• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4186 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۲۶ شهريور

پليدي به هم فشرده

سيد علي ميرفتاح

بددهني آفت است؛ بيماري است. مثل ملخ و سيل و سل و وبا و طاعون. كرم‌هاي ساقه‌خوار چطور گندمزارها را تباه مي‌كنند؟ سرماي بي‌هنگام چطور سردرختي‌ها‌را مي‌كشد و ضايع‌شان مي‌كند؟ بددهني هم عقيده و عمل و شرف و حيثيت ما را هبا مي‌كند و هدر مي‌دهد. متاسفانه غفلت كرده‌ايم و اين آفت و مرض به جان‌مان افتاده، سخت بشود از دستش خلاص شد. بي‌فحش و ناسزا يك جمله سالم و كامل از دهان‌مان درنمي‌آيد. از زبان بدتر موبايل‌ها. هركدام از اين گوشي‌ها را كه بشكني خروارخروار فحش و ركاكت و پليدي به هم فشرده از داخلش بيرون مي‌ريزد. قديمي‌ها مي‌گفتند حيا به چشم است و امروزي‌ها احتمالا چون به واسطه گوشي موبايل ديگر مثل سابق چشم توي چشم هم نمي‌شوند حيا هم ندارند. قديم يكي حرف زشت مي‌شنيد سرخ مي‌شد، لبش را گاز مي‌گرفت، شرم مي‌كرد... حتي گوينده هم قبلش عذر مي‌خواست، بلانسبتي مي‌گفت، دور و برش را نگاه مي‌كرد كه ناموس نباشد و ناغافل نشنود. حالا الان يكي بايد جلوي ناموس را بگيرد كه حرف زشت نزند. اصلا الان ديگر بحث سياسي مطرح نيست. اينكه تو اين‌طرفي باشي من آن‌طرفي خيلي موضوعيت ندارد بلكه موضوع اين است كه ما ديگر بدون فحش و ناسزا نمي‌توانيم با هم مخالفت كنيم، سهل است نمي‌توانيم گفت‌وگو كنيم. به خدا من پنجاه‌ساله شرم مي‌كنم وقتي كامنت‌هاي دختر، پسرهاي جوان را زير يك مجادله سياسي مي‌خوانم. از كجا و كي ما اينقدر بي‌ادب شديم و چه شد كه بي‌ادبي به فرهنگ سياسي ما راه يافت؟ اين سوالات را كسي مي‌پرسد كه در كوچه، پس‌كوچه‌هاي جنوب شهر بزرگ شده و به قدر موهاي سرش دعوا و كتك‌كاري ديده و در مدرسه و خيابان، از كوچك و بزرگ فحش‌هاي ركيك شنيده. با همه اينها من وقتي بعضي پست‌هاي اينترنتي و كامنت‌هاي مردمي را كه مي‌خوانم عرق شرم بر پيشاني‌ام مي‌نشيند. قديم مردم فحش مي‌دادند كه فحش داده باشند، حالا اما قيافه مبارز سياسي به خود مي‌گيرند و فحش مي‌دهندكه مثلا مشاركت سياسي كنند. اسم فحش‌ها را گذاشته‌اند اكت سياسي يا فعاليت مدني... مي‌گويند شصت، هفتاد سال پيش در اصفهان خطيبي بود كه نمي‌توانست جلوي زبانش را بگيرد و فحش ندهد. به قول علما تنزيه زباني نمي‌دانست و خودداري نمي‌توانست. خصوصا به اشقيا كه مي‌رسيد چاك دهانش را باز مي‌كرد و بالا و پايين‌شان را به هم مي‌دوخت. هرچه تذكرش مي‌دادند فايده نداشت. علاوه اينكه در مجلس زنان هم بودند و اين همه بي‌ادبي دوچندان زشت مي‌نمود. عاقبت شكايت نزد علما بردند و علما هم او را از وعظ و خطابه منعش كردند. بعد از مدتي دل‌شان به حال او سوخت و چون ممر درآمد ديگري نداشت از او تعهد گرفتند كه زبانش را نگه دارد و با ملاحظاتي وعظش را پي‌بگيرد. اين‌بار طرف رعايت كرد و پاك و پاكيزه شروع به سخن كرد اما از يك‌جايي عادت سابق برگشت و مغناطيس بددهني زبانش را ربود و شروع كرد به تكرار همان فحش‌ها. اما از سر رندي، بلكه مردرندي، اين‌بار فحش‌ها را نه از زبان خودش كه از زبان نامداران تاريخي بيان كرد و به ايشان نسبت داد و مثلا گفت عمرو به زيد گفت فلان فلان شده بهمان بيسار... حكايت امروز ما هم همين است. فحش و بددهني‌مان را رنگي از تاريخ و عقيده و سياست زده‌ايم و در گفت‌وگوهاي رسانه‌اي، بي‌پروا به يكديگر فحش مي‌دهيم و نامش را مي‌گذاريم اكت سياسي. طرف يك اسم و عكس دروغين براي خودش جعل مي‌كند و بي‌پرده‌پوشي به هرآنكه جز خود بد مي‌گويد. يك كلمه «بد» نگويم و بگذرم. اين بد دايره بزرگي است كه انواع و اقسام تهمت و افترا و فحش و تخريب در آن مي‌گنجند. بدترين شكل، به عبارتي غيراخلاقي‌ترين كاري كه امروز در فضاهاي اينترنتي و ماهواره‌اي رخ مي‌دهد طعنه و تسخر است. به اسم بامزگي و در قالب شوخي، يك‌باره شخصيت‌هاي بزرگ ملي و مذهبي ما را به باد فحش مي‌كشند و با زشت‌ترين الفاظ هجوشان مي‌كنند. اصلا به خاطر فراگيري همين رسم زشت، خيلي از بزرگان و بسياري از متفكران مي‌ترسند كه وارد چنين محيط‌هايي شوند. قديم طرف مي‌ترسيد آخر شب به فلان گود يا به بهمان گذر برود. حق هم داشت. امنيت نبود و هر لحظه ممكن بود بي‌سروپايي برسد و بنده خدا را لخت كند و بلا سرش بياورد. الان بخش‌هايي از توييتر و اينستاگرام تبديل به پاتوق‌هاي اوباش و اراذل شده‌اند و گروهي بي‌اصل و نسب در كمينند تا با مسخره‌بازي و بددهني حرمت افراد را زايل كنند. بدتر اينكه مردم عادي هم با گوشي‌هاي موبايل‌شان به اسم خنده و شوخي در خدمت اين اوباش درآمده‌اند و به نشر و گسترش بددهني‌ها كمك مي‌كنند و غافلند كه چه گناه سنگيني را حمل مي‌كنند. بعضي از دوستان ما فكر مي‌كنند عكس‌ها و فحش‌هاي دنياي مجازي گناه ندارد و ملائكه كاتب بابت معصيت‌هاي اينترنتي چيزي به حساب‌شان نمي‌نويسند؛ غافل از اينكه اتفاقا اين مجاز حقيقتي سهمگين را بر خود حمل مي‌كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون