مگر ميتوان تيراژهاي چند صدهزار جلدي آثار شريعتي در دوران انقلاب را ناديده گرفت. كار آثار دكتر شريعتي اين بود كه با نقد فهم رايج كه منجر به نوعي سكون و بيتحركي ميشد عملا افكار را به سمت عناصر حياتبخش مذهب و تكيه كردن به آن ترغيب ميكرد. به اين اعتبار ميتوان گفت كه آثار دكتر شريعتي هم به لحاظ مضمون و هم به لحاظ زبان در ترغيب كردن به فهم انقلابي از دين، جامعه و تاريخ تاثير عمدهاي داشت
تكيهاي كه استاد مطهري بر «خدمات متقابل اسلام و ايران» در سال 54 ميكرد با وجود اينكه آن دوره، زمان طرح نوعي انترناسيوناليسم چه در جنبههاي ديني و چه جنبههاي ماركسيستي آن بود، با استقبال بالايي مواجه ميشد. به هر صورت ميتوان آثار استاد مطهري را معرف رويكرد روشنفكرانه حوزه و آثار دكتر شريعتي را معرف رويكرد متدينانه دانشگاه دانست. در رويكرد اين دو، نوعي اشتراك نظر ميتوان ديد اما در متدولوژي و روششناسي آنها نوعي افتراق وجود دارد
در سه، چهار سال منتهي به انقلاب، آثاري كـه از تاريـخ اسلام با زبان روز يعني زبان سياسي تصويري را ارايه ميدهند يا از زندگي ائمه و بزرگان دين يك مضمون انقلابي را استخراج ميكنند، تاثيرگذاري بيشتري دارند.
آثار دكتر شريعتي ابعاد مختلفي از جمله ابعاد متفاوت اجتماعي، فرهنگي و مذهبي دارد كه در هر دوره بخشي از اين گرايشات بيشتر مورد توجه افراد جامعه قرار ميگيرد.
عاطفه شمس / كتاب و كتابخواني و تاثير آن در تعالي بخشيدن به روشهاي انديشيدن، نكتهاي است كه وقتي در مقام تحليل و در كنار ساير شرايط قرار ميگيرد ميتواند در ريشهيابي تحولات بزرگ تاريخ جوامع، نقش مهمي را ايفا كند. دهه 50 به عنوان يكي از برجستهترين دهههاي تاريخ ايران، به دنبال خود نويسندگان و آثار برجستهاي را مطرح ميكند كه در شكلگيري تفكرات انقلابي و همچنين در توفيق انقلاب اسلامي تاثيرات چشمگيري داشتهاند. بر اين اساس گفتوگويي را با هادي خانيكي، استاد دانشگاه علامه طباطبايي انجام داده و از او فضاي فكري غالب در دهه 50 و علايق مطالعاتياش را جويا شديم. خانيكي معتقد است در دهه 50 كتابهايي بيشتر تاثيرگذار بودند كه علاوه بر ادراك، نقش انگيزشي هم بر عهده داشتند. او آثار دكتر علي شريعتي را از تاثيرگذارترين آثار مطرح در فضاي عمومي اين دهه ميداند كه در فضاي مذهبي- سياسي غالب آن برهه با استقبال فراواني مواجه ميشده است. خانيكي همچنين با اشاره به متفكران مطرح ديگري مانند استاد مطهري، آيتالله طالقاني، مهندس بازرگان و آثار روشنگرانه آنها در كنار اين فضاي غالب، به تحليل تمايز آثار آنها با آثار دكتر شريعتي ميپردازد. گفتوگوي «اعتماد» با هادي خانيكي را در ادامه ميخوانيد.
با توجه به فضاي فكري غالب در دهه 50 چه انديشهها و آثاري بيشتر مورد استقبال افراد جامعه قرار ميگرفت؟
در دهه 50، ايران به لحاظ گفتمان مسلط با نوعي گذار از مبارزات سياسي و مسالمتآميز به مبارزات مخفي و مسلحانه روبهرو بود. ميتوان گفت چه در فرهنگ مذهبي و چه ماركسيستي كه بر فضاي دانشگاههاي آن زمان و بر فضاي فكري جوانان آرمانخواه چيره بود، آثاري بيشتر تاثيرگذار بودند كه جامعه و بالطبع، جوانان را به گونهاي به فهم بيشترِ سياسي از جامعه ترغيب ميكردند؛ آثاري كه علاوه بر ادراك نقش انگيزشي هم داشتند، يعني ميتوانستند تهييجكننده بوده و به لحاظ زبان نيز نقش تاثيرگذاري داشته باشند. بر اين اساس و با توجه به فضاي ذهني كه من به عنوان يك جوان مذهبي و سياسي در آن قرار داشتم، ميتوانم بگويم كه يكي از تاثيرگذارترين آثاري كه در فضاي عمومي وجود داشت آثار دكتر علي شريعتي بود. كتابهاي دكتر شريعتي در فضاي مذهبي- سياسي غالب در آن زمان از جذابيتهاي بيشتري برخوردار بود. البته در كنار اين فضاي غالب، آثار روشنگرانه ديگري نيز وجود داشت مثل آثار شهيد مطهري، مرحوم بازرگان و مرحوم طالقاني. اما ميتوان گفت تاثيرگذاري بيشتر، متعلق به آثار دكتر شريعتي بود.
خود شما بيشتر چه كتابهايي را مطالعه ميكرديد؟
طبيعتا من هم ميتوانم بگويم قبل از هر چيز دنبال آثار دكتر شريعتي ميگشتم، اما بازهم آثار ديگري در همين زمان ديده و خوانده ميشد كه بايد به آنها هم توجه كرد. از جمله آثار تاثيرگذار در فضاي فكري جهاني، ميتوان به آثار فرانتس فانون مثل «انقلاب آفريقا»، «دوزخيان روي زمين»، «نفرينيان خاك» و «پوست سياه، صورتكهاي سفيد» اشاره كرد. اينها كتابهايي است كه با عنوان آثار عميقتر سياسي توسط انتشارات خوارزمي منتشر ميشد و بر مطالعه و تفكر افرادي امثال من تاثيرگذار بود. گروه ديگري از كتابها را هم بايد در نظر گرفت كه به دليل فضاي محدوديت و ممنوعيت رژيم گذشته عمدتا بدون مجوز و با جلد سفيد منتشر شده و بسيار هم خوانده ميشدند. اين آثار زمينههاي مختلف ادبي، تاريخي، هنري، اجتماعي و حتي شعر داشتند اما جذابيت آنها بيشتر مرهون محدوديت و ممنوعيتشان بود. حتي به خاطر دارم كه در اين فضا بعضي از كتابها فقط به خاطر نام و فرم منتشر شدنشان بهشدت مورد استقبال قرار ميگرفتند، مثل «من چهگوارا هستم» كه توسط خانم گلي ترقي نوشته شده بود. اين كتاب محتواي مبارزاتي به آن معنا نداشت اما چون اين انگاره وجود داشت كه به چهگوارا پرداخته با اقبال مواجه شد. البته فضاي سياسي و محدوديتهايي هم كه رژيم به وجود ميآورد در جهت دادن به نوع مطالعه اثرگذار بود. در واقع اگر كتابي ممنوع يا كمياب ميشد حتي اگر يك اثر ادبي بود بهشدت خوانده ميشد. ميتوانم بگويم بسياري از رمانهايي كه در اين زمان فروش بالايي داشتند متاثر از محدوديتهايشان بودند.
كتابهايي كه نقش ادراكي و انگيزشي داشتند چقدر بر شكلگيري تفكر انقلابي در جامعه به ويژه نسل جوان تاثيرگذار بود؟
خب تاثير زيادي داشت. ببينيد همان طور كه گفتم بايد اين نكته را در نظر گرفت كه دهه 50 دوران گذار از فضاي سياسي روشنفكرانه به فضاي انقلابي بود. در اين فضاي انقلابي در واقع صرفا و صرفا يك شرايط باز روشنفكرانه وجود نداشت كه در آن انتخاب صورت بگيرد. در واقع شرايطي بر جامعه حاكم بود كه هر مضموني كه افراد را چه به لحاظ ادراكي و چه انگيزشي به مبارزه ترغيب ميكرد جايگاه بهتري را در فضاي جوانان سياسي كسب ميكرد. هرچه به انقلاب هم نزديكتر ميشويم اين تاثير بيشتر ميشود. به همين دليل ميبينيد كه نويسندگان، ناشران و موضوعاتي كه اساسا به نوعي تفسير انقلابي از موضوعات مختلف ميپردازند مورد استقبال بيشتري قرار ميگيرند. به خصوص ميبينيم كه در سه، چهار سال منتهي به انقلاب، آثاري كه از تاريخ اسلام با زبان روز يعني زبان سياسي تصويري را ارايه ميدهند يا از زندگي ائمه و بزرگان دين يك مضمون انقلابي را استخراج ميكنند تاثيرگذاري بيشتري دارند.
ويژگي عمده آثار دكتر شريعتي چه بود كه به اين حد از تاثيرگذاري منجر ميشد؟
كار آثار دكتر شريعتي اين بود كه با نقد فهم رايج كه منجر به نوعي سكون و بيتحركي ميشد عملا افكار را به سمت عناصر حياتبخش مذهب و تكيه كردن به آن ترغيب ميكرد. به اين اعتبار ميتوان گفت كه آثار دكتر شريعتي هم به لحاظ مضمون و هم به لحاظ زبان در ترغيب كردن به فهم انقلابي از دين، جامعه و تاريخ تاثير عمدهاي داشت. اين يكي از ويژگيهاي منحصر به فرد دكتر شريعتي است كه هنوز هم آثارش جزو پرفروشترين كتابها هستند و در بين نسل جوان امروز هم اگرچه ذايقه بخشي از جامعه تغيير يافته است اما هنوز تمايل زيادي براي مطالعه آثار او وجود دارد. دكتر شريعتي از سويي با آنكه نگاه انتقادي به مدرنيته دارد باز جنبههاي مثبتي را براي آن در نظر ميگيرد و از سوي ديگر همانگونه كه در بخشهاي ديگر هم گفتم نگاه ادراكي با نگاه انگيزشي را در كنار هم قرار ميدهد، به همين دليل جامعه آثار او را به تاريخ نسپرده است. اما نوع توجهات به دليل تغيير و تحولاتي كه در جامعه اتفاق افتاده است به نوعي متفاوت است. آثار دكتر شريعتي ابعاد مختلفي از جمله ابعاد متفاوت اجتماعي، فرهنگي و مذهبي دارد كه در هر دوره بخشي از اين گرايشات بيشتر مورد توجه افراد جامعه قرار ميگيرد.
آثار دكتر شريعتي چه امتيازي نسبت به آثار ساير متفكراني كه در آن برهه مطرح بودند مثل شهيد مطهري، آيتالله طالقاني و مهندس بازرگان داشت كه بيشتر مورد توجه قرار ميگرفت؟
ببينيد چون سوال شما بيشتر راجع به شكل گرفتن فضاي معطوف به انقلاب بود بحث من هم مشخصا درباره دهه 50 و سالهاي منتهي به انقلاب يعني 55 به بعد است كه فضاي انقلابي شديدتر شده و افراد هم بيشتر در حال و هواي فضاي سياسي قرار گرفتند. همان طور كه پيشتر گفتم در آن دوره كتابهايي تاثيرگذار بود كه بيشتر به نوعي فهم، انگيزه و تحرك سياسي ميانجاميد، به همين اعتبار هم گفتم كه كتابهايي كه از ناحيه رژيم شاه با محدوديت و ممنوعيت مواجه ميشد مورد اقبال بيشتري قرار ميگرفت. بعضي از اين كتابها، جلد سفيد و غيرمجاز بودند، بعضي هم آثاري بودند كه در فضاي جهاني، گفتمان انقلابي را مطرح ميكردند كه براي نمونه هم به آثار فرانتس فانون اشاره كردم يا كارهايي كه انتشارات خوارزمي و نظاير اينها منتشر ميكردند. در چنين فضايي بود كه آثار شريعتي وضعيت متمايزي را داشت. به يك معنا ميتوان گفت كه تاثيرگذارترين، پرفروشترين و مطرحترين آثار بود. طبيعتا به لحاظ تاريخي آثار دكتر شريعتي بعد از آثار مرحوم بازرگان حتي آيتالله طالقاني مطرح بود، اگرچه ميتوان گفت آثار آنها هم مورد توجه بود ولي گفتمان شريعتي به لحاظ تاريخي گفتماني است كه پس از نسل اول روشنفكري ديني كه معرف آن مهندس بازرگان بود به ميدان ميآيد. در نتيجه اين آثار هم خوانده ميشد ولي اگر از من بپرسيد ميگويم كه اين آثار بيشتر در دهه 40 يا اواخر آن محوريت داشتند و بعد جاي خود را به آثار دكتر شريعتي دادند در عين حالي كه موضوعيت خود را از دست نداده بودند. در واقع ميتوان گفت كه به آثار شهيد مطهري و دكتر شريعتي نميتوان به عنوان دو رقيب نگاه كرد چرا كه آنها به طرح جنبههاي جديدي از تفكر ديني ميپرداختند كه شايد بتوان گفت مهمترين بخش آنها به نوع رويكرد فلسفي و تاريخي بازميگشت. در عين حالي كه آثار استاد مطهري نوعي نقد رايج از مذهب هم بود منتها آن دايره تاثير شورانگيز بيشتر به حوزه آثار دكتر شريعتي تعلق داشت. به دليل اينكه شهيد مطهري هم روي مسائل مطرح زمان تكيه ميكرد و وارد حوزههايي متفاوت با رويكرد رايج در حوزهها ميشد، ايشان در دانشگاه صنعتي شريف (آريامهر سابق) مطالبي را تدريس ميكرد- اينها بعدها هم منتشر شد- كه با اينكه واحد نداشت ولي با استقبال بالايي مواجه ميشد. در واقع تكيهاي كه ايشان بر «خدمات متقابل اسلام و ايران» در سال 54 ميكرد با وجود اينكه آن دوره، زمان طرح نوعي انترناسيوناليسم چه در جنبههاي ديني و چه جنبههاي ماركسيستي آن بود، با استقبال بالايي مواجه ميشد. به هر صورت ميتوان آثار استاد مطهري را معرف رويكرد روشنفكرانه حوزه و آثار دكتر شريعتي را معرف رويكرد متدينانه دانشگاه دانست. در رويكرد اين دو نوعي اشتراك نظر ميتوان ديد اما در متدولوژي و روششناسي آنها نوعي افتراق وجود دارد. اما من در واقع در پاسخ به سوال شما، مشخصا به عنوان يك جوان مذهبي انقلابي گفتم كه بيشترين اثر را طي اين سالها آثار دكتر شريعتي داشته است. طبيعتا براي جوانان غيرمذهبي انقلابي يا جوانان مذهبي غيرانقلابي حتما آثار ديگري هم مطرح بوده است كه نبايد تاثيرگذاريشان را ناديده گرفت. منتها خب ببينيد در آن گفتمان انقلابي كه تاثير بر جوانان، دانشگاهيان و روشنفكران به طور گسترده صورت ميگيرد، تاثيرگذارترين نگاه تفسيري به قرآن را بايد در «پرتوي از قرآن» آيتالله طالقاني ديد. تاثيرگذارترين آثاري كه در زمينه شناخت فلسفي به خصوص با رويكرد اسلامي و با شناخت طرح تاريخ اسلام باز با زبان سياسيتر و جذابتر وجود دارد آثار شهيد مطهري و تاثيرگذارترين آثار در ملازمت و نزديكي بين دين و علم آثار مهندس بازرگان است. منتها ببينيد فصل مشترك آثار بازرگان، مطهري، طالقاني و شريعتي در اين است كه همه آنها در عين حال سياسي هم هستند يعني به جنبههاي سياسي هم ميپردازند و به همين اعتبار است كه در فضاي تاثيرگذاري بر مخاطبان تحصيلكرده و جوان خود قرار ميگيرند.
عدهاي معتقدند كه نبايد و نميتوان براي كتاب اين حد از تاثيرگذاري را قايل شد. نظر شما در اين باره چيست؟
در اين باره دو رويكرد وجود دارد. يكي رويكردي است مبتني بر روايت از درون كه نوعي نگاه جامعهشناسانه سياسي دارد و بر اساس آن افراد بايد ديدگاهها و مشاهدات خود را بگويند. يك نگاه هم به اصطلاح نگاه پسيني و از بيرون است. با نگاه پسيني به خصوص كساني كه امروز به يك مساله ميپردازند حتي ممكن است با نوعي ديد انتقادي چه به گفتمان انقلاب و چه به گفتمان پسا انقلاب نگاه كنند كه ممكن است اين نگاه كمتر جامعهشناسانه و بيشتر نورماتيو يا هنجاري باشد و بر اساس بايد و نبايدهايي كه الان به آن رسيدهاند به اين موضوع بپردازند. نگاه من، نگاه اول بود يعني من به عنوان روايت از درون گفتم كه هر كنشي كه انجام ميگرفت به هرحال يك طرف آن كتاب و مطالعه بود. يعني چه درباره كساني كه وارد حوزههاي سياسي ميشدند و مبارزه مخفي ميكردند و چه كساني كه نقش آگاهيبخشي داشتند نميتوان نقش كتاب را ناديده گرفت. همان طور كه اگر به سالهاي قبل تاثيرگذاري آثار شريعتي برگرديد ميبينيد كه آثار نويسندگاني مثل جلال آلاحمد و صمد بهرنگي خوانده ميشده و تاثيرگذار هم بوده است. وقتي ميگوييم تاثيرگذار است به اين معنا نيست كه فقط و فقط بايد به كتابهايي كه به تحليل انقلاب و مطالعات تطبيقي انقلابها ميپرداختهاند اكتفا كرد بلكه در كنار آنها مجموعهاي از رمان، شعر، اثر هنري، نمايشنامههايي كه نوشته ميشد و امثال اينهاست كه شرايط انقلابي را به وجود ميآوردند. بالاتر از همه اينها، به خصوص نسبتي است كه با شرايط انقلابي پيدا ميكنند مثل تاثيرگذاري كه از سخنراني امام در بين علماي برجسته هم وجود دارد. من تك سببي به مساله نگاه نميكنم به عنوان روايتي كه بگويم اين تاثير فقط در كتاب، اشكال مبارزاتي، ديدن صحنههاي فقر، تربيت انقلابي، حضور پيدا كردن در محافل انقلابي، مساجد و مراكز سوقدهنده به مبارزات سياسي يا فقط در دانشگاهها بود، بلكه همه اينها در كنار هم قرار داشتند ولي در ارتباط با اينكه آيا صرفا جامعه با كتاب انقلابي شده من هم چنين نظري ندارم اما نميتوانم بگويم كه كتاب جزو محركهها هم نبوده است، به خاطر اينكه اگر با ملاحظهاي كه اول هم به آن اشاره كردم كه تمايل جامعه به سمت آثاري بود كه مضمون سياسي داشتند و به نوعي هم عليه رژيم شاه تفسير ميشدند نگاه كنيد نميتوانيد به عنوان كنشگري سياسي يا اجتماعي خود كتاب را ناديده بگيريد، چرا كه در نفس انتشار اين كتابها، نهادهايي كه براي انتشار آنها شكل ميگرفت، نفس توزيع آنها، شبكههايي متشكل از جوانان انقلابي و دانشگاهي كه آنها را توزيع ميكردند كه بين آنها آثار امام، طالقاني، شريعتي، دفاعيات زندانيان سياسي و هر اثري كه يك گام به سمت مبارزه و انقلاب ميكشاند هم بودند، نوعي مبارزه وجود داشت. ببينيد دانشكده فني دانشگاه تهران يك شرايط استثنايي داشت؛ به دليل اينكه از كانونهاي مبارزه بود هر نوع اطلاعيه و بيانيه سياسي كه از امام و گروههاي مخفي يا انقلابي منتشر ميشد در سراسر دانشكده چسبانده ميشد و دانشجويان هم ميديدند و تا وقتي هم كه دانشكده تعطيل نميشد انتظامات دانشگاه جرات نميكرد آنها را جمعآوري كند. خب ببينيد اينجا اعلاميه وجود دارد، كاست هست، كار هنري انجام ميگيرد و... بحث ما هم تاثير مجموع اينها در شكل گرفتن فضاي انقلابي است. در نتيجه كتاب هم يكي از قسمتهاي مهم آن است چون بر سر كتاب از زمان تاليف تا خوانده شدن خيلي كارها انجام ميگرفت و مراحل مختلفي را طي ميكرد. مگر ميتوان تيراژهاي چند صدهزار جلدي آثار شريعتي در دوران انقلاب را ناديده گرفت. وقتي در اين تيراژ منتشر ميشد يعني حتما خوانده هم ميشده وقتي هم كه خوانده ميشده پس اثرگذاري هم داشته است. به اعتقاد من كساني كه براي كتاب نقش مهمي را در شكلگيري افكار انقلابي قايل نيستند يك نگاه بعد از رخدادي دارند. در خود آن دوران ميبينيد كه كتابفروشي، راه انداختن كتابخانه، توزيع كتاب جزو فعاليتهاي انقلابي محسوب ميشود. اصلا يكي از مهمترين نوع فعاليتهاي دانشجويي انتشار كتابهايي بود كه خيلي هم مورد حمايت دانشگاه نبود. حتي بين دانشجويان مذهبي و ماركسيست رقابت هم وجود داشت، آنها دو نوع كتابخانه داشتند و هر كدام در كتابخانههايشان كتابهايي را كه خودشان قبول داشتند نگهداري و توزيع ميكردند. اما چون سوال شما متوجه شخص من بود بازهم تاكيد ميكنم كه من به عنوان يك جوان مذهبي انقلابي جواب سوال شما را دادم، ممكن است درباره ديگران شعاع اين تاثيرگذاري متفاوت باشد.
به نظر شما امروز روال مطالعه و تفكر در بين نويسندگان و خوانندگان، نسبت به دهه 50 چه تفاوتي كرده است؟
مقايسه در اين مورد كمي مشكل است، الان اشكال رقيبي براي مطالعه وجود دارد كه آن زمان نبود. به هر حال امروز كتاب فقط در فضاي چاپ و سختافزاري آن مطرح نيست، در فضاي مجازي، اي بوك هم مطرح است اما ميتوانم بگويم كه حداقل در ميان نخبگان دامنه و عمق مطالعه بر اساس شواهد و آماري كه وجود دارد گسترش پيدا نكرده است. درباره جامعهاي كه الان بسيار باسوادتر شده و نزديك به پنج ميليون دانشجو دارد، جامعهاي كه سطح شهرنشيني آن افزايش پيدا كرده و جمعيتش جوان شده است، اگر بخواهيم بر اساس شاخصهايي مثل تيراژ همان كتابهاي دانشورانه، تاثيرگذار و انديشهورانه قضاوت كنيم يعني شاخص كتاب را از همان جنس كتابهايي بگيريم كه به عنوان كتابهاي عميق و تاثيرگذار تاليف يا ترجمه ميشد بايد گفت تيراژ آنها بالاي دو هزار تا سه هزار جلد بود. مثل همان كتابهاي فانون كه قبلا گفتم، از سال 52 به بعد زود هم به چاپ دوم ميرسد. اما در حال حاضر همين نوع كتابها كه ناشرانشان الان هم از همان جنس قبل هستند تيراژشان حدود هزار تا هزار و 500 جلد است. چه تغييري رخ داده است كه با وجود افزايش جمعيت و باسوادتر شدن آنها، مشتريان اين نوع كتابها بيشتر نشدهاند. يك جواب ممكن است اين باشد كه خب وقتي افراد ميتوانند كتاب را در فضاي مجازي دانلود كنند ضرورتي وجود ندارد كه آن را بخرند. من اين كار را نفي نميكنم اما در عين حال ميتوانم بگويم اگر مطالعه كردن ملاك باشد بايد در نظر گرفت كه ممكن است گردآوري كتابها يا دانلود آنها صورت بگيرد اما خوانده نشود، همان طور كه كتابي ممكن است خريده شده اما خوانده نشود. يكي از مترجمان صاحبنظر معاصر به طنز ميگفت وقتي تيراژ اين نوع كتابها از سه هزار جلد به هزار و پانصد رسيده است هيچ فاكتوري براي تحليل نداريم جز اينكه بگوييم سه هزار نفر در آن زمان كتاب ميخواندهاند، اكنون نصف آنها مرده و هزار و نفر باقي ماندهاند. انگار هيچ كتابخوان جديدي به آنها اضافه نشده است. اين يك زبان طنزآميز اما حاكي از واقعيت است. يعني در آن زمان قشر نخبه، سياسي، دانشجو و جوان بيشتر دنبال كتاب ميرفتند. البته اين نظر علمي نيست و بيشتر بر اساس مشاهده است. حالا ممكن است گفته شود نسل امروز دنبال كتاب و خريدن آن نميروند اما در فضاي مجازي كتاب ميخوانند. من اين را نفي نميكنم ممكن است اين هم رخ داده باشد ولي در عين حال سطح و ميزان مطالعه و ميزان چرخش كتاب در جامعه امروز با آن معيارهايي كه من مشخص كردم و آن شاخصهايي كه علامت تفكر بر آنها وجود دارد پايين است. هر چند هنوز هم كتابهايي وجود دارد كه با معيارهايي غير از اين شاخصها به چاپ 100 و 150 هم ميرسد اما ميتوانم بگويم كه متاسفانه جامعه كنوني از نظر كتابخواني و توجه به كتاب در وضعيت مطلوبي قرار ندارد.
برش
در گفتمان انقلابي دهه 50 كه تاثير بر جوانان، دانشگاهيان و روشنفكران به طور گسترده صورت ميگيرد، تاثيرگذارترين نگاه تفسيري به قرآن را بايد در «پرتوي از قرآن» آيتالله طالقاني ديد. تاثيرگذارترين آثاري كه در زمينه شناخت فلسفي به خصوص با رويكرد اسلامي و با شناخت طرح تاريخ اسلام باز با زبان سياسيتر و جذابتر وجود دارد آثار شهيد مطهري و تاثيرگذارترين آثار در ملازمت و نزديكي بين دين و علم آثار مهندس بازرگان است. منتها ببينيد فصل مشترك آثار بازرگان، مطهري، طالقاني و شريعتي در اين است كه همه آنها در عين حال سياسي هم هستند يعني به جنبههاي سياسي هم ميپردازند و به همين اعتبار است كه در فضاي تاثيرگذاري بر مخاطبان تحصيلكرده و جوان خود قرار ميگيرند.