ابزار نقد و گفتوگو
سيدعلي ميرفتاح
هركس ايران را دوست داشته باشد و آرزويش عزت و سربلندي و پيشرفت و عظمت اين سرزمين باشد، از بحرانهاي خياباني پرهيز ميكند و ميكوشد تا امن و آسايش مردم مخدوش نشود. صريحتر بگويم. كسي كه در اين زمانه بر آتش تظاهرات خياباني نفت ميپاشد يا اميدوار است از اين نمد، كلاهي براي خود دست و پا كند، يا چيزي براي از دست دادن ندارد يا قضيه چيز ديگري است. ضمن اينكه بيگانگان نيز بيكار ننشستهاند و تا آنجا كه زورشان برسد آتشبيار معركهاند. حرفي كه ميزنم تحليل نيست، خبر است. نگاهي به تلاش امريكا و سعوديها بكنيد دستتان ميآيد كه سود به هم ريختن نظم عمومي و شلوغكاري به جيب چه كسي ميريزد. هر آدم عاقلي با خودش حساب و كتاب ميكند كه اين دعواها چه حاصلي دارد و سود و زيانش متوجه چه كساني است. اگر ميبينيد امروز اكثر سياستمداران عاقل و با حميت فارغ از گرايش سياسي به صحنه ميآيند و سعي ميكنند گلايهمندي اقتصادي مردم را از شعارهاي بودار و اقدامات خشونتآميز تفكيك كنند دليلش همين است كه ميدانند بيقانوني و خرابكاري به عدالت منجر نميشود. سهل است، باعث افزايش بيعدالتي و هرج و مرج ميشود. احتياجي به فراست سياسي نيست تا بفهميم چه كساني ميخواهند از آب گلآلود نارضايتي ماهي بگيرند. جز طمعكاران انيراني، سرسپردههاي به ظاهر ايراني آنها هم مشهود است كه چه تلاشي ميكنند براي برهم زدن نظم و آرامش. تلاش براي برقراري عدالت وظيفه همه است. از مردم عادي تا نخبگان وظيفه دارند تا جلوي آشوب و هرج و مرج را بگيرند.
نگاهي واقعبينانه به اوضاع جهان و منطقه به ما ميفهماند كه بازي با آتش خطرناك است و اگر به موقع و حسابشده و خردمندانه و حقطلبانه غائله را مديريت نكنيم، خسارات سنگيني به بار ميآورد. متاسفانه آنقدر نابجا عبارت «شرايط حساس كنوني» را خرج كردهايم كه آن را از معنا تهي كردهايم. اما واقعيت اين است كه اوضاع امروز، به هر معنايي كه مراد كنيد «وضعيت حساس كنوني» است و ميطلبد كه با دقت و درايت بيشتر آن را مديريت كرد. خصوصا آنها كه حرفشان نفوذ دارد و حكمشان نافذ است لازم است جلوي گسترش اعتراضات را بگيرند. قطعا اعتراض و نقد جزو حقوق اوليه شهروندي است.
اينكه رييسجمهور به دستگاههاي تحت امرشان دستور دادهاند زمينه اعتراضهاي قانوني را فراهم كنند اتفاق خوبي است، ما هم آن را به فال نيك ميگيريم. اما حقيقت اين است كه چرخ را نبايد از نو اختراع كرد؛ شنيدن صداي اعتراضهاي قانوني هم احتياج به سازوكار جديد ندارد. يكي از كاركردهاي روزنامهها همين است كه صداهاي اعتراض را به گوش مسوولان برسانند. اصلا معني رسانه همين است كه بين مردم و مسوولان وساطت كند و اسباب گفتوگو و نقد را – ولو تند وتيز- فراهم آورد. فقط روزنامهها نيستند كه چنين خاصيتي دارند. منتها چون كار اصلي ما رسانه است، اختصاصا اهميت آن را يادآور ميشويم. اهميتي كه به بهانههاي مختلف و به دلايل مختلف ناديده گرفته شد و طي ساليان خوار و خفيفش كردند. بحث اعتراضهاي مدني هم هست. نميشود، سالهاي متمادي با سختگيريهاي بعضا نابجا، هيچ صدايي را تحمل نكنيد، اما در عين حال آن را جزو حقوق شهروندي برشماريد. احتمالا الان وقت خوبي براي گلايههاي فرهنگي و اجتماعي نيست. اما شايد اگر گفتنش را به وقت ديگري موكول كنيم، مسموع واقع نشود... يكي از سوالات جدي كه اين روزها در همه جا پرسيده ميشود اين است كه اينها كه شلوغ ميكنند و شعار خطرناك ميدهند و بيقانوني ميكنند كيستند؟ همين قدر ميدانيم كه اينها جزو «مردم گلايهمند» نيستند. مردم گلايهمند مطالباتشان معلوم است؛ سقف و كف خواستههايشان معقول و منطقي است، اما خرابكاران را واقعا كسي به درستي نميشناسد. همين قدر ميدانيم كه منافقين و ايادي بيگانه از احساسات پاك مردم سوءاستفاده كردهاند و به ميدان آمدهاند. كمترين حسن رسانههاي آزاد اين است كه صداي نهادها و جناحهاي شناسنامهدار را منعكس ميكند و منشاء هر حرف و نقدي را آشكارا بيان ميكند. اين آشكارگي به نفع جامعه است و چه بسا جلوي سرايت دعواها و داد و بيدادها را به كوچه و خيابان بگيرد. چيزي كه عرض ميكنم حكم كلي نيست، اما مجرب است و با توجه به هزينههاي پايينش ميشود به آن فكر كرد. هر جامعهاي كه روزنامههاي پرسروصدا و شلوغ و منتقد داشته باشد، خيابانهايش آرامتر است و مردمش صبورترند. برعكس هر كجا روزنامهها را ساكت و آرام نگه داريم و به روي خودمان نياوريم، آن وقت كف خيابان يك شكل ديگر خواهد بود. مادامي كه ميشود در صفحات روزنامه و با ابزار كاغذ و قلم دعوا را مديريت كرد، چرا آن را به كف خيابان ببريم و نتوانيم مديريتش كنيم.