در شهر هرآنچه هست
سيدعليميرفتاح
اتفاقاتي افتاده كه در تاريخ جمهوري اسلامي تازگي دارد و بايد آنها را به فال نيك گرفت. هم استعفاي مدير تلويزيون و هم استعفاي رييس بيمه، هر دو، اتفاقي مباركند كه اگر به «رويه» بدل شوند، شايد سرمنشأ تحولاتي عظيم شوند. چه اين دو بزرگوار را استعفا داده باشند و چه هردو داوطلبانه اين راهحل به ذهنشان رسيده باشد جاي بسي خوشوقتي و شادماني است... سوءتفاهم نشود. من مشكلي با مديران عاليمقام ندارم و عزل و استعفايشان تاثيري بر زندگيام ندارد. شكر خدا با جهان و خلق جهان در صلح كلم و مثل عقدهايهاي هيچكاره به هيچكجا نرسيده، از مديران ردهبالا كينه به دل ندارم و از عزل و سقوط روسا لذت نميبرم. اما به نظرم خوب است كه قدري حساب كار دست مسوولان و مديران بيايد و بفهمند كه مختار همهكاره نيستند و حتما جايي و كسي هست كه از آنها حساب بكشد و بر عملكردشان نظارت كند. متاسفانه خلقوخوي سلطاني بعد از دوهزار و پانصد سال مثل آينه شكسته به قطعات كوچكتر تقسيم شده و به دست مديراني افتاده كه براي خود منزلت و شأني ويژه قائلند، بلكه خود را صاحب اختيار و همهكاره ميپندارند. گاهي با مديران بسيار رده بالا راحتتر ميشود حرف زد و به ايشان راحتتر ميشود انتقاد كرد، درحالي كه از مديران مياني نميشود حتي سوال كرد. از «مسوول» نتوانيم «سوال» كنيم، پس از كه ميتوانيم؟ شرمندهام كه بگويم خيلي از مديران ردهپايين رسما براي خود و البته به كمك بادمجان دور قابچينهاي خود امپراتوريهاي حقيري راه انداختهاند كه هيچكس جرات نكند به آنها حرفي بزند يا ازآنها سوالي بپرسد. گويي سازمان زير دستشان جزو مايملكي است، بلكه ملك طلقي است، كه در آن اجازه هرگونه دخل و تصرفي دارند. گويي اداره يا سازمان تحت امرشان قلمروي است كه كاملا شخصي و سليقهاي آزادند برايش تصميم بگيرند؛ با كسي كه از او بدشان بيايد كار نميكنند و دوستانشان را بالا بالا ميبرند و بر صدر مينشانند. اصلا دليل گرمي بازار تملق و زيرآبزني به همين دليل است كه اگر خدمه و پرسنل نتوانند در دل رييسشان به هر حيله رهي باز كنند از قافله عقب ميمانند و سرشان بيكلاه ميماند. نظام ديوانسالاري در ايران قديمي و قدرتمند است و اتفاقا از حيث قانون و ضابطه چيزي كم نداريم منتها از آنجا كه در امر «نظارت» سختگيري نميشود، بعضي مديران، شخصي و سليقهاي و مستبدانه كارشان را پيش ميبرند و زيردستان خود را جزو مريدان و خدمتگزاران و چاكران خود ميپندارند. البته مدير باتقوا و خدوم و حدشناس و فروتن- شكرخدا- كم نداريم. خيليها هستند كه راه ورود مداحان را سد و فكر پليد سلطاني را از سر به در ميكنند معذلك راه براي امپراتورهاي خرد باز است و كسي هم دست ستم و تعديشان را كوتاه نميكند. اين خيلي خوب است كه دو مدير عاليرتبه به خاطر خطاهايشان استعفا ميدهند. حتي اگر استعفايشان داده باشند عالي است. اما اين اتفاق زماني به رويه بدل ميشود كه دست رسانهها و به خصوص روزنامهها باز باشد و بتوانند با دقت و حوصله مو از ماست مديران بكشند. اگر اين كار هنوز رويه نيست براي اين است كه دست روزنامهها باز نيست. سر دزديهاي دور قبل اگر حسابكشي ميكرديم ميدانيد چند مدير بايد استعفا ميدادند؟ سر آن اختلاس سه هزار ميلياردي ميدانيد تا كدام رده بايد استعفا ميداد و به ناتواني خود در امر كنترل و نظارت اعتراف ميكرد؟ اما استعفا كه ندادند هيچ... دلخور هم بودند كه چرا قداستشان را رسانهها ملكوك كردهاند. شما ببينيد ما در سيستم مديريتي چقدر تاوان اشتباهات مديران را دادهايم؟ چقدر بابت خطاهاي تصميمگيري مديران، ملت از جيبشان هزينه دادهاند؟ بسياري از سخنرانيها گواهي ميدهند كه سخنران محترم چيزي از موضوع مورد بحث نميداند. تا مرد سخن نگفته باشد/ عيب و هنرش نهفته باشد. اين سخنرانيها گواهي ميدهند كه سخنرانان هنري ندارند. منتها مغلوط و اشتباه و نفساني يك چيزي ميگويند و به روي خود نميآورند... هرجاي دنيا كسي حرف غلط بزند و اشتباه كند بايد استعفا بدهد و برود. منتها اينجا اشتباهات سخنرانيها تبديل به لطيفههاي صوتي-تصويري ميشود و ملت در تلگرام ميبينند و ميخندند. اما اينها خنده ندارند؛ اگر به هزينههايي كه اين اشتباهات روي دستمان گذاشته، نگاه كنيم، گريه هم دارند... به اين جهت است كه استعفاي مديران را به فال نيك ميگيرم و اميدوارم به اين دو نفر بسنده نكنند.