تروريسم مفهومي متضمن هراس و وحشت عمومي است كه استفاده از آن حتي در ذهن نيز نوعي واكنش رواني مبتني بر انزجار را به دنبال دارد. خاورميانه يكي از مناطق جهان است كه بيشترين ميزان خشونت سياسي (تروريسم) در آن رخ داده است؛ به عبارت ديگر، توسل به اقدامات خشونتآميز سياسي (تروريسم) جهت دستيابي به اهداف سياسي و مذهبي، به جزيي از فرهنگ مردمان منطقه تبديل شده
است.
گرايش به افراطگرايي مذهبي در ميان مردمان كشورهاي خاورميانه را نميتوان تنها به يك عامل خاص نسبت داد بلكه عوامل مختلف سياسي، رژيمهاي غيردموكراتيك و سياستهاي دولتهاي منطقهاي و فرامنطقهاي، مسائل اجتماعي، بيسوادي، تبعيض، محروميت، مسائل اقتصادي، فقر، بيكاري، اختلافات طبقاتي، فرهنگي- مذهبي و برداشتهاي خاص از مذهب و... زمينه مناسبي را براي گسترش تروريسم فراهم
كرده است.
اما ميتوان گفت مهمترين بعد تروريسم در ايران، از سال 1358 حركتها و گروههاي تجزيهطلب با دسيسه و ياري آشكار و پنهان شرق و غرب در مناطق بحرانخيز سنتي ايران با عقبههاي سياسي و قوميتي برونمرزي ايجاد و هدايت شد.
- مناطق بحرانخيز سنتي ايران داراي ويژگيهاي قابل دقت و مورد توجه ذيل هستند:
1- موقعيت مرزي دارند.
2- داراي عقبه حمايتي بيرونياند، يعني دولتها يا جريانهايي در آن سوي مرزها حداقل در زمينه ارسال امواج از بحرانسازي در نقاطي از ايران كه محدوده مورد نظر آنها هستند، پشتيباني ميكنند.
3- اين مناطق از نظر زبان، قوميت يا مذهب داراي امتدادهاي گسترشيافته تا آن سوي مرزهاي بينالمللياند؛ بدين معني كه اگرچه سبب بالندگي و زيباييهاي خاصي به جامعه ايران شده است و فرصتهاي تعامل بيشتر و بهتري با همسايگان فراهم آورده اما موجب سوءاستفاده جريانهاي جداييطلب نيز شده و ميشود.
4- بنابراين مشي گروهاي تروريستي در ايران، خشونت، تجزيه و تفرقهافكني است. تا با برنامهريزيهاي متعددي كه براي ناامن كردن منطقه به اجرا گذاشتهاند و با توجه به اعتراضات اخير مردمي نقش مهمي در به خشونت كشيدن اين اعتراضات داشته و اين گروهكها ميخواهند از طريق بيثبات كردن منطقه، زمينه را براي جدايي مناطق مورد نظر
فراهم آورند.
- عواملي كه ميتواند عامل پيشرفت تروريسم در ايران شود:
1- تروريسم ميتواند حاصل بياعتمادي و تبعيضها باشد كه بر اثر زيادهخواهي و عدم تعادل در سياستها به ويژه توسعه اقتصادي به وجودآيد.
2- خشونت از نابرابريهاي اجتماعي تحقيرآميز و تبعيضات تنزلدهنده، موجب فقر و به حاشيه رانده شدن بخشهايي از مردم ميشود.
3- اعمال روزمره ما بر پايه اعتقادات و باورهاي مشترك و انتظارات متقابل بنا شدهاند وقتي ارتباطات مختل شود و تفاهمي به وجود نيايد، سبب ايجاد سوتفاهم و گاهي فريب ميشود و آنگاه است كه درگيري بروز ميكند.
اما نكته قابل توجه در اينجاست؛ تروريسم پديدهاي جهاني است و تهديدي براي صلح جهاني به شمار ميآيد؛ تهديدي كه داراي مباني عميق و مصاديق گسترده بوده كه بهطور روزافزون نيز بر دامنه و پيچيدگي آن افزوده ميشود.
- عواملي كه سبب كاهش اقدامات تروريستي و تحقق صلح عادلانه جهاني شود :
1- تروريسم، داراي علل متعدد است و اصليترين علت را ميتوان بيعدالتي در جهان دانست. در فضاي بسته بينالمللي كه مديريت امور جهاني را برخي قدرتها در انحصار گرفته و حقوق ديگر ملتها را پايمال ميكنند، ارعاب و ترساندن مردم به منزله ابزاري براي تضمين اين بيعدالتيها رخ مينماياند.
2- جهاني شدن مديريت مبارزه با تروريسم، از معيارهاي توفيق در راهبرد بينالمللي مبارزه با تروريسم است. جهاني بودن پديده تروريسم، مستلزم جهاني شدن مديريت مبارزه با آن است. با در نظر گرفتن اينكه تروريسم، مسالهاي جهاني است و همه جهانيان از آن در آسيب و رنج هستند، نميتوان نظام كنش و واكنش در برابر آن را به مجموعهاي معدود و انگشتشمار از بازيگران بينالملل محول و به دستاوردهاي چنين روندي دلخوش كرد. با تكيه صرف بر يك انديشه سياسي يا ترجيح منافع يك يا چند بازيگر بينالمللي، نميتوان فرآيندي جهاني از امحاي ترور را در اين سياره تجربه كرد.
و در آخر، نگرانيهاي جهاني، مديريت و مشاركت جهاني ميطلبد و همه افراد و اقشاري كه از تروريسم رنج ميبرند، بايد در اين نظام مشاركتي سهيم باشند. تجربه اقداماتي كه به نام جامعه بينالمللي طي سالهاي گذشته عليه تروريسم صورت گرفته است، نشان داده كه هنوز هم نگراني از ترور به همان سبك گذشته و شايد هم بيشتر از گذشته، وجود دارد. پس، سبك مديريت مقابله با تروريسم آنگونه كه تاكنون جاري بوده، قادر به امحاي ترور نبوده است؛ البته روشن است وقتي مدعيان راهبردي نظام جهاني مبارزه با تروريسم، خود، عامل و حامي تروريسم دولتي و غيردولتي هستند، نتايج چندان موثري را نميتوان انتظار داشت.
كارشناس مسائل خاورميانه