جنگ و انقلاب در ايران پيوندها و كاركردها-2
محمد دروديان
با پيروزي انقلاب گرچه قدرت پيشين فرو ميپاشد اما موجب ظهور قدرت جديدي ميشود كه متكثر است و ريشه در لايههاي اجتماعي دارد. جنگ و تهديد موجوديت نظام سياسي برآمده از انقلاب، قدرت موجود در درون لايههاي اجتماعي را براي دفاع، فعال و بسيج ميكند. در واقع پويايي جامعه انقلابي براي پاسخ به نيازهاي صحنه جنگ بهكار گرفته ميشود. مشخصه جامعه ايران پس از پيروزي انقلاب، فروپاشي نظم پيشين و تلاش براي استقرار نظم جديد برآمده از انقلاب و آرمانهاي آن بود. مشاهده جامعه بينظم و بيثبات و در حال گذار، يكي از مهمترين دلايل پذيرش ريسك تصميمگيري براي حمله عراق به ايران بود. در چنين وضعيتي، متغير جنگ سرشت و سرنوشت جامعه ايران را به گونهاي اساسي دستخوش تغيير قرار داد. با اين توضيح اين پرسش وجود دارد كه «كاركرد جنگ بر جامعه ايران چه بود؟» برابر نظريه «كاركردگرايي»؛ جامعه واجد نظم و ترتيب و متشكل از يك سيستم با سلسله مراتب خاص و بههم پيوسته است. هرگونه تهديدي مانند جنگ، نسبت به اين سيستم، موجوديت آن را به مخاطره مياندازد. قدرت انطباق و سازگاري ساختار جامعه ايران و اجزاي آن، با شرايط محيطي، بيانگر توضيح درباره كاركرد جنگ بر جامعه ايران است. تمركز بر كاركرد و نقش ساختارها در حفظ نظم و ثبات، با حفظ تعادل سيستم موجب ميشود بتوان از اين نظريه براي تاثير جنگ بر جامعه استفاده كرد. در اين بررسي مفهوم «كاركرد» به معناي «اثر و نتيجه» به عنوان مفهوم محوري در نظريه كاركردگرايي، با تاكيد بر تاثير جنگ براي جامعه ايران، مورد توجه و بهرهبرداري قرار گرفته است، تا به اين پرسش پاسخ داده شود كه چگونه جامعه ايران پس از پيروزي انقلاب و در مرحله استقرار نظام جديد، خود را با شرايط و وضعيت حاصل از جنگ، منطبق و ساختارهاي سياسي- نظامي و اجتماعي را شكل داد؟
پرسش يادشده ناظر بر «كاركرد انقلاب در وقوع جنگ» است. از نقطه عزيمت «كاركرد جنگ بر جامعه ايران»، ميتوان پرسش ديگري را طرح كرد مبني بر اينكه ظرفيتهاي سياسي- اجتماعي و فرهنگي جامعه ايران كه درگير پيروزي انقلاب و استقرار نظام جديد بود، چه تاثيري در شكلگيري تفكر و رفتار دفاعي ايران در برابر تهاجم عراق داشت؟ چنانچه روشن است؛ در پرسش نخست، كاركرد انقلاب و در پرسش دوم، كاركرد جنگ بر جامعه و نظم سياسي، مورد تاكيد قرار گرفته است. پاسخ به دو پرسش يادشده، در حالي كه روي كاركرد تمركز دارد اما در عمل، سطحي از تعامل ميان جنگ و انقلاب را روشن خواهد كرد. عراق با استفاده از تهديد و قدرت نظامي، «نظام سياسي» ايران را براي گرفتن «امتياز سياسي» و تغيير در مناسبات ميان دو كشور، تحت فشار قرار داد. جنگ به عنوان متغير بيروني در حالي آغاز شد كه نظام سياسي ايران در حال استقرار بود، هرچند هنوز چهره اصلي آن در برابر چالشهاي درون ساختاري و فشارهاي بيروني روشن نشده بود. عراق به اين باور بود كه نظام سياسي ايران تحت تاثير جنگ، تضعيف يا تغيير خواهد كرد و عراق چگونگي و سطح مناسبات ميان دو كشور را از موضع برتر و به سود عراق تعيين خواهد كرد. هر چند ظرفيتهاي موجود در جامعه ايران بر اثر وضعيت حاصل از پيروزي انقلاب، به دليل مناقشات سياسي- اجتماعي و نيز وضعيت گذار به نظم جديد، چندان آشكار نشده بود اما با واكنش جامعه ايران به حمله عراق به ويژه در شهرها و مناطق مرزي، سطح جديدي از تعامل ميان جامعه ايران با ساختار سياسي، بر محور مفهوم دفاع از انقلاب و كشور، در برابر متجاوز شكل گرفت كه به معناي امكانپذيري مقاومت در برابر حمله عراق بود. بازتوليد قدرت سياسي- امنيتي حاصل از انسجام سياسي و واكنش دفاعي ايران در برابر تجاوز عراق، زمينههاي بسيج اجتماعي را به سمت جبههها فراهم كرد. چنين تحولي، قدرت دفاعي را در چارچوب دفاع از انقلاب و كشور، از طريق مشاركت مردمي فراهم كرد. در واقع پويايي دروني جامعه ايران، نه تنها موجب حفظ تعادل نظامي- امنيتي ايران در برابر شوك ناشي از حمله عراق و پيامدهاي آن شد بلكه ثبات سياسي و قدرت دفاعي كشور را سامان داد. بر پايه توضيحات يادشده، ميتوان درباره كاركرد جنگ و انقلاب چنين نتيجهگيري كرد: 1- كاركرد جنگ بر انقلاب موجب شد، موجوديت نظام سياسي برآمده از انقلاب و ساختارهاي آن در واكنش به تجاوز عراق، نه تنها حفظ شد بلكه سمتگيري آن در سياستگذاريهاي سياسي- امنيتي و اقتصادي- اجتماعي، تحت تاثير جنگ شكل گرفت.
2- كاركرد انقلاب بر جنگ موجب شد، بازتوليد قدرت دفاعي- تهاجمي ايران، متاثر از پويايي اجتماعي و مشاركت مردمي، موجب شكلگيري ساختارهاي جديد نظامي- امنيتي از طريق سپاه و بسيج شد. دفاع در برابر متجاوز، آزادسازي مناطق اشغالي و پيشروي در خاك عراق، در يك جنگ طولاني حاصل آن است.