• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4186 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۲۶ شهريور

افق خونين

مسعود رضوي

در روزهاي جاري، جامه‌هاي سياه در همه جا بر تن‌ها و بيرق‌هاي سياه در كوي و برزن برپاست. نوحه‌هاي جانسوز و صداي طبل و شيپور عزا بلند است و شورشي در خلق عالم است. آن واقعه و فاجعه كه هزار و سيصد و ‌اندي سال پيش در دل تاريخ رخ داده، هنوز زلزله و لرزشي در جان‌ها و واخيز و جنبشي در انسان‌ها برمي‌انگيزد كه شگفت‌انگيز است و جز در اين مذهب و در ميان اين مردم، مشابه و مانندي براي آن نمي‌يابيم. اين حقيقت كه بر بستر و دفتري عقايد و آداب و شعاير مي‌تابد و همچنان روشن و رخشان به حيات خود ادامه مي‌دهد، چگونه چنين قدرت و نفوذي جسته و چگونه چنين ژرفايي در جان و روان پيروان و معتقدان يافته كه همچون رستخيزي عظيم در زمين، صدايش از عرش اعظم شنيده مي‌شود؟ چه رازي، چه سُكري، چه مستي هيبت‌انگيزي در اين ماجرا نهفته است و گوش انسان چه ندايي شنفته است كه بي‌قرار شده و قواعد و هنجارها همه باژگونه مي‌شود و خلايق به كوچه، خيابان مي‌ريزند و بر سر و روي كوبان، مي‌گريند و نوحه مي‌سرايند و مرثيه مي‌گويند و ناله‌هاي جان گداز سر مي‌دهند؟ مرز تاريخ و اسطوره درهم شكسته و كيست كه نداند در اينجا قرار نيست كسي دنبال واقعيتي با جزييات دقيق باشد يا سند و مدرك بخواهد و منطق و حجت معهود و متعارف را به كار گيرد تا همه راضي شوند و ...

شادكام از كنار روايت برخيزند و بي‌تعارض و تناقض، رخدادها را بپذيرند يا نپذيرند! نه؛ ماجرا عقيده است و جهاد، بر سر باورهايي كه سنّتِ پيامبر و بنيانگذار مذهب بوده و به يغماي ستم و جاهليت و دنائتي رفته كه مثل و مانندش به خيال و وهم درنگنجد. يعني اين خورشيد خود دليل خويش است و كدام خطابه گو و نوحه‌گر و عزاداري از جزء و كلّ، يا از كمّ و كيف تواريخ مي‌پرسد يا در منبع و مأخذ و زبان و زمان حديث و حادثه چون و چند مي‌كند؟ اما براي شرايع يك اصل است كه در اين روزها و شب‌ها به دل مجال شور و شكست دهند و به آب زلالِ اشك، دل را صاف كنند و به ملامت اندوه و ذكر مصيبت، توبه كنند و بار سنگين گناه را از دوش بردارند. روايات شيعه مالامال از ثواب و استحباب است در اين عرصه و كيست كه نداند چه ثواب‌ها دارد يك قطره اشك براي سيدالشهدا و خواهر و برادر و فرزندان و اصحاب و انصار مظلومش؟ كيست كه نشنيده باشد و نداند؟ اين يك رويه و يك سويه از اين ارض است كه تمامش كربلا خوانده شده و زمانش يكسره عاشوراست! اما براي ما و بسياري از شاهدان، در كنار تصوير ژرف واقعه در تاريخ، صدها استفهام و پرسش نيز پديد مي‌آيد و خاصه در سال‌ها و دهه‌هاي اخير، در شكل و محتوا، در وجود و ماهيت و در واقعيت و حقيقتي كه اين آتش را برافروخته و اين همه جان‌ها را سوخته... نمي‌توان باژگوني و دست بردن‌ها را ناديده انگاشت و گذشت. باري، پرسش نسل‌هاي پيشين و پيش از آن تنها اين بوده است و هست كه انقلاب عاشورا به ما چه نكته و حكمتي آموخته كه سرنوشت‌مان را پاك‌تر و سرنوشت‌مان را بهتر كرده باشد؟ اين پرسش‌ها با وجود آن شور و گرمي، آن جوشش و خيزش، آن رستخيز زميني، در ميان مي‌آيد و هركه هرچه خواهد بگويد و بطلبد، اما براي انسان زيسته در ايران، در اين دوران كه دين و مذهب داعيه‌دار و قافله سالار سياست و زندگي است و فرهنگ و جنگ و معيشت و معرفت و منزلت و عاقبت ما را در يد كفايت خود برآورده از پرسيدن و انديشه كردن ناگزيريم.

استادان و پيشگامان فكر ديني و خيزش مذهبي در عصر ما، جملگي بر اين نكته‌ها پاي فشرده و كوشش‌ها كردند تا سر و ساماني به شرايع و آداب و سوز و گداز محرم دهند و مفهوم و معناي فاجعه عاشورا و قيام سيدالشهدا را براي معاصران روشن كنند. پوست را بشكافند و مغز را بنمايند و در پس اين همه سوز و گداز، فلسفه و معنايي براي من و شما و تمام پيروان مذهب شيعه و طريقت اهل بيت مصطفي بيابند و بگويند. ماجراي امام حسين(ع) و حركت از مكه به نينوا، همراه خانواده و ياران يكدله و اصحاب وفادار، برادر دلاور و پرچمدار و خواهر خطيبه و پيام آور و فرزندان كوچك و بزرگ... اصغر و اكبر و زين‌العابدين و دختركان هراسان امام در خيمه‌هاي آتش گرفته و اصحابي كه با فرياد لبيك به امام در دريايي از اشقيا و ظلمه غرق مي‌شوند؛ از كران تا به كران لشكر ظلم است ولي: اين همه اسم و صفت، اين همه روايت و حكايت، اين همه تاريخ و قصه و واقعه و داستان و قال و مقال، اين همه شعر و سرود و نوحه و مرثيه... چگونه تأويل وچه‌سان تفسير مي‌شود؟ دانستن و ندانستنش چه سود و زياني دارد؟ و اگر نه، آن‌همه تلاش‌ها براي معنابخشي و خرافه‌زدايي و معرفت‌آفريني و نمادسازي از كربلا و عاشورا و اين جنگ بي‌همانند و غريب، بايد كه اثري بر زندگاني ما داشته باشد. بلكه آثاري عظيم در اخلاق و پالايش فردي، در مناسبات و تقدير جمعي، در عظمت و علوّ و بزرگي، در عرفان و معنويت و ايمان...

اما گاهي آنچه در اين سال‌ها مي‌بينيم و مي‌شنويم، حكايتي ديگر و روايتي ديگرگونه است. صداي حكيمان و صلحا و علما و خطباي بزرگ كجاست و دركدام مسجد و حسينيه و تكيه، راشد و مطهري، بازرگان و شريعتي و طالقاني و... سخن مي‌گويند؟ كجاست نغمه‌هاي اصيل و دستگاه شور و چهارگاه و دشتي؟ كو صداي موذن‌زاده و بخشو؟ اين نواهاي انكر و اين خرافه‌هاي منكر تا كجا به جعل و جهل ادامه مي‌دهند؟ گاهي صداي سياست‌بازي و هتاكي و شاخ شانه كشيدن آنقدر بلند است كه صداي علما و صلحا به گوش نمي‌رسد.

آن يكي ديد اشتري را گفت هي

از كجا مي‌آيي‌اي اقبال پي؟

گفت از حمام گرم كوي تو

گفت خود پيداست از زانوي تو؟

اين نواهاي گوشخراش و دكان‌هاي خرافه‌ها كه از گرماي كوي حسين و عباس و قاسم و علي اكبر و زهير و حبيب و... جرقه مي‌دزدند، چه نسبتي با آن حقيقت و آن فداكاري و آن ظلم‌ستيزي و آن اصلاحگري دارد؟ از مدعيات‌شان پيداست از كجا آمده‌اند و چه مي‌خواهند! سياهش عباسي و سبزش اموي است، نه حسيني و محمدي!

اگر مراقبت نكنيم و در لحظه‌اي كه تاريخ و روايت، از قيدهاي متعارف رها شدند و مورخ و قصه‌گو برآستان عقيده تعظيم كردند و عقد خدمت بستند تا شيعيان با ظلم بستيزند و اصلاح شوند و اخلاق كريمه و احياي حقايق و اصلاح معارف پيشه كنند، مذهب ما شكل و شمايلي يگانه يافت. به اجتهاد و مظلوميت و عرفان و مروت و حق‌طلبي و شهادت شهره شد. اما اينك جماعتي پيش افتاده‌اند كه گويا آخر سر شايد نسل‌هاي تازه بپرسند كه اين ميراث از بهر چه وبراي منفعت كيست؟ بوده يا نبوده؟ بيهوده است يا نيست؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون