مال بابايمان كه نيست
مهرداد احمدي شيخاني
زبان كه مهمترين عامل ارتباط انسانها با يكديگر است، غير از كلمات و اصطلاحات، بستري براي انتقال مشترك تجربيات هرقوم هم هست و اين تجربيات مشترك قومي بيش از هركجا خود را در ضربالمثلها به ظهور ميرساند. ضربالمثلها تجربيات مشترك اقوامي هستند كه در شرايط مشابه به نتيجهاي يكسان ميرسند و آن تجربه را در جملهاي كوتاه از نسلي به نسلي منتقل ميكند. يكي از اين ضربالمثلهاي بارها تجربه شده در زبان فارسي همين مثل «راه بينداز، جا بينداز» است و ديگري « مال بابايم كه نيست» است. حال تصور كنيد اين دو مثل بههم گره بخورد، آنوقت ببينيد كه چه خواهد شد. نمايشگاه كتاب تهران براي من كه 10سال است بخشي از زندگي حرفهايم به حضور در اين نمايشگاه گره خورده، يادآور همان مثل «راه بينداز، جا بينداز» است. نخستين دورهاي كه در نمايشگاه كتاب حاضر شدم به زمان انتقال از نمايشگاه بينالمللي به مصلاي تهران برميگردد. جايي كه به هيچوجه مناسب نمايشگاه نبود ولي گفتند«بشو» و «شد». اعتراض هم فايدهاي نداشت. يادم ميآيد همان سال باران باريد و بسياري از غرفهها را آب گرفت و شد ضربالمثل «مال بابايم كه نيست». بعد از 10 سال حالا آمدهايم به شهر آفتاب. در اين ايام دو نمايشگاه همزمان در شهر تهران برپاست، بيستونهمين نمايشگاه بينالمللي كتاب و بيستويكمين نمايشگاه بينالمللي نفت. صحبت از اين است كه شهر آفتاب قرار است محل برگزاري همه نمايشگاهها باشد، اما موقع عمل كه رسيده، بين نفت و نشر، آنكه در كنار كوهستان و محل نمايشگاه بينالمللي، نمايشگاهش را برگزار ميكند اسمش نفت و آنكه در ابتداي اتوبان قم و همجوار بيابان نمايشگاهش برگزار ميشود، نشر. خب چرا كه نه؟! نفت لكوموتيو اقتصاد كشور و چه كسي قدرت آن را دارد كه نخستين نمايشگاه شهر آفتاب را با نمايشگاه نفت برگزار كند كه دچار باد و باران شود؟! با اقتصاد نشر كه كارش به تيراژ 300نسخه رسيده، ميتوان پروژه «راه بينداز، جا بينداز» را جلو برد. ولي با نفتيها كه نميشود چنين كرد. واقعبين باشيم؛ گيرم راهش دور باشد، گيرم مردم در مترو در فشار باشند و زير دست و پا بيفتند، گيرم باد و باران غرفهها را بردارد؛ مال بابايمان كه نيست.