با رشد آموزشگاههاي تئاتر، شرايط براي روي صحنه رفتن نمايشها سختتر ميشود؛ چرا كه بازار كار عملا به سوي نوعي اشباعشدگي پيش ميرود. تعداد تماشاخانهها اگرچه در حال رشد است؛ اما نسبت ورود هنرآموزان به بازار كار همگام با رشد تعداد تماشاخانهها نيست. در نتيجه تعداد اجراها به ازاي يك روز در يك تماشاخانه افزايش مييابد. نتيجه چنين امري كاسته شدن ارزش هنري و افت كيفي در بيشتر آثار در اين سالنهاست.
البته اين تنها عامل افت آثار نيست. عامل اصلي را ميتوان در گونهاي نمايشي جستوجو كرد كه كارگردانانش فاصله اندكي ميان تحصيل تا اجرا را طي ميكنند. با نگاهي به اجراهاي مرسوم در برخي تماشاخانهها ميتوان دريافت كه مشتري اصلي اين سالنها عموما فارغالتحصيلان دانشگاهي نيستند؛ بلكه افرادي هستند كه از ميان هنرآموزان موفق به اجرا كردن يك نمايش ميشوند و اين نمايشها از كيفيت خوبي نيز برخودار نيستند. اين گروه صرفا با شش تا يكسال آموزش، ره صد ساله را با پرداختن كف سالن طي ميكنند تا در اين بين فارغالتحصيلان تئاتر شانس كمتري براي روي صحنه رفتن داشته باشند.
اما مساله در ايام اخير به شكل ديگري در آمده است. رسيدن به اجراهاي حاضر و آماده قالب تازهاي پيدا كرده است كه ميتوان آن را يك معامله دو سر برد دوسويه ناميد. ميل رسيدن به صحنهها اين روزها با حضور يك مربي سرشناس ممكنتر شده است. در حالي كه شخصيتهاي دانشگاهي چون علياكبر عليزاد، اصغر دشتي يا حميد پورآذري از ميان دانشجويان خود يك گروه تشكيل داده و در سالنهاي عموما دولتي يا فضاهاي نامتعارف اجرايي بر صحنه ميبرند، شخصيتهاي غيرآكادميك رويهاي متفاوت اتخاذ كردهاند. كلاسهاي بازيگري در اين روزها بدل به سكوي جهشي شده است كه شما ميتوانيد به صرف چند ماه تمرين با يك بازيگر سرشناس، شانس خود براي بازي در يك نمايش را بيازماييد. اينكه اين رويه از كجا آغاز شده است چندان آسان نيست؛ اما ميتوان به ياد آورد كارگرداني را كه با نمايش «هملت 2017» در سال 2016 گروهي از هنرآموزان خود را در تماشاخانه شهرزاد روي صحنه برد و از قضا نمايش با موفقيت تجاري قابلتوجهي نيز دست يافت. اگرچه عنصر اصلي در اين موفقيت حضور يك خواننده رپ بود. تابستان امسال نيز اشكان خطيبي در تماشاخانه ديوار چهارم گروهي از هنرجويان نوجوانش را براي حضور در نمايش «پزشك نازنين» نيل سايمون آماده ميكند و به فروش خوبي در اين سالن خصوصي دست پيدا ميكند. متن ساده سايمون و شكل اجراي متكي بر اصول وودويلي، براي گروه جوان چندان مشكلساز نميشود و با وجود سادگي در اجرا، حضور شخص خطيبي در بطن ماجرا به ديده شدن نمايش كمك ميكند. اما جذابترين مورد در اين شكل اجرايي در ميتوان در ايرانشهر جستوجو كرد؛ جايي كه مثلث صابر ابر، الهام كردا و پانتهآ پناهيها نمايش «تئاتر» را روي صحنه بردهاند. نمايشي كه با شعار «در ستايش تئاتر» اجرا شده است و محصول روي صحنه نرفتن نمايشهاي كردا و ابر در سالن سمندريان است. پس از كنسل شدن اجراي اين دو بازيگر – كه شنيدهها از
متحدالاجرا بودن آنها ميداد – آنان تصميم ميگيرند با گروهي از هنرآموزان موسسه فرهنگي هنري «اينجا ميان شهر» چند مونولوگ روي صحنه برند. متن نمايش براساس كتابهاي تكگويي است كه انتشارات بيدگل منتشر كرده است و اساسا بين متون هيچ منطقي وجود ندارد. كتاب بيشتر يك متن براي تمرين بازيگر است؛ اما به طرز غريبي در يك نمايش با سه كارگردان روي صحنه ميرود.
اين مساله اگرچه با انتقادهايي روبهرو بوده است؛ اما گروه بر اين باور است با چشم پوشيدن از اجراي خود به يك گروه جوان فرصت ديده شدن دادهاند. در سوي ديگر منتقدان ميگويند روند رسيدن اين گروه به اجرا در سمندريان، روند مناسبي نيست. مهمتر آنكه پيشتر نمايشهاي برآمده از آموزشگاهها در سالنهاي خصوصي روي صحنه رفته بودند. اين باعث ميشود صحبتها و نظرات بر سر آموزشگاهاي تئاتر بار ديگر مطرح شود. آيا آموزشگاهها ميتوانند در نظام آموزشي هنر ايران يك بستر ياريرسان باشند.
قطبالدين صادقي: بسياري از اين آموزشگاهها مغازهاند
قطبالدين صادقي در گفتوگو با صبحنو با اشاره به ميل ديده شدن كه تمنايي است ريشهدار در اعصار، معتقد است «بازيگري هم يكي از راههاي ديده شدن است اما حقيقت آن است براي بازيگر شدن بايد نخست بازيگرزاده شد و سپس كوشيد با تمرين و تمرين و تمرين رشد كرد.»
صادقي كه تجربه بيش از سي سال آموزش در ايران را دارد از منتقدان آموزشگاههاي هنري به حساب ميآيد. او درباره اينكه آموزش بازيگري در آموزشگاههاي آزاد چقدر ميتواند در تربيت بازيگر موثر باشد، به خبرنگار صبحنو گفته است: «آموزشگاه داريم تا آموزشگاه. مشكل اينجاست كه بسياري از اين آموزشگاهها مغازهاند و مدرسان آنها نه فقط استاد نيستند؛ بلكه برخي از آنها خودشان هم به اندازه شاگردانشان كاربلد نيستند. كم نداريم آموزشگاههايي كه حتي مديران آنها تجربه و سواد آموزشي ندارند و خيلي از آنها اين تشكيلات را فقط براي كاسبي راه انداختهاند.»
اگرچه صادقي به آموزشگاه خاصي اشاره نميكند؛ اما نگاه او به سوي موسساتي است كه با رنگ و لعابهاي بسيار اقدام به جذب هنرجو ميكنند. بازار رقابت در ميان اين آموزشگاهها نيز بسيار داغ است. از حضور اساتيدي كه بيش استاد بودن، ستاره هستند تا استفاده از عناوين «دهن پركن» و «پرطمطراق» تا جايي كه گاهي ميتوان نامها را فاقد هرگونه معنا يا ارجاع منقطي دانست.قطبالدين صادقي ميگويد: «به هر حال بازيگري تئاتر كار سادهاي نيست. ممكن است يك دهه كاركني و حتي اسمت را هم كسي نداند؛ اما صبر كه داشته باشي يقينا از سينما و تلويزيون سراغت ميآيند و آنجاست كه ميتواني بر صحنه مستولي شوي.»
مسعود دلخواه: معلوم نيست مدرسان تئاتر
چه كساني هستند
اسفند 1395، سالن كنفرانس تئاتر شهر ميزبان سمينار «تئاتر و ظرفيتهاي بخش غيردولتي» بود و در بخش سيستم آموزشي، مسعود دلخواه، عضو هيات علمي دانشگاه تربيت مدرس با اشاره به وضعيت عجيب آموزشي و سرريز شدن تعداد فراوان هنرجو به سمت بازار تئاتر، شرايط را به دستگاه جوجهكشي تشبيه كرد.
دلخواه در سخنراني خودش گفت: «تئاتر خصوصي مثل قارچ رويده است و قانون و ضابطهاي ندارد. برخي از اين عدم قانون بهره ميبرند كه ميتواند هم هنرمند باشد و هم سالندار. هيچ دانشگاهي به تعداد فارغالتحصيلان خود نميتواند افتخار كند و اگر افتخاري براي دانشگاه باشد به تعداد فارغالتحصيلان داراي شغل است و ما اين را هيچگاه نميشنويم يك ضابطهگري در پذيرش دانشجو وجود دارد. چيزي به اسم مديريت هنري وجود ندارد و اگر هم رشتهاي به وجود آيد كسي براي تدريس نداريم.»
دلخواه كه تحصيلكرده امريكاست با تشريح وضعيت آموزشي در اين كشور كه اساسا در مقطع ليسانس دانشجويان تئاتر واحدهايي چون نورپردازي، كامپيوتر و ... ميگذراند تا با كارهاي تئاتر آشنا شوند و از ترم دو به تئاتر حرفهاي معرفي ميشوند تا پشتصحنه را بشناسند، گفت: «ما بحران آموزشي داريم و ميتوانيم يك ماه بدون خوابيدن درباهاش حرف بزنيم. معلوم نيست مدرسان تئاتر چه كساني هستند. وضع به جايي رسيده است كه در خيابان وليعصر از كسي بپرسم شغلت چيست، اگر بگويد مدرس تئاتر تعجب نكنم.»
دلخواه با اشاره به ظرفيت تئاتر خصوصي و نيازمندي درك آن در اين سمينار گفت: «در مواجه با سالنهاي مختلف با ضوابط مختلف روبهرو هستيم. با پول بيشتر ميشود در تئاتر خصوصي كار را جابهجا كرد. امروز هر كسي ميتواند كارگردان تئاتر شود؛ چون پول دارد.»
مرتضي اسماعيلكاشي: در هر كوچه بنبستي آموزشگاهي ديده ميشود
البته مسعود دلخواه درباره موسومي بودن بازيگران برآمده از حجم بالاي كلاسهاي بازيگري نيز گفته است: «ريزش در همهچيز است، از كوه ميخواهيد برويد يكسري ميمانند بالا نميآيند، بعضيها اشتباهي آمدند، در ايران از نظر من 90 درصد كساني كه بازيگري ميخوانند اشتباهي آمدند و بايد ميرفتند رشته ديگري، مخصوصا دانشگاه آزاد.»
مرتضي اسماعيلكاشي كه سابقه طولاني در آموزش بازيگري در آموزشگاهها دارد، درباره آموزش و حجم بالاي متقاضيان بازيگري تئاتر گفته است: «ورودي دانشكده هنر و معماري 900 نفر است و بعد نسبتش جذاب است، 500 نفر كارگرداني و 400 نفر بازيگري، يعني نسبت بايد برعكس باشد، حالا اين فقط يك دانشگاه است، تمام دانشگاههاي آزاد و دولتي، علميكاربردي كه همه جا مانند قارچ دارد رشد ميكند، بگذاريد در كنار آموزشگاههاي معتبر و شناختهشده و چه آموزشگاههايي كه در هر كوچهٔ بنبستي ديده ميشود به صورت غيراصولي و ناقص، اصلا ما اينقدر ظرفيت داريم؟! و اين ريزش به نظر من چيزِ غيرمنطقي نيست.»
مورد «تئاتر» در ايرانشهر
نمايش «تئاتر» در ايرانشهر اما با حرفهاي صادقي و دلخواه چندان همخواني ندارد. اساتيد گروه جوان نمايش همگي از افراد شناخته شده هستند و برخلاف نمايشهاي كوچكي كه در سالنهاي كوچك اجرا ميشوند، عقبه تبليغاتي مناسبي دارند. صفحه اينستاگرامي هر سه كارگردان تعقيبكنندگان بسياري دارند كه همگي در حكم مخاطبان بالقوه به حساب ميآيند.
برخلاف آموزشگاههاي مورد جدل، «اينجا» با يك مورد تازه روبهروييم و آن هم مشروعيت يافتن گروهي جوان با تكيه بر گروهي مشهور است. با كنكاش در فضاي مجازي ميتوان دريافت برخي بازيگران نمايش در نمايشهاي مستقل كوچك روي صحنه رفتهاند؛ اما هيچگاه فرصت مشهور شدن را نيافتهاند. در عوض در حضور سه بازيگر مشهور و در يك سالن بزرگ فرصت ديده شدن به آنان چشمك خواهد زد. نمايشي از صابر ابر و الهام كردا برابر با حضور مهمانان ويژه سينمايي و تلويزيوني و تئاتري مشهور است. كافي است بازيگر جوان خودي نشان دهد و چه چيزي بهتر از يك مونولوگ كه به تنهايي آن را اجرا ميكني. اين يك سكوي پرش است براي رسيدن به آمال هر جوان جوياي نامي. همان ميلي كه قطبالدين صادقي آن را در دل ميل به بازيگري توصيف ميكند.
اين گروه جوان براي به شهرت رسيدن روش فستفودي را برگزيده است و كارگردانان نمايش نيز به اين مساله ياري رساندهاند، هر چند معتقدند با ناديده گرفتن حق خود در اجرا، فرصت را به گروه جواني دادهاند. 27 خرداد 1397 الهام كردا در صفحه اينستاگرامي خود از برگزاري يك دوره كلاس خبر ميدهد. كلاسها در موسسهاي متعلق به صابر ابر و با مديريت پانتهآ پناهيها تشكيل ميشود. سه ماه بعد كلاس تشكيل شده بدل به يك اجرا 90 دقيقهاي ميشود. با فرض آنكه هنرجويان همگي افرادي مبتدي نيازمند به آموزشهاي سخت براي رسيدن به موقعيت مناسب در بازيگري هستند، اين پرسش مطرح ميشود كه چگونه در عرض سه ماه يك نمايش پديد ميآيد. مهمتر آنكه اين نمايش كه ميتواند يك فرصت تجربي به حساب آيد، چرا در يك سالن نيمهدولتي روي صحنه ميرود.
وضعيت زماني بغرنجتر ميشود كه مسير دانشگاه تا بازار كار بسيار صعبتر و سختتر است. عموما ريزش در رشتههاي بازيگري و كارگرداني تئاتر بسيار است؛ چرا كه بدون داشتن شهرت و پول نميتوانيد در يك سالن خصوصي اجرا رويد و براي اجرا در يك سالن دولتي نيز بايد صبر ايوب داشته باشيد. نتيجه آنكه روش فستفودي ميتواند بيش از هر روشي شما را به شهرت برساند. هر چند استعداد هنرجو در بارز كردن خود اهميت دارد؛ اما شرايط ديده شدن چندان عادلانه نيست. هر چند هزينه كلاسهاي «اينجا» مشخص نيست؛ اما تجربه ثابت كرده است حضور يك مثلث طلايي در يك مجموعه ميتواند هنگفت باشد. به عبارتي براي فستفودي پيش رفتن نيز بايد پول بيشتري پرداخت كنيد، پولي كه اساسا دانشجويان تئاتر از آن محرومند.