ترجمه و حاشيه قابل قبول
كاوه ميرعباسي
پديدهاي كه اين روزها در بازار ترجمه با آن مواجه هستيم به تعداد بالاي مترجمان و آثار ترجمه در كنار كاهش تيراژ كتاب برميگردد. بسياري از عناوين جديد كتابها از سوي كساني ترجمه شده است كه آشنايي اوليه با اين حوزه را ندارند. نمونه آن را در روزهاي اخير شاهد بودم؛ بخشي از كتابي كه به تازگي منتشر شده بود از سوي يكي از دوستان خوانده شد و من متحير شدم كه آيا اين كتاب با گوگل ترجمه شده؟ مترجم به مباني ابتدايي ترجمه آشنا است يا خير؟ زيرا در اين كتاب حتي ساختارهاي دستورالعمل زبان فارسي هم رعايت نشده بود.
بسياري از مترجماني كه با آنها كار ميكنم جوان هستند و از بين جمع بزرگي- گاه يك بيستم- از افرادي كه نمونه كار فرستادهاند، انتخاب شدهاند. بارها شاهد بودهام، افرادي كه در گزينش من براي ترجمه رد شدهاند، كتابي را ترجمه و منتشر كردهاند. در حالي كه نمونه كار اين افراد نشان ميدهد دانششان در زبان مبدا به قدري ناچيز است كه حتي به اصطلاحات اوليه هم آشنايي ندارند. گاه به مواردي برخوردهام كه كتابي چاپ شده كه ترجمهاش در حد زيرنويس فيلمهايي است كه اين روزها به وفور به چشم ميخورند.
اگر بخواهيم يك دستهبندي ميان آثار ترجمهاي در ايران داشته باشيم به قطع يقين ميتوان گفت در خوشبينانهترين حالت تنها 20 درصد آنها ترجمه قابل قبولي دارند و 80 درصد اين حوزه در اختيار نااهلان است. از ميان اين 20 درصد هم حدود 5 درصد مترجمان خيلي خوب، 10 درصد مترجمان خوب و 5 درصد مترجمهايي با آثار قابل قبول و متوسط داريم ولي بقيه نبايد در اين عرصه حاضر باشند و جزو نااهلان اين عرصه به حساب ميآيند.
در شرايط كنوني كه انتشار عناوين جديد افزايش چشمگير يافته و بازار كتاب وضع آشفتهاي دارد، در حوزه ترجمه هم با هرج و مرج مواجهيم. فضاي مجازي نيز در اين ميان نقش مثبت و منفي ايفا ميكند. گاه اين فضا مرزهاي كيفيت آثار را مخدوش كرده و يكسري كتابها به كمك اين فضا مخاطب پيدا ميكنند. اين فضا متاسفانه تشخيص سره از ناسره را در مواردي دشوار ساخته است. اما كساني هم هستند كه با تعهد و نيت خدمت به فرهنگ و معرفي نويسندگان جديد مبادرت به كار ترجمه ميكنند و در اين راه امانتداري را رعايت كرده و نسبت به زبان مبدا نيز تسلط دارند. كار اين مترجمان منجر به معرفي نويسندگان جديد شده كه ميتواند به دانش ما بيفزايد ولي چشمانداز كلي اين است كه ما يك حاشيه قابل قبول و يك متن بلند بيكيفيت در حوزه ترجمه در ايران داريم.
البته اين وجه منفي ماجراي ترجمه در ايران است، ما جنبههاي مثبتي از افزايش تعداد آثار ترجمهاي و مترجمان هم داريم كه نبايد آنها را از نظر دور داشت. اگر ترجمه را در بستر تاريخي خود نگاه كنيم دستاورد بزرگي كه از دهه 60 به بعد داشتيم، رعايت سبك نويسنده در آثار ترجمهاي بود. در نسل اول مترجمان، رعايت سبك نويسنده چندان مورد توجه مترجم قرار نميگرفت. مترجماني بودند كه اسم و رســــم داشتند بي آنكه نثرشان شيوا باشد. برخي ديگر به زبان مبدا و مقصد تسلط كامل داشتند، شيوه نگارش شان هم دلپذير بود اما امانتداري را به رعايت سبك نويسنده تعميم نميدادند و به اين مهم توجهي نداشتند. در حال حاضر اما بخش عمده آثار ترجمهاي قابل قبول، در كنار امانتداري در معنا، به سبك نيز وفادار ماندهاند و توانستهاند آثار مقبول و ارزندهاي روانه بازار كتاب ايران كنند كه جاي تقدير دارد.