بهار خامي را از سر ميگذرانيم
بهروز غريبپور
دغدغههاي محيطزيستي من فراتر از چيزي است كه حالا و در ايام عيد با انواع هشتگها باب ميشوند؛ من پيشتر دو مستند بلند به نامهاي «مرثيه خاك سبز» و «گزارش سبز» و يك سريال به نام «بابا باران» ساختهام كه هيچكدام اين نمايشها حاصل بحراني نيست كه امروز و در نوروزي كه گذشت با انواع هشتگها مطرح شد. حقيقت تلخ اين است كه آن روزها كسي گوشش بدهكار آينده خطرناك پيشروي ما نبود و هنوز هم نيست. عيد امسال باز ياد خاطرات آن آثار افتادم كه به موقع پخش نشد و هنوز هم در بايگاني شهرداري تهران خاك ميخورد. در مستند «گزارش سبز» از شهروندي سوال ميكنم كه گُل براي شهر چه فايدهاي دارد و ميگويد: «وقتي به عيادت بيمار ميرويم، با خودمان گُل ميبريم. من هم گُلهايي كه در پاركها هست را به بيماري به نام تهران تقديم ميكنم كه ريههايش دارد از كار ميافتد.» مهم نيست اين مستندها را من ساخته باشم يا فيلمساز ديگري. موضوع مهم آموزشي است كه از خلال اين نمايشها ميتوان به مردم داد چرا كه بخش زيادي از مشكل مردم عدم آگاهي و آموزش است. من اگر جاي وزير آموزش بودم، ممكن بود خيلي از درسها را حذف كنم، اما زندگي و محيطزيست را به درسها اضافه ميكردم. به اعتقاد من، ما بهار سختي را شروع كردهايم، چشممان به آسمان بوده و هست. حالا وقتي باران ميآيد، مردم هيچ نگران خيس شدن نيستند و دعا ميكنند آسمان بيشتر ببارد. ما در حال تجربه بهار دردناك و به دنبال آن تابستان دردناكتري هستيم چرا كه هيچگاه درست آموزش نديدهايم و از آب شاعرانه دفاع ميكنيم. بهار بيباراني را شروع كردهايم و بدتر از آن باري ديگر، بهار خامي و بيتجربگي را از سر ميگذرانيم. به همين دليل موضوع انشاي من اميدي است كه به انسانهاي فهيم دارم كه از طريق پديدههاي تازه و به كار بردن وسايل جديد بتوانند اين خشكسالي هر دم فزاينده را كنترل كنند.