اينها همه به مافيا تبديل شدهاند
يكي از افرادي كه قصد داشته از طريق حضور در كلاسهاي بازيگري تجربه بيشتري كسب كند و راهي به سوي تجربه جدي صحنهاي بگشايد در گفتوگو با «اعتماد» از كلاهبرداري بعضي بازيگران به اين بهانه ميگويد. او كه به دليل آشنايي با فضاي تئاتر خواست نامش فاش نشود، درباره تجربه خود توضيح ميدهد: «سال 92 در آموزشگاه سمندريان مشغول تحصيل بودم كه يك روز با آگهي «كارگاه بازيگري» مواجه شدم. طبق آگهي مورد نظر قرار بود بعد از برپايي دو دوره آموزش بازيگري زيرنظر يكي از بازيگران شناخته شده تئاتر نمايشي با حضور بچههاي منتخب اين دورهها در يكي از سالنهاي حرفهاي تئاتر روي صحنه برود. كلاسهاي دوره اول در برج ميلاد برگزار ميشد ولي آن زمان به ما گفتند وقتي كلاسهاي آموزشگاه سمندريان به پايان رسيد ميتوانيم براي ثبتنام در وركشاپ او اقدام كنيم. يعني در دوره دوم كلاس.»
او ميافزايد: به همين دليل نهايتا از مرحله دوم وارد كارگاه آموزشي اين بازيگر شديم. وقتي دوره دوم تمام شد همين فرد با من تماس گرفت و گفت: «فلاني تو زبان گرم و نرمي داري! با بچهها تماس بگير و از طرف من به آنها اعلام كن قرار است با منتخب دورههاي اول و دوم يك كارگاه بازيگري مرحله سوم برگزار كنم و با حضور همين افراد نمايش روي صحنه ببرم.» در حالي كه بعدا مشخص شد تمام اين صحبتها دروغ بوده است.
اين هنرجوي آن، سالها كه مدتي است به عنوان تهيهكننده تئاتر نمايشي روي صحنه دارد در ادامه به دشواري دوستان و هنرجويان در تامين شهريه اين كلاسها اشاره كرده و ميگويد: «آن سال شهريه ثبتنام در هر دوره يك ميليون و 200 هزار تومان بود. بعضي بچهها هم براي تامين شهريه با سختي مواجه بودند. گاهي اوقات ناچار ميشدند چيزي بفروشند تا شهريه فراهم شود. براي نمونه به ياد دارم يكي از بچهها براي حضور در اين كلاسها، ساعتمچي دست خودش را هم فروخت.»
تازه در دوره سوم بود كه ما متوجه شديم اين فرد هيچ چيزي براي ارايه ندارد. اينجا ديگر كلاسها در پلاتويي در ميرداماد برگزار ميشد. يكي از بچهها در همين مرحله اعتراض كرد و رفت. به ياد دارم در پايان دوره دوم از بچهها فيلم ميگرفت و ميگفت ميخواهم در يك فيلم سينمايي از شما استفاده كنم. اين شخص مدام تاكيد داشت كه قرار است با حضور بچهها كاري روي صحنه ببرد اما بعد از مدتي به كانادا رفت و ديگر هم پاسخ تلفنها را نداد.»
به گفته او در تئاتر اين روزهاي ما هنرمندان زيادي هستند كه به اين شكل كار ميكنند. يعني از هنرجويان شهريه ميگيرند كه به آنها آموزش دهند ولي بعد با همان بچهها نمايشي روي صحنه ميبرند و تمام فروش گيشه هم متعلق به خودشان است. اين يعني استثمار و هنرجويان جوان همچون بردههايي در دست بعضي مدعيان هنر. در خلال اين گزارش به نام حدود 8 نفر رسيديم كه به اين شيوه كارگاه آموزشي برگزار ميكنند و بعد خبري از اجراي صحنهاي نيست. يا اگر هم خبري باشد تمام فروش گيشه به جيب مدرس بازيگري ميرود و بازيگراني كه شبانهروز زحمت كشيدهاند هيچ دستمزدي ندارند. به گفته اين هنرجوي سابق «تازه سر شما منت ميگذارند كه از خدايتان هم باشد به واسطه حمايت ما روي صحنه رفتيد.»
او در پاسخ به اين پرسش كه چه عاملي موجب ميشود جوانهاي علاقهمند به چنين شرايطي
تن دهند، ميگويد: «همه به دليل باندبازي موجود در اين حرفه است. اين وضعيت تا جايي پيش ميرود كه اگر حمايت نشويد حتي سالن خوب براي اجرا نخواهيد داشت. من آموزش ديده زير دست همين افرادي هستم كه بسيار شناخته شدهاند اما يك بار نشد از اجراي ما حمايت كنند. چرا؟ چون برايشان آورده ريالي و مالي نداشت. بچههاي جوان به اين وضعيت تن ميدهند كه ديده شوند و از سويي بتوانند به سالنهاي بهتر راه پيدا كنند. چون سالنهاي خوب در اختيار افراد خاصي است و جوانها را راه نميدهند.»
او در پايان صحبتهايش به نكتهاي قابل تامل اشاره ميكند. «اينها همه به مافيا تبديل شدهاند و فقط براي پول كار ميكنند.»