چه دانمهاي بسيار است
غلامرضا طريقي
سوگواري امام حسين (ع) همچون همه سوگواريها از عاطفه برميخيزد. آنچه از دل ميجوشد و جان را به شور ميآورد، عشقي است كه شيفتگان حضرت به ايشان دارند و عشق همواره بر بالهاي عاطفه نشسته است. اما در اين ماجرا انديشه نيز بايد همراه پيوسته عاطفه باشد. انديشهاي كه از ريشههاي نهضت عاشورا آغاز ميشود و تا پايان تاريخ در تكتك وقايع جهان ميتواند، ادامه داشته باشد. يكي از مهمترين مظاهر بروز عاطفه و انديشه در سوگواري امام حسين (ع) شعر است. از شعرهاي خوانده شده در سوگ ايشان تا آنچه در تعزيه خوانده ميشود همه نشاندهنده بار عظيمي است كه شعر در اين سوگ عظيم به دوش ميكشد. اما بدون تعارف فاصله آنچه به عنوان شعر در مراسم مختلف سوگواري خوانده ميشود با آنچه بايد باشد، سال به سال دارد بيشتر ميشود. كافي است يكبار از كنار تكيهها و دستههاي عزاداري كه ميگذريد، گوشتان را تيزتر كنيد و به محتوا و شكل آنچه خوانده ميشود، فكر كنيد. جز اندك مواردي كه در ميان اكثريت به چشم نميآيد، فضاي غالب نوحهها و مرثيهها به رقيق كردن شور و انديشه شگرف عاشورا ميگذرد. مضمونها گويي در هر دور رنگ و روي عاديتري ميگيرند و اين تنها يك دليل ميتواند داشته باشد. آنچه ما شاعران در سوگ سيدالشهدا مينويسيم از نظر عاطفه چيزي كم ندارد اما از نظر انديشه روز به روز دارد بيشتر لنگ ميزند. گويي قيام عظيم امام حسين (ع) و شهادت او سوگي بوده است همچون سوگ ديگراني كه براي ما عزيز بودهاند. انگار نه انگار كه هزار و چند صد سال حيات اين واقعه بيشتر از عاطفه مديون و مرهون انديشه نهفته در آن است. اگر ما جماعت اهل شعر نيز فقط مثل ديگران عاطفه را به كار بگيريم و سوگواري كنيم، كار مهمي نكرده ايم. آنچه از ما برميآيد و از مردم نه اين است كه درك كنيم و منتقل كنيم آنچه ديگران ممكن است به آنها توجه ويژهاي نكرده باشند. مهمترين عامل اين تبديل، كاهلي ما در مطالعه است. به اين معنا كه شاعر و مرثيهسراي روزگار ما متاسفانه درباره قيام عاشورا همانقدر ميخواند و ميداند كه ديگران نيز خواندهاند و دانستهاند. وقتي آگاهي ما از واقعه عاشورا همان اندازهاي باشد كه ديگران دارند هيچگاه نخواهيم توانست چيزي به فرهنگ عظيم عاشورا بيفزاييم و نتيجه آن توليد آثاري خواهد بود كه اشك مخاطبانمان را درميآورند اما به آنها حسيني زيستن را نميآموزند.