• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4192 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۴ مهر

تاب‌آوري شگفت‌انگيز

محمد صادق جنان صفت

مردي با اندامي درشت و قدي نسبتا بلند بود و فارسي را خوب حرف مي‌زد و البته زبان اصلي‌اش نوعي تركي نه مثل تبريزي‌ها بود. خوب و با قدرت كار مي‌كرد و صاحب كارخانه كه هرروز صبح پا به پاي كارگران درمحل كارخانه حاضر مي‌شد او ر‌‌ا مدت‌ها زير نظرداشت تا اينكه يك روز گفتند به دفتر صاحب كارخانه برود. برخلاف اينكه بايد نگران مي‌شد يا خيلي ذوق‌زده اما هيچ يك از اين دوحس را نشان نمي‌داد و با آرامش به دفتر صاحب كارخانه رفت. وقتي به نزد دوستانش برگشت بيش از هرچيز حالت ابهام داشت. با دوستان كارگرش خداحافظي كرد و ديگر در ميان كارگران ديده نشد. «مش رفعت‌الله» از سوي پدر اين كارخانه‌داران براي نگهباني از خانه قصر مانند او انتخاب شده بود و باروبنديلش را بست و رفت كه رفت. او اما حتي در نوروز و درحالي كه مجبور بود به جاي بودن در خانه در كنار زن و فرزند و داماد و عروس و نوه‌ها بايد از خانه كارخانه‌دار محافظت مي‌كرد اندوهگين مي‌شد. چند سالي بود كه از پسركوچكش مي‌خواست هنگام تحويل سال نزد او برود. حتي در همان روزها كه همه ‌دار و ندار كارخانه‌دار مشهور زير دستش بود نيز به پسركوچكش كه با دوست خود در هنگام تحويل سال نزد او مي‌رفتند اجازه نمي‌داد كه به اندازه كمي گوشت و شيريني از مال و اموال كارخانه‌دار را مصرف كند. پسرش خشمگين مي‌شد و با او تندي مي‌كردكه اين همه خودداري براي اينكه از مال و اموال كارخانه‌داري كه براي عروسي دخترش از كشورهاي اروپايي گل و غذا آورده‌اند براي چيست. مش رفعت‌الله هميشه يك جواب داشت كه او به من اطمينان كرده است. تا اينكه روزي از همين روزها بغضش تركيد و آن هم در چنددقيقه از ارتفاع بلند نابرابري‌ها دراين كاخ و بيرون از آن را يادآور شد. پسر مش رفعت‌الله و دوست او مات و مبهوت به تاب‌آوري شگفت‌انگيز او و سازش‌كاري با عظمت او فكر مي‌كردند و باورشان نمي‌شد. مش رفعت‌الله گفت: «همين آدم سختگير براي دوهزارنفر و خانواده‌هاي‌شان شغل درست كرده است و حرام وحلال سرش مي‌شود».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون