلان است كه ميخواهم آن را توضيح دهم. وقتي دچار بحران اقتصادي ميشويم، يكي از چيزهايي كه با آن مواجه ميشويم، آسيبهاي اجتماعي است. مصداقهاي آسيبهاي اجتماعي بيكاري، انواع فساد، اعتياد و به تبع آنها خشونت است كه خشونت خانگي يكي از وجوه مهم اين نوع خشونت است. كودكان به عنوان ضعيفترين حلقه اجتماعي در اين شرايط بيشترين آسيب را ميبينند. در شرايط اقتصاد نابرابر نه تنها امروز كودكان آسيب ميبينند بلكه فرآيند رشد آنها دچار اخلال ميشود. فقري كه در مقطعي به كودكان وارد ميشود، باز توليد چرخه فقر است. در واقع ميگويند فقر يا كار كودكان كه ناشي از فقر است، جاودانهسازي اين فقر است. حتي خود يونيسف هم در اصطلاحاتي كه دارد ميگويد اگر قرار است در فرآيند توسعه كار كنيم و با نابرابري و فقر رو به رو شويم، بايد اول به فقر كودكان بپردازيم. يعني در عرصه اقتصادي فقر كودكان را از بين ببريم كه در نتيجه آن كودكان آموزش خوب ميبينند، ميتوانند در مقوله سلامت رشد داشته باشند، ميتوانند در حوزه اجتماعي جامعهپذيري داشته باشند و تعهدات اخلاقي و حرفهاي خوبي ميتوانند داشته باشند. طبيعتا اين موضوع روي اقتصاد و اقتصاد كلان اثر مثبتي خواهد داشت. وقتي اين اتفاق نيفتد، اين رابطه معكوس ميشود يعني اقتصاد كشور از اين فرآيند آسيب ميبيند چرا كه نيروي توانمند آموزش داده نميشود و نيرويي كه دچار ناكارآمدي يا كارايي پايين است، مشغول ميشود. در واقع نابرابري از اين سمت روي كودكان تاثير ميگذارد و كودكان هم روي چرخه اقتصادي تاثير ميگذارند و آن چرخه را تشديد ميكند. در عرصه كار كودكان، عرضه كننده كار كودكان عمدتا خانوادههايي هستند كه دچار فقر هستند. چرا خانواده دچار فقر است؟ به دليل اينكه سطح پايين درآمد دارد، بيكاري دارد و هزار و يك مساله ديگر.
خانواده مجبور است براي رفع نياز آنياش فرزندش را كه در واقع ميتواند به مفهومي تامينكننده آتي باشد، وارد چرخه كار كند. البته من نميخواهم اين را تاييد كنم اما به هرحال چنين مفهومي هست. در واقع خانواده با رفع نياز آنياش، نياز آتي خودش را زير سوال ميبرد و مجبور است نياز آتياش را قرباني نياز آنياش كند. از طرف ديگر هم تقاضا كننده نيروي كار كودكان هم وجود دارد. عمدتا كارگاههاي كوچك متقاضيان نيروي كودك هستند چرا كه اين نيروها به لحاظ اقتصادي به صرفهتر هستند؛ نيرويي كه توان اعتراض ندارد، نيرويي كه بسياري از مطالبات اجتماعي نيروهاي كار ديگر مانند تامين اجتماعي را نميتواند پيگيري كند. كودكاني كه وارد اين چرخه ميشوند نه خودشان و نه بزرگترهايشان دنبال اين مساله نيستند. در واقع آنقدر معضلات زيادي دارند كه اين رده چندم مسائلشان است. در عين حال كه تقاضا كننده هم به واسطه سودي كه ميكند، اين تقاضا را ميدهد. اين چرخه و اين مناسبات به نوعي روي اقتصاد كلان تاثير ميگذارد و باعث ميشود شاخصهاي اقتصاد كلان كاهش پيدا كنند. در حالي كه در پژوهشي بينالمللي كه انجام شده بود، گفته بودند كه هر واحدي كه صرف توانمندسازي و آموزش كودكان بكنيد، در فرآيند ميانمدتي 16 برابر آن به اقتصاد برميگردد؛ يعني اگر هزار تومان براي كودكي صرف كنيد، در فرآيندي ميان مدت حدود 16 هزار تومان به اقتصاد اضافه خواهد شد. وقتي كودكان وارد چرخه كار ميشوند، اين رابطه مختل ميشود. وقتي كودكان ما كم آموزش ببينند، طبيعتا اين اتفاق نخواهد افتاد. وقتي كودكان از لحاظ سلامت بدني زير سوال باشند، در آينده هزينههاي حوزه سلامت افزايش خواهد يافت و همچنين اين بچهها نميتوانند كارآيي داشته باشند؛ اين مساله از هر دو طرف به هم فشار ميآورند و همديگر را تشديد ميكنند. اين مسالهاي كه بايد در حوزه كودك به آن توجه كرد.بحث ديگري كه در حوزه كودكان بايد به آن توجه كرد و تمام كودكان ما چه آنهايي كه دچار آسيبند و چه آنهايي كه نه با بحث گرفتن حق خلاق بودن و گفتوگو كردن و پرسشگري است. اين گمشده كودكان ما است. بچهها تا زماني كه وارد مدرسه نشدهاند، خيلي خلاقيت دارند اما وقتي وارد چرخه آموزش ميشوند، قدرت نقد از آنها گرفته ميشود؛ كودك بايد مطيع معلم باشد، كودك حق ندارد انتقاد كند، كودك حق ندارد زياد سوال كند و به او ياد نميدهيم كه گفتوگو كند. در واقع يك حق كودكي كردن را از او ميگيريم. بخشي از كودكي همان خلاقانه بودن است. به نظرم اين يكي از گمشدههاي كودكي ما است.يكي ديگر خود بودن يا يگانه بودن كودك است كه هر كودكي بتواند بگويد كه من كودك خودم هستم و حق دارم خودم باشم. مكانيزمي كه در جامعه ما وجود دارد از كودك يك انسان دوگانه ميسازد؛ يعني كودك بايد يك جور فكر كند اما در مدرسه يك چيزهايي را بايد پنهان كند. اين موضوع در بحث كودكان دختر خيلي تشديد ميشود. در واقع خود بودن كودكان گم ميشود؛ كودكي كه نتواند خودش باشد دهها فشار روحي و رواني مختلف را متحمل ميشود كه كودك را با خودش بيگانه ميكند. آموزش و پرورش مطرح كرده است كه ميخواهد طرح امر به معروف و نهي از منكر را در مدارس اجرا كند؛ همين به معني فشار آوردن براي پنهان كردن بخشي از من و خود كودكي. به اين دليل كه يك سري كودك مسوول امر به معروف ميشوند و نگاه سلطهگرانه دارند و يكسري كودك هم بايد مطيع باشند. يكسري جزو مصلحين ميشوند و يكسري جزو غيرمصلحان ميشوند. بنابراين يكي ديگر از گمشدههاي مهم كودكي ما همين من كودكي است كه اين وسط گم ميشود. من كودكي كه بايد ياد بگيرد گفتوگو، انتقاد كند و در واقع خودش را اين شكلي نشان دهد.آخرين چيزي كه فكر ميكنم كودكان ما آن را گم كردهاند، شادي است. فشاري كه از سال اول دبستان براي كنكور به بچهها وارد ميشود، بخشي از شادي آنها را ميگيرد. چرا؟ چون بچهها در سايه آينده قرار ميگيرند. ما حس نميكنيم كه بچهها امروز هم هستند. بچهها را زير سايه آينده ميبريم و اگر بخواهيم خيلي شيك و اميدوار و اجتماعي صحبت كنيم، ميگوييم اينها سازندگان آينده كشور هستند. در حالي كه خود آن كودك امروز مساله و موضوعي است كه بايد به خودش فكر كند، شاد باشد و زندگي كند. به همين دليل به نظرم شادي كودكان به سبب خشونتهاي وسيعي كه هم بهشدت در جامعه آموزشي وجود دارد و هم در مناسبات خانوادگي، تحت تاثير قرار ميگيرد. اين خودش يك بازتوليد سيستماتيك است يعني بحث فردي يا خانوادگي نيست.راهحل اين مسائل به نظر من اين است كه كودكي بايد در جامعه ما به يك گفتمان تبديل شود. سياستگذاري اجتماعي بسيار ضعيفي است اما ما در همين سياستگذاري ضعيف هم گفتمان كودكي را نداريم. خيلي وقتها گفتماني كه صورت ميگيرد، گفتمان از بالا و با نگاه سلطهگرانه و بزرگسالمحور است و اين خلئي است كه اجازه نميدهد ما به اين بينديشيم و گفتوگو كنيم. به نظرم باز كردن گفتمان كودكي در عرصههاي مختلف اجتماعي و اقتصادي ميتواند كمك كند كه ما به سمت درستي حركت كنيم.