نه روشنفكري داريم نه فلسفه
يحيي يثربي
اصل مساله رابطه روشنفكري و فلسفه در جامعه ما يك سوال جدي نيست، زيرا ما نه روشنفكري به معناي دقيق كلمه داريم و نه فلسفه. من در كتاب ماجراي غمانگيز روشنفكري در ايران اين نكته را توضيح دادهام. اما چرا روشنفكري نداريم؟ زيرا روشنفكر كسي است كه با داشتن استعداد قوي و فكر روشن يك گام از گذشته به جلو بردارد. اين در دنياي غرب رخ داده است. اما در جامعه ما روشنفكر به كسي گفته ميشود كه معترض باشد، يعني اصلا تفكر محور نيست و در نظر گرفته نميشود كه اين فرد از نظر مباني چه تحولي ايجاد كرده است. ما اعتراض را با روشنفكري خلط كردهايم، اين در حالي است كه روشنفكري با تفكر تلازم دارد و روشنفكر كسي است كه در زيربناي فكري تحول ايجاد كند، اين كاري است كه متفكران و روشنفكراني چون مونتسكيو و لاك و روسو كردهاند. اگر فكر نباشد، تنها گرفتار چرخه استبداد و هرج و مرج خواهيم بود، چنان كه الان در ليبي جامعه گرفتار اين چرخه فاسد است. اما چرا فلسفه نداريم؟ زيرا اساتيد بزرگ ما كه دهها سال است فلسفه تدريس ميكنند، با عقل ديگران فكر ميكنند. عقل دو وجه دارد، نخست عقل فعال كه توليد ميكند و ديگري عقل تقليدي كه با چشم و مغز ديگران ميبيند. استادان ما تنها تكرار ميكنند كه مثلا ملاصدرا از اصالت وجود سخن ميگويد و ذرهاي نميانديشند كه منظور از اصالت وجود چيست. عدهاي نيز مدام تكرار ميكنند كه كانت و دكارت و هگل اين را گفتهاند. اين اشخاص نيز با عقل دكارت و كانت كار ميكنند و خودشان فكر ندارند. ما نظريه جديدي نداريم و مدام با تكرار سخنان پيشينيان ميگوييم ملاصدرا اين را گفت و مرحوم طباطبايي آن را گفت. در حالي كه نظريه تازهاي براي عرضه كردن نداريم. به همين خاطر هم وقتي روز فلسفه جشن ميگيريم، در واقع داريم چهار قرن پيش و 10 قرن پيش را بزرگ ميداريم و براي امروز فلسفه نداريم. اما اميدوارم روزي هم روشنفكر و هم فيلسوف داشته باشيم. روشنفكري كه بتواند جامعه را با انديشه و تفكر متحول سازد و علوم انساني مرده را زنده و پويا سازد و فيلسوفي كه نظريهاي جديد و مستقل و متناسب با شرايط امروز جامعه ارايه كند. استاد فلسفه