ريشخند تاريخ
سيدجعفر شهيدي
آن روز از صد هزار تن يا سي هزار تن يا هجده هزار تن كه در خانه مختار پسر ابوعبيده با پسر عقيل بر سر جان خود بيعت كردند، از آن گروه كه از شهرهاي عراق يا حجاز به اين كاروان پيوستند تنها پيكرههاي پارهپاره و آغشته در خون هفتاد و دو تن در اين سوي و آن سوي آن بيابان وحشتناك ديده ميشد. اينها چه كساني بودند؟ مسلمانان راستين! مسلماناني كه به جلسه امتحان آمدند و از عهده آزمايشي بدان سختي به خوبي برآمدند. نه تنها خود در امتحان سربلند شدند، بلكه تا جهان باقي است به طالبان شركت در چنين آزمايشي فهماندند، اگر پيروزي ميخواهند بايد پاكباز باشند. آن چند ده هزار تن ديگر كه از ايشان نشاني نميبينيم چسان؟ مقصودم بقيه بيعتكنندگان است. آنها مسلمان نبودند؟ چرا! آنان هم مسلمان بودند. اما مسلماني را تا آنجا ميخواستند كه به مال و جان آنان زياني نرسد. همين كه ديدند امتحاني دشوار در پيش است در آن شركت نكردند. به درون خانههاي خود رفتند، درها را بستند و آسوده نشستند تا كي و چه وقت خود را براي آزمايش ديگري حاضر كنند. تا چه وقت قهرماني ديگر برخيزد و اينان گرد او را بگيرند و به او وعده ياري دهند. دسته كوچكي هم ازخودگذشتگي بيشتري نشان دادند! كاري كردند كه تا جهان و تاريخ جهان باقي است، ريشخند مردم، ريشخند تاريخ، ريشخند حقيقت خواهند بود.