مدال زرين المپيك لندن پس از 6 سال به سعيد محمدپور تعلق گرفت
طعم تلخ طلا
علي ولياللهي
دنيا، دنياي لحظههاست. كشف در لحظه. لذت در لحظه. موفقيت در لحظه. هر چه اين لحظه كشدارتر شود و به تعويق بيفتد، لذت كاهش پيدا ميكند. حتما براي خودتان پيش آمده كه دنبال چيزي بوده باشيد و سخت براي آن تلاش كرده باشيد، خواستهاي كه برآورده شدنش زندگي شما را عميقا تحت تاثير قرار ميداده، اما آن خواسته وصول نشده يا آن تلاش به سرانجام نرسيده. شايد مدتي بعد به آنچه ميخواستيد رسيده باشيد اما زير لب با خودتان گفتهايد: الان به چه دردم ميخورد؟ نميشود گفت لذت ندارد، دارد! ولي نه آنچنان كه بايد و شايد. خيلي مواقع آدمها دچار بيعدالتيهايي ميشوند كه ناگزير جزو قوانين زندگي در اين دنياست. همه ميدانيم چه شرايط غير عادلانهاي براين جهان حاكم است. چه بسيار انسانهايي ميشناسيم كه به حق خود نرسيدهاند. مثل نويسندهاي كه چند سال بعد از مرگش مشهور ميشود. سهراب سپهري كه همين چند روز پيش تولدش بود و در تنگدستي از دنيا رفت نمونه خوبي است. كسي كه حالا تابلوهاي نقاشياش را ميلياردي ميخرند. اما به چه دردش ميخورد؟ حتي اگر زنده بود. شهرت و محبوبيت و درآمد عالي در سن سي سالگي كجا و دم پيري كجا؟ تازه اين شرايط ناعادلانه براي بعضيها خيلي سنگينتر تمام ميشود. حتما در خبرها خواندهايد كه فلان محكوم بعد از چندين سال ماندن در زندان آزاد شده، به اين دليل كه متوجه شدهاند در روند پيگيري اتهام او اشتباهي صورت گرفته و او در واقع مرتكب جرمي نشده. نميدانم مثلا با آزمايش DNA يا پيدا كردن مدارك جديدتر. حساب كنيد طرف چند سال از عمرش را پشت ميلههاي زندان گذرانده و بعد يك روز در سلولش را باز كردهاند و گفتهاند: «هي فلاني! تو آزادي! ما به اشتباه تصور ميكرديم تو قاتلي. ببخشيد. حالا ميتواني به هر جا دلت ميخواهد بروي.» احتمالا پيش خودتان فكر ميكنيد كه باز بهتر از هيچچي است. باز بهتر از اين است كه طرف تا آخر عمرش در زندان بماند. بيست سال بهتر است يا حبس ابد؟ درست فكر ميكنيد. اما آيا ميتوانيد تصور كنيد كه گذراندن عمر به اشتباه در حبس چه معنايي دارد؟ به اين فكر ميكنيد كه چه كسي ميتواند پاسخگوي عمر از دست رفته يك انسان باشد؟ آن محكوم به اشتباه، پيش خودش فكر نميكند كه در اين سالها چه كارهايي ميتوانسته بكند و اين ميلههاي لعنتي نگذاشتهاند؟ آن هم به ناحق! بله! آزادي لذت دارد اما... .
فرصت از دست رفته، از دست رفته. به هيچ عنوان برنميگردد. اگر هم برگردد جنسش عوض شده. ورزشكاري را تصور كنيد كه بعد از چند سال به او ميگويند رقيبت در مسابقه تقلب كرده بود. مثل همين سعيد محمدپور خودمان كه ديروز بعد از گذشت 6 سال، حكم مدال طلايش توسط IOC به تاييد رسيد. حكايت عجيبي است. چيزي شبيه به همان ماجراي محكوم به اعدام و سالهاي از دست رفته زندگي. تصور كنيد سعيد را كه ميتوانست در سن 19سالگي مدال طلاي المپيك را داشته باشد. جلوي چشم صدها ميليون نفر برود روي سكوي شماره 1. به عنوان يكي از معدود مدالآوران كاروان ما در كشور شناخته شود و يكشبه به شهرتي عظيم برسد. بشود قهرمان ملي. درهاي زيادي به رويش گشوده شود. زندگياش از اين رو به آن رو شود. اما نشده. به خاطر تقلب ديگران، او به حقش نرسيده. همان موقع كه بايد، نرسيده. حالا بعد از 6 سال به سعيد محمدپور ميگويند تو قهرماني. آن نفرات جلوييات دوپينگ كرده بودند. بعد از آن هم باز تازه 2 سال طول ميكشد كه كميته بينالمللي المپيك محروميت آن 4 نفر را تاييد و اعلام كند قهرمان دسته 84 كيلوگرم وزنهبرداري المپيك 2012 لندن، سعيد محمدپور است و ايران هم با 6 مدال طلا به رتبه 13 جدول رسيده. حالا سعيد محمدپور 25ساله است. او اين 6 سال را ميتوانست به عنوان قهرمان المپيك بگذراند اما در عوض به عنوان يك ورزشكار گمنام زندگي كرده. با فدراسيون به مشكل خورده و مدتي از اردوها دور بوده. مصدوم شده و به گفته خودش، آنچنان كه بايد و شايد به او رسيدگي نشده. چرا؟ چون او قهرمان المپيك نبوده. او نفر پنجم المپيك بوده. در ورزش زياد از اين مثالها داريم. آندره آغاسي تنيسور فوق مشهوري كه تمام گرانداسلمهاي دنيا را درو كرده بود، چند سال بعد در كتاب خاطراتش گفت از مادههاي نيروزا استفاده ميكرده. يا لانس آرمسترانگ امريكايي، برنده بيچون و چراي توردوفرانس. كسي كه با شكست دادن سرطان و قهرماني، الهامبخش زندگي بسياري از آدمها به حساب ميآمد. اما بعدها معلوم شد يكي از پيچيدهترين و عجيبترين دوپينگهاي تاريخ را انجام ميداده و در نهايت همه قهرمانيهايش از او گرفته شد و به نفرات دوم هر سال داده شد. اما آن نفرات ديگر هيچوقت پوشيدن پيراهن طلايي را در معتبرترين مسابقه دوچرخهسواري تجربه نخواهند كرد. هيچوقت چشمان دختران جوان از ديدنشان برق نخواهد زد. هيچ پسربچهاي آنها را الگوي خود قرار نميدهد. چون قهرمانهاي جديد آمدهاند. چون زمان گذشته. البته گاهي هم ماجرا اينقدر دراماتيك نميشود. مثل مورد خاص كيانوش رستمي در همان المپيك 2012 كه با دوپينگي اعلام شدن نفر دوم مسابقات، توانست به مدال نقره دست پيدا كند. اما مورد سعيد محمدپور واقعا خاص و عجيب است. داستان او حتي از كسي كه بعد از آرمسترانگ هميشه دوم ميشده يا كسي كه هميشه در فينال به آغاسي ميباخته هم تاثيرگذارتر است. او نه دوم، نه سوم و نه حتي چهارم شده بود. آخر مگر ميشود 4 نفر جلويي دوپينگي از آب دربيايند؟ تازه نكته عجيبتر ماجرا اينجاست كه در المپيك لندن نفرات ششم و هفتم دسته 84 كيلوگرم هم دوپينگي بودهاند. يعني كساني در آن مسابقه حضور داشتند كه با وجود دوپينگ ششم و هفتم شدند!بگذاريد انسانهاي خوشبين و مثبتانديش نيمه پر ليوان را نگاه كنند. بگذار بگويند عدالت دير و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. بگويند ماه هميشه پشت ابر پنهان نميماند. گرچه اين هم قطعي نيست. چرا كه تازه در سالهاي اخير است كه كميته ضددوپينگ رفته سراغ نمونههاي سالهاي خيلي قبل و به بررسي مجدد آنها با تكنولوژي جديد پرداخته. حالا كسي ميتواند بگويد پاسخ آن سالهاي خيلي قبل چه خواهد شد؟ امكان ندارد در آن سالهايي كه تكنولوژي توانايي پيدا كردن آدمهاي متقلب را نداشته كسي با حيلهگري برنده شده باشد؟ ميشود مثل همان قاتل سريالي كه چند سال بعد از مرگش تازه فهميدند به چند نفر تجاوز كرده و چند نفر را به قتل رسانده. خيلي از پروندهها هم هنوز باز است. تلاش دنيا، كميته بينالمللي المپيك، پليس، دستگاههاي قضايي براي برقراري عدالت، ولو خيلي دير، ستودني است. اين تلاشي است براي بهتر شدن دنيا و رساندن حق به حقدار. شايد تكنولوژي روزي به جايي برسد كه همان لحظه گرفتن نمونه از ورزشكار بتواند وضعيت او را مشخص كند. اما تا آن روز فاصله زيادي داريم. همين فاصله زياد لحظات ناب را از خيليها ميگيرد. همانطور كه از سعيد محمدپور گرفت. ما خوشحاليم كه سعيد به استحقاقش رسيده. ما خوشحاليم براي او؛ كه بالاخره مدال طلايش قطعي شده و قرار است طي مراسمي نمادين به او اهدا شود. سعيد خيلي جوان است و ميتواند با روحيهاي كه از بردن مدال طلاي المپيك گرفته دوباره پس از مدتها به سطح اول وزنهبرداري برسد و دوباره افتخارآفرين شود. او فرصت از دست داده اما نه آنقدري كه نشود جبران كرد. برخلاف عدهاي كه شايد هيچگاه فرصت جبران اشتباهات يا نامردي ديگران را نداشته باشند. همين است كه بعضي آدمها عقيده دارند نرسيدن بهتر از دير رسيدن است!