• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۴ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4190 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۲ مهر

نگاهي به فيلم «چراغ‌هاي ناتمام»

ضعف، از ايده تا اجرا

افشين عليار

 

 

مصطفي سلطاني با ساخت اولين فيلم سينمايي‌اش سعي كرده يك فيلم متفاوت با موضوع دفاع مقدس بسازد اما چراغ‌هاي ناتمام به معناي واقعي كلمه اثري سردرگم و بي منطق است كه حتي نمي‌تواند قصه‌سرايي كند، قصه در اين فيلم به سطحي‌ترين شكل ممكن احساس مي‌شود اما آنقدر ضعيف و كم‌جان است كه حتي نمي‌شود از اين فيلم بلند، فيلم كوتاهي را استخراج كرد، سلطاني قصد داشته با داشتن جلال يك قهرمان بسازد اما اساسا شخصيت‌پردازي در اين فيلم ديده نمي‌شود به همين دليل جلال تنها يك تيپ است، يك تيپ نويسنده پرخاشگر و عصبي كه زير بار مبتذل‌نويسي نمي‌رود و مي‌خواهد زندگي موجهي داشته باشد اما اينها فقط و فقط مشخصات تيپ است و فيلمساز تلاشي براي پرداختن به جزييات جلال نكرده است اينكه هدف سلطاني خلق قهرمان بوده كاملا در فيلم مشهود است اما جلال يك كاراكتر خنثي و بي‌دست و پاست، سلطاني هيچ اطلاعات مشخصي درباره جلال به مخاطب نمي‌دهد اينكه جلال به عنوان نويسنده راه و روش مشخصي دارد به هيچ‌وجه متقاعد كننده نيست از سوي ديگر ما فقط در ديالوگي در چاپخانه مي‌شنويم كه جلال كتابي دارد كه در انبار مانده است اما هيچ گذشته‌اي از او نشان داده نمي‌شود و فقط با ارجاعات كلامي مي‌توانيم كمي از شخصيت جلال را بدانيم. چراغ‌هاي ناتمام نه‌تنها در بخش شخصيت‌پردازي مشكل جدي دارد بلكه فيلمنامه آنقدر كم‌ظرفيت است كه نمي‌تواند چرخه درام را به حركت دربياورد اينكه چگونه سروكله ساداتي پيدا مي‌شود و اينكه چرا جلال را براي اين كار انتخاب مي‌كند مشخص نيست چرا كه ما هيچ شناختي از سابقه نوشتاري جلال نداريم از سوي ديگر انگار فيلمساز به طور جدي كم مي‌آورد و نمي‌داند چگونه چرخه درام را به حركت دربياورد به همين دليل تصميم مي‌گيرد جلال را به سفري كوتاه به يك شهر كوچك ببرد اما در اين فاصله زماني هم هيچ اتفاقي براي فيلم رخ نمي‌دهد و رفتن جلال به آن شهر به‌شدت براي فيلم اضافي است، چراغ‌هاي ناتمام خودش را به اين دروآن در مي‌زند كه بتواند قصه‌اي را شكل بدهد تا فيلم راه بيفتد اما توان ندارد چرا كه فيلم چندپاره شده است و نمي‌تواند در يك خط معين حركت كند. چراغ‌هاي ناتمام در سه مقطع زماني شكل و موقعيت عوض مي‌كند لحن فيلم به دست نمي‌آيد و در بيشتر سكانس‌ها كليشه و اغراق كاربرد بيشتري دارد و فيلمساز به هيچ‌وجه به اين كليشه‌ها و شعارزدگي‌ها دقت ندارد و تنها خواسته كه فيلم اولش را بسازد و اصلا توجهي به محتوا نداشته. چراغ‌هاي ناتمام در قالب يك ژانر مشخص وهدف‌دار شكل نگرفته اما فيلمساز سعي داشته فيلم دفاع مقدسي بسازد كه اساسا اين سعي به نتيجه نرسيده چرا كه جلال يا ساير كاراكترهاي فيلم هويت مستقل و تعريف شده‌اي ندارند و مضمون در گيرودار يك موقعيت كم جان گير كرده است به همين جهت خط روايي هم با آسيب روبه‌رو شده. عدم شكل‌گيري درام در چراغ‌هاي ناتمام مخاطب را پس مي‌زند، هيچ ارتباطي ميان فيلم و مخاطب به وجود نمي‌آيد و اين به معناي ضعف شديد فيلمنامه و كارگرداني است، به طور مثال توجه داشته باشيد كه جلال براي امرار معاش در تلاش است كه كاري به دست بياورد اما اينكه چرا ديگر در چاپخانه شوهرخواهرش كار نمي‌كند يا اينكه چرا اول فيلم در آنجا كار مي‌كرده در هاله‌اي از ابهام مي‌ماند، همانطور كه گفته شد جلال يك تيپ كاريكاتوري است كه فقط ادعاي معتقد بودن دارد با اينكه جلال مي‌توانست ابعاد گسترده شخصيتي داشته باشد اما سلطاني آنقدر درگير كليشه‌پردازي‌هاي تصنعي شده كه فراموش كرده جلال را پرورش بدهد، فرياد‌هاي او نسبت به آن خانم سفارش‌دهنده ترجمه، دعواي لفظي و درگيري با آن مرد ناشر يا سكانس جدول طرح كردن چه چيزي به جلال اضافه مي‌كند؟ زماني كه ساداتي به جلال سفارش نوشتن داستان را مي‌دهد مخاطب فكر مي‌كند كه جلال از رزمنده‌هاي جنگي بوده اما اين گونه نيست! پس جلال چرا اينقدر به جنگ و رزمنده‌ها شباهت دارد؟ او چگونه به كمال رسيده است كه مي‌تواند از نديده‌ها بنويسد؟ مشخص نمي‌شود! همه‌چيز در اين فيلم به سطحي‌ترين شكل ممكن كنار هم قرار گرفته، اما نكته اساسي فيلم و اينكه فيلمساز مخاطب را كندذهن فرض كرده در اين است كه در فيلم، جلال يك پدر پير زمين‌گير دارد كه حتي به تنهايي قادر به غذا خوردن نيست، كه اساسا بودن اين پدر براي فيلم اضافي بوده اما سلطاني به عنوان كارگردان وقتي نمي‌تواند فيلمش را به اتمام برساند تصميم به معجزه مي‌گيرد، پدر افليج تبديل به يك نقاش حرفه‌اي مي‌شود!!!

يكباره نقاش شدن پدر جلال يك فاجعه اساسي براي فيلم است، چراكه از ابتداي فيلم هيچ اطلاعاتي مبني بر نقاش بودن پدر به مخاطب داده نمي‌شود، چراغ‌هاي ناتمام يك اثر لكنت‌دار است كه از ايده تا اجرا مشكل اساسي دارد متاسفانه فيلمساز فكر كرده با يك اثر صفرتاصد سفارشي مي‌تواند وارد عرصه فيلمسازي شود. سلطاني حتي به عنوان فيلمساز اول هيچ ذوقي در ميزانسن نداشته و اين اثر حتي براي قاب تلويزيون هم زيادي است زماني كه اين فيلم را بر پرده سينما مي‌بينيم قطعا درك خواهيم كرد كه مصطفي سلطاني دركي از ابعاد قصه‌پردازي و كارگرداني نداشته و تنها سعي كرده يك فيلم تمام سفارشي بسازد، بازي مجيدصالحي در چراغ‌هاي ناتمام در قالب يك نقش جدي به‌شدت ضعيف است كه مطمئنا به ضعف‌هاي اساسي در فيلمنامه و كارگرداني ارتباط دارد و اگر نه هنوز بازي صالحي را در فيلم استراحت مطلق به خاطر داريم؛ نقشي جدي و عصبي كه توانسته بود به بهترين شكل ايفا كند. ساخت يا اكران عمومي اين گونه از فيلم‌ها براي سينماي ايران مخرب است، فيلمي گذرا كه به سرعت فراموش مي‌شود و هيچ جايي در تاريخ سينماي ايران ندارد، مخاطب را فراري مي‌دهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون