• ۱۴۰۳ جمعه ۱۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3964 -
  • ۱۳۹۶ چهارشنبه ۸ آذر

هم‌صحبتي

محمد زينالي اُناري

ما سه دوست بوديم، دو نفر خونگرم و اهل صحبت و يك‌نفر هم درخود و هميشه بي‌توجه به كار ديگران. هر سه درس خوانديم و به كاري مشغول شديم؛ هر يك راهي پيموده وارد اجتماع و خانواده شديم. گرايش من به هم‌صحبتي در خانه و با همسر و فرزندم تداوم پيدا كرد، يعني هر وقت كاري در بيرون نداشتم، در خانه قرار مي‌گرفتم. آن يكي بيشتر با رفقا هم‌صحبت شده، در كافه‌ها و مجالس عيان مي‌شد و با هر كسي مي‌گشت و شايعات هم پي او زياد بود. اما دوست سوم بسيار خونسرد و آرام بود كه هنوز نفهميده‌ام كه دنيا را چگونه مي‌نگرد و كجا كار مي‌كند. من زياد در كار خود پيشرفت نداشتم، چون دوست و رفيقي به هم نزده بودم. اما آن دوستم كه در همه جا چندين آشنا داشت و هر وقت مي‌ديدم، مي‌گفت كه چقدر نفوذ دارد و با آن همه شايعه، كلي فرصت و موقعيت براي خودش پيدا مي‌كرد. دوست ديگرم، مثل شمعي خاموش، گاهي شاد و گاهي غمگين بود و اصراري به گفتن مسائلش نداشت. من بسيار به همسرم و مشورت‌هايش بها مي‌دادم، دوستي كه بيشتر اهل دوست‌يابي بود، اغلب پيش دوستان خوش‌سروزبانش بود و با آنها مشورت و رشد مي‌كرد. دوست سوم‌مان هم رفته‌رفته عجيب‌تر و تنها‌تر مي‌شد. هر كسي با هر شخصي كه گفت‌وگو مي‌كند، فرهنگ مشترك برقرار مي‌كند. فرهنگ مشتركي كه ميان زن و شوهر خلق مي‌شود و خانواده را از جامعه تمايز مي‌دهد، اخلاق همسران را بيشتر به همديگر شباهت مي‌دهد. اما فرهنگي كه در ميان دوستان و رفقا و به اصطلاح امروزي‌ها در ميان ميهماني و باند شكل مي‌گيرد، موجب شكل گرفتن يك سازه اجتماعي از دوستان هم‌مرام در جامعه مي‌شود. اما وقتي فردي با هيچ‌كس راز و سري در ميان نمي‌گذارد، روز به روز تنهاتر و فاقد شبكه‌ اجتماعي اعم از خانواده و دوستان مي‌شود. ما هم مثل سه يار دبستاني رسول پرويزي بوديم، اما آن چيزي كه ميانه‌ ما را به هم زد، نه يك افسر، كه روحيه‌ هم‌صحبتي‌مان بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون