واقعيت جهان عرب
روزنامه اعتماد
شوراي نويسندگان
حضور برخي سياستمداران عرب در جلسه سازمان مجاهدين خلق(منافقين) موضوعي است كه ميتوان جداگانه به آن پرداخت ولي اين يادداشت درصدد بيان تصويري از وضع اعراب است تا معلوم شود كه اين نوع همپيماني آنان با مجاهدين (منافقين) نيز روي ديگر اين سكه انحطاط در جامعه عرب است.
***
شايد به جرات بتوان گفت كه جهان عرب در يك قرن گذشته تا اين حد متشتت و بدون اميد نبوده و آنچه بدتر از اين وضع است، فقدان چشمانداز روشن نسبت به آينده است. فريب وضعيت امارات و قطر و تا حدي عربستان را نبايد خورد. شهرهاي سر به فلك كشيده و درآمدهاي كلان و حتي برگزاري جام جهاني، به تصرف درآوردن دريا و ساختن هتلهاي زير آب، هيچكدام قادر به حل بحران جهان عرب نيست. اشتباه نشود، اگر ميگوييم كه جهان عرب با بدترين بحران خود از زمان سقوط عثماني دست و پنجه نرم ميكند، به اين معنا نيست كه وضع ما خوب است يا اوضاع بد خود را ميخواهيم در پرتو اوضاع بحراني جهان عرب پنهان كنيم. اتفاقا آنچه مهم است ريشههاي بحران جهان عرب است كه شايد نوعي بحران تمدني براي كل منطقه است و از اين نظر بايد حواس خودمان را نيز جمع كنيم.
روزنامه الاهرام مصري اخيرا گفتوگويي را با احمد ابوالغيظ انجام داده است. او كه سالها و در زمان مبارك، وزير خارجه مصر و آخرين نخستوزير وي نيز بود، مدتي است كه به عنوان رييس جديد اتحاديه عرب انتخاب شده است. نگاهي به بخشهايي از گفتوگوي وي با روزنامه مشهور مصري يعني الاهرام، نشانگر اين بحران عميق در جهان عرب است. وي در اين گفتوگو و در پاسخ به اين سوال كه اوضاع جهان عرب را ترسيم كن و ساير پرسشها اظهار داشته است كه:
«بهسختي ميشود اين اوضاع را توصيف كرد؛ چراكه كشورهاي عرب سالهاست از مشكلات متعددي رنج ميبرند. برخي واحدهاي سياسي بزرگ مثل عراق، سوريه و ليبي ويران شدهاند. در شمال آفريقا، جهان عرب با دو خطر بزرگ تجزيه ليبي و تبديل آن به دولتهاي كوچك مواجه است. از سوي ديگر، خطر سازمانهاي تروريستي مثل «بوكوحرام»، «داعش» و «القاعده» وجود دارد. اين گروهها با هم بيعت كرده و قصد دارند بر دولتهاي شمال آفريقا مسلط شوند. وي سپس ادعا مي كند در خليج فارس ما با ثقل وزن ايران مواجه هستيم. از طرف ديگر، در يمن با يك جنگ داخلي روبهرو هستيم. در كنار همه اينها بايد به دخالتهاي تركيه در شمال عراق و شمال سوريه نيز اشاره كرد... .
به باور من، نخستين ماموريت ما در جهان عرب بايد تمركز بر لزوم شكست داعش در سوريه، عراق و ليبي باشد. بايد همه تلاشها در راه اين هدف متمركز شود؛ چراكه تا اين گروه ريشهكن نشود، اعراب نميتوانند به هيچكدام از اهداف خود ازجمله همبستگي عربي دست يابند. به گمان من، دومين ماموريت بايد متوقفكردن دخالتهاي خارجي در امور كشورهاي عرب باشد. مساله سوم تلاش براي ايجاد يك توافق روسي-عربي- امريكايي بهخصوص درباره سه كشور سوريه، عراق و ليبي است. در چارچوب توافق امريكايي-روسي جنگ داخلي سوريه به پايان خود نزديك ميشود... ميتوان طرحي مشترك براي بازگرداندن آوارگان تنظيم كرد. به گمان من، اروپاييها و غربيها در كل بيشتر خواهان چنين طرحهايي هستند؛ چراكه ميخواهند مساله مهاجرتها را حل كنند... تمايل دارم در نخستين فرصت از نزديك وضعيت اين آوارهها، بهويژه آوارههاي سوري را مشاهده كنم. نميشود كه براي مثال «بان كيمون» دبيركل سازمان ملل، با آنها ديدار كند؛ اما دبيركل اتحاديه عرب به سراغشان نرود... اما من تكرار ميكنم نخستين گام در اين راه، شكستدادن تروريسم و افراطگرايي و ريشهكني داعش و القاعده است... كسي كه به شهرهاي عراق يا ليبي يا سوريه بعد از حوادث موسوم به بهار عربي نگاه كند، احساس ميكند توفاني اتمي اين شهرها را ويران كرده است.»
وقتي كه اين مطالب را به عنوان نظرات فردي با تجربه و نيز دبيركل اتحاديه عرب ميخوانيم، عمق فاجعه در جامعه عرب را به راحتي ميتوان متوجه شد. جامعهاي كه براي خروج از بحران، تكرار سياستهاي شكست خورده گذشته را در جلب توافق روسي - امريكايي ميبيند و هيچ نگاه سازنده و موثري نسبت به مردم و جوانان عرب ندارد. مردمي كه عنصر اصلي در شكلگيري قوام يا بيثباتي جامعه عرب هستند. همين نگاه خودباخته در برابر قدرتهاي جهاني و ضديت با كشورهاي منطقهاي، ريشه فكري بحران در نظامهاي سياسي جهان عرب است.
روشن است كه منظورمان اين نيست كه براي حل مشكلات جهان عرب نبايد به مسائل خارجي و قدرتهاي جهاني توجه كنند، اتفاقا برعكس بايد به آنها توجه داشت، ولي خطر اين است كه موضوع تحولات داخلي و ضرورت اصلاحات بنيادي درون اين جوامع، فرعي و حاشيهاي و در بهترين حالت مكمل محسوب ميشوند.
ابوالغيظ چنان از دريچه غرب و نظام بينالملل به جهان عرب نگاه ميكند كه حتي ضرورت ديدارش از آوارگان سوريه را از اين حيث اعلام ميكند كه دبيركل سازمان ملل از آنان ديدار كرده و بد است كه دبيركل اتحاديه عرب از آنان ديدار نكرده باشد! آنان بجاي آنكه مشكل جوامع عربي را در درون جامعه و در نحوه تعامل ميان مردم و حكومتهايشان و نيز در تعامل با همسايگان خود ببينند، همچنان در پي باز كردن پاي قدرتهاي بزرگ در منطقه هستند. قدرتهايي كه با آمدن به منطقه و حذف صدام حسين، نه تنها نتوانستند آرامش و صلح را به مردم عرب منطقه هديه كنند، بلكه پس از شخم زدن منطقه با تانكها و بمبهاي خود بذر بدترين نوع تروريسم را در اين منطقه پاشيدند و آن را با خون مردم آبياري كردند و اكنون محصول آن كه داعش است در حال ثمر دادن است، ولي باز هم ابوالغيظ دنبال يك توافق روسي ـ عربي- امريكايي است. حتي اگر توافق روسي- امريكايي محقق شود، ضلع عربي اين توافق كجاست؟ در يمن، در بحرين، در سوريه، در ليبي، در عراق، در سودان يا در مصر و تونس؟!!
ابوالغيظ نخستين دستور كار اعراب را شكست دادن داعش و ريشهكني آن ميداند، ولي توجه ندارد كه اين پديده تا حدي هم محصول شكست ايدههاي رايج در جهان عرب بود، ايدههايي كه بر كاكل سوسياليسم عرب و رژيمهاي پادشاهي جمهوري! قرار داشت. شكست داعش حتي اگر رخ دهد به معناي پيروزي هيچ گروهي در جهان عرب نيست. جهان عرب و به طور كلي منطقه خاورميانه و شمال آفريقا نيازمند يك بازنگري تاريخي و تحول دروني و نگاه به داخل است. با ايدههاي مرسوم و تجربه پسداده نميتوان از اين پيچ تاريخي عبور كرد.
رستاخيز منطقهاي نيازمند برقراري توازن منطقي ميان ضروريات امروز جهان با فرهنگ و سنت تاريخي و اعتماد داشتن به مردم است. ولي در اين ميان يك واقعيت را نيز نبايد فراموش كرد، وحدت عربي ميان جوامعي كه ثروتمندترين دولتهاي آرميده بر درآمدهاي نفت و گاز را دارد مثل قطر، امارات، كويت و عربستان با فقيرترين جوامع مثل يمن، سودان و سومالي و... غيرممكن است. ابوالغيظ نميتواند همزمان سخنگوي عربستان، قطر، يمن، سوريه، ليبي و مصر و تونس باشد. تعارضات اين جوامع اگر منجر به جنگ نشود، قطعا منجر به وحدت نخواهد شد.