نقيضه
باباي طرف سر قرار است!
راشد انصاري
(فريادِ من از فراق يار است)
ياري كه هميشه در كنار است!
بيتي كه سروده شد، نشستم
گفتم به خودم كه اين چهكار است؟!
يك مصرعِ آن كه مال «سعدي»ست
اين مصرعِ بنده هم شعار است
تنها نه كه من، كه يارِ من نيز
امروزه به دردِ من دچار است
ليلي سرِ كوچه آمد و ديد
مجنون تهِ كوچه در فرار است!
غافل كه بهجاي شخصِ مجنون
باباي طرف سرِ قرار است!
حوا به فرشتهاي چنين گفت:
شوهر كه شد آدم، افتخار است
اينجا شب و روز، جاي هر كار
ديگِ كلك و چاخان به بار است!
در فصلِ بخوربخور در اين شهر
هر گوشه آن، «سميناهار» است!
يكروز سوارهاي پيادهست
يكروز پيادهاي سوار است
اين نكته بدان كه بس مهم است
بعد از ۱ و ۲، سه و چهار است!
«سِدر» است اگر به قول برخي
در گويشِ ما ولي «كنار» است
...
كوتاست اگرچه عمرِ «خالو»
اما سخنش ادامهدار است... تروريسم ادبي!
تروريسم ادبي!
عبدالرضا قيصري
هرچند به نيتِ تجاري كردند
يك نقد فجيع انتحاري كردند
انگار ميان ازدحام شعرم
بيمعرفتان بمبگذاري كردند!