نقد فيلم شعلهور حميد نعمتالله
روانكاوي يك آدم شكستخورده
سيدرضا صائمي
اگرچه ميتوان شعلهور را تداوم منطقي جهان سينمايي حميد نعمتالله دانست كه برساخته جهانبيني و نوع نگاه او به روايت و فيلمسازي است اما ميتوان آن را شخصيت محورترين فيلم نعمتالله هم دانست كه از اين حيث با رگخواب نزديكي بيشتري دارد نه از حيث موضوع و موقعيت كه از حيث شخصيت محور بودن. در رگ خواب با شخصيت محوري يك زن مواجه هستيم كه در بستر بياعتمادي و افسردگي دچار آسيب ميشود و در شعلهور با مردي كه دچار خودويرانگري شده است. در هر دو فيلم البته سويه روانشناختي قصه پررنگ بوده و شخصيت اصلي داستان به نوعي روانكاوي بصري ميشود. آنچه بايد در بازنمايي اين فيلم مد نظر داشت تفكيك و تمايز روانشناسي و اخلاق است. اگرچه خلق و خوي شخصيت اصلي فيلم دستمايه اصلي درام قرار گرفته و مورد بازنمايي جزيينگرانه قرار ميگيرد اما اين روايت لزوما يك روايت اخلاقي نيست كه واجد قضاوتهاي اخلاقي درباره قهرمان يا ضد قهرمان بودن شخصيت اصلي باشد بلكه فيلمساز بيپرده و مبتني بر رويكرد و تحليلي روانشناختي به بازنمايي رفتاري شخصيت اصلي خود دست زده است؛ از اين رو شعلهور را بيش از هر عنصر ديگري بايد در نسبت با فريد با بازي خوب و متفاوت امين حيايي مورد تحليل قرار داد. مردي كه در ميانسالي و در يك تجربه شكست خورده فردي دچار بحرانهاي رفتاري ميشود و نميتواند اين حسرت و حسادتي كه از درونش شعلهور شده را كنترل كند. «شعلهور» را ميتوان بر مبناي نظريه «ناكامي- پرخاشگري» در روانشناسي تبيين كرد كه بر مبناي آن شكستهاي پيدرپي در نهايت منجر به يك خشم نهادينه شده ميشود كه خود را يا در انتقامگيري و بروز انفجاري سرخوردگيها نشان ميدهد يا در افسردگي كه يك خشم دروني است. خشونت عليه خويش. وقتي زمينههاي خودشكوفايي فراهم نيست يا توانمندي لازم براي تحقق فرديت در خود فرد وجود ندارد، زمينههاي خود ويرانگي فراهم ميشود؛ تخريبي كه حتي ممكن است خودآگاهي نسبت به آن وجود نداشته باشد. شعلهور روايت اين خود ويرانگري است كه هم فيلمساز و هم قهرمانش كه البته در اينجا كسوت ضد قهرمان به تن دارد، صادقانه با آن مواجه ميشوند و از بيان آن ابايي ندارند. چه بسا بتوان فيلم را نوعي زيباييشناسي پلشتي دانست كه اين نگاه نه فقط در پردازش شخصيت اصلي قصه كه در قاببندي دوربين از جغرافياي قصه نيز، تجلي ميكند. تكگوييهاي شخصي و دروني امين حيايي، مونولوگ را با ديالوگهاي برساخته از همين جنس در هم تركيب كرده و اين شيوه از گفتار با گفتمان قصه مماس ميشود و در نهايت به رمزگشايي از شخصيت پيچيده اما در عين حال ساده شخصيت اصلي كمك ميكند. با تماشاي شعلهور ميتوان با شخصيت سايهاي و سايههاي شخصيتي خويش مواجهه بيتعارف پيدا كرد و به جاي توجيههاي اخلاقي به تفسيرهاي روانشناختي از آن دست يافت. شعلهور يك قصه فرا اخلاقي است كه خيلي عريان و بدون قيدهاي اخلاقي با خباثت آدم مواجه ميشود و آن را در اضمحلال و استحاله رواني شخصيت اصلي قصهاش روايت ميكند. اين اضمحلال شخصيت و حركت تدريجي به قهقرا رفتن تقريبا در تمام فيلمهاي نعمتالله ديده ميشود منتها موقعيتها و دلايل آن متفاوت است. در شعلهور ما با شكل تازهاي از شخصيت يك معتاد و حتي بازنمايي اعتياد مواجه هستيم و فيلم با نفوذ كردن در دنياي دروني اين كاراكتر تلاش ميكند تا از زاويه ديد يك معتاد به زندگي و مناسبات برساخته آن بنگرد. در واقع شخصيت اصلي فيلم هم واجد يك ضعف روانشناختي به اسم اعتياد است و هم يك ضعف اخلاقي به اسم حسادت. اين دو ضعف روانشناسي و اخلاقي به مثابه نياز اصلي فيلمنامه پايهريزي ميشود تا در نهايت در پايان شاهد تغيير و تحولاتي باشيم كه شخصيت اصلي در پي جبران يا مقابله و حتي مواجهه با آنها تجربه ميكند. بدون ترديد يكي از نقاط قوت اين فيلم كه فيلمي شخصيتمحور است بازي خوب و متفاوت امين حيايي است كه براي اولين بار همكاري با نعمتالله را تجربه ميكند. اين نقش ميتواند نقطه عطف و احياي دوباره امين حيايي براي ايفاي نقشهاي جدي و تاثيرگذار و فاصله گرفتن او از نقشهاي كمدي يا ملودرام باشد. اعتياد هم با سلامت جسمي و رواني ربط پيدا ميكند و هم با سلامت اجتماعي و خانوادگي. از اين رو ميتوان آن را ويروسي دانست كه كليت سوژه را دربرميگيرد نه جزيي از آن را. از سوي ديگر اعتياد به مثابه يك موقعيت رواني- اجتماعي از وضعيت پيچيده و چندلايهاي برخوردار است كه در بازنمايي رسانهاي آن به همه اين ابعاد توجه نميشود و هميشه بخشهايي از آن پنهان ميماند. سينما به واسطه ظرفيت و ظرافتهاي بصري و دراماتيكياش ميتواند صورتهاي تراژيك اين معضل را به تصوير بكشد و با پرهيز از روايتهاي كليشهاي و يكدست، زواياي ديگري از آن را در وجدان عمومي جامعه صورتبندي كند. فيلم شعلهور حميد نعمتالله از اين حيث فيلم قابل تاملي است كه هم به تجربههاي روانشناختي فرد معتاد توجه كرده و هم آن را در نسبت با سلامت اجتماعي، مورد بازانديشي قرار ميدهد. هم از حيث سينمايي و هم از منظر سلامت، شعلهور واجد يك قهرمان يا شخصيتمحوري نامتعارف است كه همين ويژگي موجب شده تا كاراكتر معتاد نيز در اين فيلم در روايتي نامتعارف به تصوير كشيده شود. اين البته به معناي روايت وارونه از اعتياد نيست بلكه به جاي بازنمايي بيروني اعتياد و قضاوت اخلاقي و اجتماعي درباره او به روايت روانكاوانه تجربههاي ذهني- رفتاري شخص معتاد دست ميزند و تلاش ميكند اضمحلال و فروپاشي يك فرد معتاد كه دچار طرد اجتماعي و تنهايي عاطفي شده را به تصوير بكشد. تصويري از درون و زاويه ديد يك معتاد به خودش و مساله اعتياد. اين رويكرد كمك ميكند تا نوعي كالبدشناسي ذهني- رواني فرد معتاد از طريق سينما امكانپذير شود و مخاطب به جاي سررنش يا پس زدن قهرمان قصه و تقليل آن به يك ضدقهرمان از زاويه ديد يك معتاد به زندگي و حتي اعتيادش نگاه كند و از اين طريق به تصوير متفاوت و تاويل متفاوت برساخته از اين تصوير درباره اعتياد دست يابد. اين شيوه روايت با تكنيكهاي رواندرماني در حل معضل اعتياد، مماس بوده و سنخيت دارد و چهبسا ميتوان گفت كه زبان سينما را به زبان سلامت و تحليلهاي سلامت محور به اعتياد نزديك كرده است؛ به عبارت ديگر فيلمساز در اينجا در مقام يك پزشك قرار گرفته كه به جاي انگ زدن يا محكوم كردن بيمار خود، تلاش ميكند تا به دنياي دروني او راه پيدا كرد و در يك درمان همدلانه به تشخيص ريشههاي درد دست يابد. شعلهور را از حيث گفتمان سلامت ميتوان فيلمي روانكاوانه درباره اعتياد دانست كه تلاش ميكند تا درونيات پيچيده و پركشمكش يك معتاد را نسبت به رنج اعتياد به تصوير بكشد. اينكه چگونه اعتياد در يك اضمحلال و استحاله شخصيتي- اخلاقي به شعلهور شدن طغيانهاي مخرب در درون شخص معتاد منجر شده و دامنه آن به اجتماع، گسترده ميشود. ضمن اينكه اعتياد را در نسبت با سلامت اخلاقي هم سنجيده و نشان ميدهد چگونه اعتياد با تجربه شكست دروني و بياعتباري اجتماعي ميتوان بر آتش حسادت و خباثتهاي دروني بيفزايد و فرد معتاد را در اين آتش دروني بسوزاند. در واقع فيلم با تغيير زاويه ديد خود از قضاوت بيروني به روايت دروني، تلاش ميكند اعتياد را به عنوان يك تجربه جسمي- رواني- اجتماعي ضد سلامت به تصوير كشيده و دراماتيزه كند؛ ضمن اينكه نقش «پدري» را در نسبت با اعتياد مورد توجه قرار داده و از اين زاويه نيز به روانجوريهاي يك معتاد ميپردازد. با اين حال نبايد شعلهور و شخصيت اصلي آن را در يك نگاه تحليلي صرفا به اعتياد و پيامدهاي آن تقليل داد. اگرچه فيلم فرد معتاد را در كانون مركزي قصه و تحليل خود قرار ميدهد اما روايت و تفسيري است كه از يك فرد شكستخورده به هر دليلي ترسيم ميكند؛ به عبارت ديگر شعلهور روانكاوي بصري افراد شكستخورده است كه دليل شكست آنها ميتواند هر چيزي باشد اما كنش و واكنش آنها در نسبت با خود و ديگران كم و بيش هماني است كه در فيلم صورت بندي شده است. از اين حيث شعلهور را بايد يكي از بهترين فيلمهاي سينماي ايران از حيث آسيبشناسي رواني و اجتماعي دانست.