• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4083 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت

حسين پرنيا، آهنگساز و نوازنده سنتور، در گفت‌و گو با «ا عتماد »:

جامعه امروز فاقد تفكر است

نيوشا مزيدآبادي

 

 

حسين پرنيا را با تصنيف «گلپونه‌ها»ي ايرج بسطامي مي‌شناسيم؛ تصنيفي كه با صداي شيرين و دلنشين اين خواننده اهل بم در جان و دل مردم نشست و هنوز هم تازگي‌اش را از دست نداده است. پرنيا اگرچه هنوز به 50 سالگي نرسيده اما در طول سال‌هاي فعاليتش آلبوم‌هايي را منتشر كرده كه هر يك به فراخور زمان انتشارشان قابل توجه و تحسين بوده‌اند؛ «پادشاه فصل‌ها» با صداي عليرضا افتخاري، «رقص آشفته» و «حال آشفته» با صداي ايرج بسطامي و «رقصانه» با صداي شهرام ناظري به بهانه بزرگداشت حضرت مولانا.

حالا قرار است پرنيا به همراه نازنين بياتي (بازيگر) روي صحنه برود تا تجربه تازه‌اش را در برج آزادي در قالب خوانش متن و تكنوازي سنتور به اجرا گذارد. او معتقد است جامعه امروز به سبب كمبود مطالعه در ورطه بي‌دانشي گرفتار آمده و اين هنرمندان هستند كه بايد مردم را به تفكر وادارند. در اين بين موسيقي بي‌كلام بي‌شك مي‌تواند بهترين گزينه براي تحريك قدرت خيال مردم باشد. «خالي از شب، خالي از تو» عنوان آلبومي است كه پيش از اين پرنيا منتشر كرده و قرار است 21 ارديبهشت ماه به همراه داستاني با قلم همين آهنگساز روي صحنه اجرا شود.

 

ايده اجراي كنسرت «خالي از شب، خالي از تو» از چه زماني و بر چه اساسي مطرح شد؟

من آلبوم «خالي از شب، خالي از تو» را بيش از دو سال پيش توسط نشر «ني‌داوود» منتشر كردم و سال‌ها است در تلاش هستم كه موسيقي در ايران را به سبب موسيقي بي‌كلام، به درك فهم و درك بيشتر سوق دهم. به اين منظور «خالي از شب، خالي از تو» اثري است كه مخاطب را وادار مي‌كند از ابتدا تا انتها، تحولات دروني‌اش را مرور كند. هدف من اين بود كه ژانر جديدي از موسيقي ارايه كنم كه كاملا وابسته به تفكر است و از موسيقي رديف دستگاهي ما جداست. من معتقدم در جامعه‌اي كه انديشيدن، تفكر و كتاب خواندن اندك شود معضلات اجتماعي، افزون خواهد شد. به همين دليل هم فكر مي‌كنم موسيقي نقش تفكرمحور و خلاقانه‌اي دارد. در حالي كه ما امروزه شاهد موسيقي‌هايي هستيم كه به سطحي‌ترين شكل عرضه مي‌شوند و جنبه مصرف‌گرايي دارند. شايد بهتر باشد بگويم موسيقي امروز حالت كنسروي پيدا كرده؛ كنسروي كه تاريخ مصرف آن بسيار هم كوتاه‌مدت است و به نظر من افول يك جامعه را از نوع موسيقي‌اي كه در آن رواج دارد مي‌توان دريافت.

به همين دليل تصميم دارم نگاه ديگري از مخاطب را به سوي موسيقي جلب كنم كه تفكرمحور است چون معتقدم موسيقي پيش از آنكه امري مصرفي باشد، دانش و علمي است كه متاسفانه در دنياي امروز سطحش پايين آمده است. سال‌هاست كه روي اين موضوع تلاش كرده‌ام اما اينكه تا چه حد در اين زمينه موفق بوده‌ام چيزي است كه زمان آن را تعيين مي‌كند.

شما پيش از اين در آثاري كه با ايرج بسطامي، شهرام ناظري يا عليرضا افتخاري داشتيد با آنسامبل‌هاي بزرگ كار كرديد كه كاملا با ايده و فرم موسيقي‌اي كه مي‌خواهيد روي صحنه ببريد متفاوت است. در اين اجرا شما تنها با يك ساز سنتور روي صحنه حضور داريد. آيا فكر مي‌كنيد با رشد آنسامبل‌هاي بزرگ، نياز امروز موسيقي ما توجه به موسيقي‌سازي است؟

اين سوال كلي است. من اگر براي اين اجرا ساز سنتور را انتخاب كرده‌ام به اين دليل است كه اين موسيقي از پيش نوشته شده و چيزي بر مبناي بداهه روي صحنه اجرا نمي‌شود. اين كنسرت در اصل خوانش يك رمان است كه به زبان موسيقي انجام مي‌شود. اگر عنوان دكلمه براي آن در نظر گرفته‌ايم به دليل همين خوانش رمان است و نيز اينكه تا به حال چنين كاري انجام نشده كه ذهن مردم براي اسامي ديگري آماده باشد. به همين منظور هم روي اين قضيه پافشاري مي‌كنم تا چند اجرا بر همين مبنا داشته باشم. فعلا براي اجراهاي اين‌چنيني به اركستراسيون فكر نمي‌كنم هرچند در آينده براي اماكن باستاني برنامه‌هايي را خواهم داشت كه براي گروه بزرگ با اركستراسيون سازهاي مختلف نوشته شده است. اما فعلا مي‌خواهم از اين نقطه شروع كنم تا اين شيوه از موسيقي را به گوش مخاطب خاص برسانم. منظورم از خاص به اين مفهوم نيست كه مردم براي من عام و خاص دارند بلكه منظور من، نوع موسيقي است كه خاص است و حتما كساني كه اين نوع موسيقي را دنبال مي‌كنند، كساني خواهند بود كه بخشي از گذشته خود را مرور مي‌كنند.

بخش عمده اين رمان داستان آدمي است كه در اتاقش نشسته و گذشته خود را مرور مي‌كند. گذشته‌اي كه سرشار از عاشقانه‌ها، پراكندگي‌ها، شكست‌ها، اضطراب‌ها، تشويش‌ها و خاطرات است. اين نگرش به موسيقي ايده‌اي است كه من سال‌ها است روي آن كار كرده‌ام تا بتوانم رمان‌هاي پيشرفته‌اي را براي سازهاي ايراني به زبان موسيقي اجرا كنم. چون معتقدم سازهاي ايراني به اين شكلي كه در دنيا معرفي شده‌اند، بخشي از سنت ما هستند. اين سازها قابليت موسيقايي بالايي دارند و مي‌توانند در اين زمينه ميدان‌گرداني كنند. متاسفم بگويم كه در طول اين سال‌ها، رسانه ملي كه همان راديو و تلويزيون باشد هيچ رفاقتي با موسيقي نداشته و همچنان هم به اين كارش ادامه مي‌دهد. من هم به عنوان يك موسيقيدان اميدي به بهبود اين رويه ندارم. در چنين وضعيتي فكر مي‌كنم همه موزيسين‌هاي ايراني با هر تفكري كه دارند، تلاش‌شان را مي‌كنند. من هم بنا بر تفكر خودم اين جريان را پيش مي‌برم. تفكر من بر اين مبناست كه موسيقي بيشتر از آنكه شنيده شود، فكر شود.

اشاره كرديد كه قرار نيست موسيقي اجرا شده در اين كنسرت وابسته به موسيقي رديف دستگاهي باشد. آيا بايد در كنسرت «خالي از شب، خالي از تو»، شاهد اجراي يك موسيقي آمبيانت با ساز سنتور باشيم؟

خير. هر موسيقي‌اي كه در هر جاي دنيا نواخته مي‌شود در گام‌هاي موسيقي خلاصه مي‌شود. ما هم در موسيقي ايراني خواه‌ناخواه ازگام‌هاي اين موسيقي بهره مي‌گيريم اما اين كنسرت برگرفته از موسيقي رديف دستگاهي نيست كه حتما تمام گوشه‌هاي يك دستگاه يا آواز اجرا شود. بلكه بيشتر حكم توصيف حالت‌هايي است كه يك انسان تنها دارد و درگير مرور خود است.

رماني كه قرار است بخشي از آن را نازنين بياتي بخواند، نوشته خودشماست؟

بخشي از فعاليت من در حوزه ادبيات است و 4 سال پيش هم اين رمان را نوشتم كه بعدها با موسيقي همراه و منتشر شد. علاوه بر اين من روي شعر بلند «افسانه نيما» هم به همين شيوه موسيقي نوشته‌ام كه اميدوارم بتوانيم در اجراهاي‌مان بخش‌هايي از آن را اجرا كنيم تا اين نوع موسيقي در آينده رونق بيشتري بگيرد و چشمگيرتر شود. همه مطالعات آدمي در تربيت نوشتاري او تاثيرگذار است اما آنچه من سعي دارم روي كاغذ بياورم محورگريز است و نمي‌خواهم پيرو شخص خاصي باشم. درست مثل موسيقي‌اي كه مي‌نويسم. همه اساتيد و موسيقيدانان گذشته در من تاثيرگذار بوده‌اند؛ از جليل شهناز گرفته تا فرامرز پايور، حسن كسايي، پرويز مشكاتيان و غيره. آثار هر يك از اين اساتيد ساختار داشت. در ادبيات هم من با ساختار ادبي كه در طول اين سال‌ها فرا گرفته‌ام، پيش رفته‌ام. به همين دليل هم تلاش كردم تا موسيقي را در خدمت كلام بگيريم تا روايت تازه‌تر و روان‌تري به مخاطب ارايه كنم. اگرچه واقعا براي انجام اين كارها هيچ امكانات ويژه‌اي نداشتيم و با سختي فراوان، صرفا برمبناي علايق شخصي كارمان را پيش مي‌بريم. ما نه رسانه داريم و نه تبليغات. حتي مجوزهاي ما 8-7 روز قبل از اجرا صادر مي‌شوند.

البته بحث صدور مجوز براي اكثر كنسرت‌ها به همين روال است...

به نظرم اين كار را به عمد انجام مي‌دهند تا موسيقي‌هاي جدي به مردم معرفي نشوند و مردم همان موسيقي‌هاي بي‌پايه و اساسي كه صرفا جنبه سرگرمي و جُنگ‌وار دارند را به تماشا بنشينند تا تخليه روحي _ رواني شوند. اما من هميشه اين سوال را داشته‌ام كه تخليه آدم‌ها به چه قيمتي؟ به قيمت آنكه هميشه در بي‌سوادي و بي‌اطلاعي مفرط نگه داشته شوند؟

به همين دليل فكر مي‌كنم مطالعه و انديشه باعث رشد و تعالي يك جامعه مي‌شود كه امروزه فقدانش در جامعه ما به‌شدت احساس مي‌شود. من در اين زمانه سعي دارم به سهم خود اين كار را انجام دهم. كار ما «نو» است اما اميدوارم مردمي كه اين موسيقي براي‌شان اهميت دارد از كنسرت ما حمايت كنند و در اين اجرا حضور داشته باشند تا اين طرح‌ها با نقدهايي كه بعدا مطرح مي‌شوند مسيرشان را پيدا كنند و در نهايت توجه مردم را به موسيقي‌ بي‌كلام بيشتر جلب كنيم.

با توجه به سبقه طولاني‌اي كه در ساخت قطعات و انتشار آلبوم‌هاي موسيقي ايراني داريد، شرايط روز موسيقي ايراني را چطور ارزيابي مي‌كنيد؟ فكر مي‌كنيد موسيقي‌هايي كه امروز در قالب ايراني ارايه مي‌شوند تا چه حد به ساختار اين نوع از موسيقي پايبند هستند؟

موسيقي ايراني علاوه بر اينكه حسي است يك علم است و منطبق با ساختارهاي اين علم شكل گرفته است. موسيقي‌هايي كه اخيرا در جامعه مي‌شنوم فاقد ساختار است و اغلب موسيقي‌هايي است كه تكرار آنها را تنها در خودشان مي‌توان جست‌وجو كرد؛ به بيان بهتر كاري كه ما انجام مي‌دهيم يك طرح نو است اما اينكه اين طرح چقدر مي‌تواند موفق باشد مستلزم گذر زمان است. اما امروزه شاهد موسيقي‌هايي هستيم كه پديدآورندگان آنها، بدون آنكه اين كلمات را به زبان آورند، اصرار دارند كارشان «خاص» و « نو» است. امروزه با همين كلمات نوگرايي، اركسترهاي تلفيقي، اركسترهاي نو و... انواع و اقسام موسيقي‌هاي بي‌ساختار ارايه مي‌شود كه مثل يك مسابقه بي‌آغاز و پايان است. براي اين كارها هيچ شروعي نمي‌توان متصور شد چنان كه پاياني هم ندارند. در اين مسابقه هر كس مي‌تواند ادعا كند كه برنده است ولي به نظر من، اين ساختار است كه دوام و قوام يك اثر را مورد چالش قرار مي‌دهد؛ اينكه آن اثر چقدر مي‌تواند با مردم سرزمينش و جهان ارتباط برقرار كند. تازه به نظر من اين يك نگاه سطحي است و در بحث كلان‌تر مي‌توان پرسش كرد كه كداميك از اين موسيقي‌ها توانسته‌اند در جهت بالا بردن سطح سليقه شنيداري مردم و فرهنگ جامعه مورد استفاده قرار بگيرند؟ اين جنبه دوم اهميت بيشتري دارد. موسيقي‌اي كه من اجرا مي‌كنم بايد مخاطب اهل تفكر، فرهنگ، تاريخ، فلسفه و هنر داشته باشد تا بتواند اين موسيقي را واكاوي و دنبال كند. كسي كه اهل فلسفه نيست و هر روزش به تكرار مي‌گذرد اين موسيقي برايش آزار‌دهنده است. بزرگ‌ترين نقد من به جامعه همين است و نوك پيكان اين انتقادات به سمت سياستمداران و مسوولاني است كه با برنامه‌هاي غلط‌شان باعث مي‌شوند سليقه مردم به اين سطح كشيده شود. در راس آنها هم آموزش و پرورش است كه متاسفانه با تدريس دروس تقريبا بي‌ربط جامعه را به سمتي برده كه فاقد فكر كردن، انديشيدن و مطالعه است. نقد دوم من در اين زمينه به مدارك تحصيلي‌اي است كه ارايه مي‌شوند. طبيعي است با اين سطحي‌نگري كه رواج يافته مدارك تحصيلي هم از ارزش افتاده‌اند. چاره كار اين است كه مردم را به فكر كردن دعوت كنيم. اين فكر مي‌تواند از مرور يك خاطره شروع شود. در همين كنسرت تمام متني كه توسط نازنين بياتي اجرا مي‌شود در قالب بوكلت در اختيار مردم قرار مي‌گيرد تا بعدها هم اين اثر را مورد مطالعه قرار دهند.

با چنين تصوري كه از مخاطب امروزي داريد كه به شنيدن موسيقي بي‌كلام هم عادت ندارد پيش بردن روند داستان آن هم فقط با يك ساز سنتور چقدر مي‌تواند دشوار باشد و از چه ساختارهايي براي جلب‌توجه مخاطب از ابتدا تا انتهاي اثر بهره گرفته‌ايد؟

بزرگ‌ترين چالش اين است كه مردم درك واضح و روشني از برنامه‌ها و كنسرت‌هايي كه مي‌روند، ندارند. به همين منظور هم برگزاركنندگان كنسرت‌ها و هم مردم مقصر هستند. اگر از زاويه ديگري به اين مساله بپردازيم بايد بگويم به عنوان يك هنرمند وقتي مي‌خواهم براي مردم برنامه‌اي اجرا كنم بايد مفهوم آن برنامه را براي مخاطبانم روشن كنم. تمام آثاري كه من در اين سال‌ها كار كرده‌ام نقطه آغاز و پاياني داشته‌اند كه در راس همه آنها يك ساختار واحد وجود دارد. تصور كنيد اگر دانشمند يا فيلسوفي درباره يك موضوع براي مردم سخنراني كند اما مردم هيچ درك و دريافتي از آن موضوع نداشته باشند ديگر فايده‌اي ندارد. در هنر امروز هم تهيه‌كنندگان موسيقي بدون كمترين توجه به مخاطب، تنها به فكر سودهاي كلان بوده‌اند و به همين دليل سعي كرده‌اند مخاطب را در پايين‌ترين سطح نگرش نگاه دارند و با چالش‌هاي شادي‌آور او را به موسيقي جذب كنند. من نمي‌گويم اين موسيقي نياز مردم جامعه نيست اما همه نياز مردم هم اين نيست. هميشه به اين اشاره مي‌كنند كه مردم به شادي نياز دارند اما سوال من اينجاست كه چرا فقط به اين نياز مردم توجه مي‌كنيد؟

در اينجا هم مسوولان فرهنگي و هم هنرمندان بايد نسبت به كاري كه انجام مي‌دهند، آگاه باشند و تا اين همت توسط تمام كساني كه به كشورشان تعهد دارند، صورت نگيرد هيچ تغييري ايجاد نخواهد شد. چاره كار جامعه من در رفع كمبود مطالعه است. جامعه امروز درگير يك شتاب بيهوده شده كه باعث مي‌شود ثبات اقتصادي، اجتماعي و سياسي نداشته باشيم. ما بايد اين شتاب بيهوده را از زندگي مردم بگيريم و با جايگزين‌هاي فكري آنها را به سمت دانش واقعي هدايت كنيم.

براي خوانش متن، شما از نازنين بياتي استفاده كرده‌ايد كه بازيگر است و پيش از اين نيز تجربه ورود به دنياي موسيقي را نداشته است. اين انتخاب بر چه اساسي صورت گرفته و چه ويژگي در او ديده‌ايد؟

گزينه‌هاي زيادي براي اين كار وجود داشت. من به تهيه‌كننده اعلام كرده بودم كه نمي‌خواهم اين كار دكلمه شود و به كسي احتياج داشتم كه صداي يك شاعر را تداعي نكند، راحت باشد و در عين راحتي با متن، خودش را مرور كند. افراد زيادي بودند كه بدون غلط و با صداي خوش اين كار را دكلمه مي‌كردند اما من دنبال اين نبودم چون بخشي از اين موسيقي، پراكندگي است. يعني ملودي مدام در پراكندگي خودش را دوره مي‌كند. نازنين بياتي و خوانشش طوري بود كه انگار كلمات را بازي مي‌كرد اما طبيعي است كه تا روز اجرا نمي‌توانم هيچ داوري داشته باشم و بايد ديد كه چقدر مي‌توانم در عمل به اين تئوري‌ها نزديك شوم. من پيش از اين هم به او گفتم كه در اين كنسرت، حرفه بازيگري او را ناديده گرفته‌ام و آنچه بيشتر برايم اهميت داشته نگاهش به عنوان يك نقاش بوده است؛ نقاشي كه طرح و رنگ را مي‌شناسد و با تخيل و خيال از هيچ هنر مي‌آفريند. من اين روحيه را نياز داشتم تا موسيقي را به تصوير بكشانم.

 


موسيقي امروز حالت كنسروي پيدا كرده؛ كنسروي كه تاريخ مصرف آن بسيار هم كوتاه‌مدت است و به نظر من افول يك جامعه را از نوع موسيقي‌اي كه در آن رواج دارد مي‌توان دريافت. من معتقدم موسيقي پيش از آنكه امري مصرفي باشد، علمي است كه در دنياي امروز سطحش پايين آمده است.

مي‌خواهند موسيقي‌هاي جدي به مردم معرفي نشوند و مردم همان موسيقي‌هاي بي‌پايه و اساسي كه صرفا جنبه سرگرمي و جُنگ‌وار دارند را به تماشا بنشينند تا تخليه روحي_ رواني شوند. اما من هميشه اين سوال را داشته‌ام كه تخليه آدم‌ها به چه قيمتي؟ به قيمت آنكه هميشه در بي‌سوادي و بي‌اطلاعي مفرط نگه داشته شوند؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون