پاشاييزه شدن امور
سيد علي ميرفتاح/شد غلامي كه آبِ جو آرد/ آبِ جو آمد و غلام ببرد. سرمايه داري چطور رقبايش را تبديل به كالا ميكند و از بين ميبردشان؟ امريكاييها چطور چهگوارا را تبديل به كالاي تزييني كردند و از قبلش پول درآوردند؟ ابتذال هم همهچيز را به رنگ خود در ميآورد و زير دست و پا ميريزد. بيچاره دكتر اباذري آمد داد زد تا بگويد ملت چقدر بدسليقه و ساده انگار و سهلالقبول شدهاند، زدند خودش را هم -دور از جان شريفش- تبديل به امر مبتذل كردند. به قول رفيقي پاشاييزهاش كردند و تا حد تيتر و عكسي مبتذل روزنامههاي زرد پايينش آوردند. من جاي اباذري بودم مينشستم گوشهيي و به حال خودم و اين ملت گريه ميكردم. (حالا هم كه خودم هستم، دارم همين كار را ميكنم) اصلا ما يك استعداد غريبي داريم در مبتذلسازي. روزنامهها را نگاه كنيد. انگار يك جنگي بوده بين اباذري و پاشايي و يك عده طرف او را گرفتهاند و يك عده طرف اين را و يك سري روزنامهنگار و وبلاگر و كاربر اينترانتي هم دارند براي جذاب شدن موضوع ناخن به هم ميسايند. واقعا فضا را به سمتي بردهاند كه آدم خجالت ميكشد در مورد ابتذال حرف بزند. ابتذال عوام سر جاي خودش، گرفتاري ما ظاهرسازي ابتذال است كه خودش را به شكل و شمايل روشنفكري و ژورناليستي و جامعه شناسانه نشان ميدهد و با حالت عالمانه همهچيز را ارزان و بيخاصيت ميكند و زير دست و پا ميريزد. يك نگاهي به دور و برمان بيندازيد. ما دانشگاه را و مدرك دانشگاهي را از اعتبار انداختهايم. دانشگاهي كه پيپر و تحقيق و تزش را بشود از زيراكسي سر خيابان خريد، چه اعتباري ميتواند داشته باشد؟ مدرك خريدن و مدرك جعل كردن را به ميان نميكشم. همين روال عادي و قانوني دانشگاه هم تحفهيي نيست. تحفه باشد و نباشد مهم نيست مهم اين است كه هم استاد و هم دانشگاه و هم دانشجو ميدانند كه روند تحقيق و تز خندهدار و مبتذل و زننده است، مع ذلك به روي هم نميآورند و اين بازي لوس و بيمزه را ادامه ميدهند. آنقدر اين ماجرا شور است كه فروشندگان تحقيق و پيپر، سايت و فروش اينترني دارند و تبليغات ميكنند و... وقتي توي خيابان ديپلم و فوق ديپلم و ليسانس و دكترا ميفروشند، تز و تحقيق كه جاي خود دارد. دانشگاه را بدنام نكنيم، بقيه جاها هم بهتر از دانشگاه نيستند. رسانهها را مخصوصا توي مطلبم نميآورم كه كار دست خودم ندهم. واقعيت اين است كه ما از هر سو در محاصره ابتذاليم و اين ماهواره هم لامصب قوز بالا قوز شده و جز ترويج ابتذال كاري از دستش بر نميآيد. يك بار نشستم و در وي اواي يك مصاحبه سياسي ابلهانه را ديدم و حالم بد شد از اين همه اطلاعات غلط و حرف نادرست و مزخرف گويي. مرحوم محمدتقي جعفري ميگفت از طرف ميپرسي دو دوتا چندتا ميشود، با يك حالت فيثاغورسي ميگويد پنج مميز سيصد و چهل و پنج هزارم. ميگفت آنقدري كه اين اعشارش آدم را ميسوزاند، پنجش كاري با آدم ندارد. اين راست مانندي و اداي دقت درآوردن و خود را مطلع و دانا نشان دادن است كه حال آدم را به هم ميزند. ابتذال عوام عيبي ندارد. نه اينكه عيب نداشته باشد، دارد اما نه آنقدري كه بعضي آقايان و خانمها قيافه فرهيخته به خود بگيرند و تحليلهاي آبدوغ خياري عرضه كنند. منتها يك جوري شده كه آدم نميتواند بحث بكند و مزخرف گويي فرهيختگان ظاهر نما را و بدتر از همه اپوزيسيون مبتذل را رو كند. دارم ميگويم اينها مزخرف ميگويند و يك جو حرف راست و حساب در چنته ندارند، به من ميگويد «تو هم طرفدار اينها شدهيي؟» ميپرسم «اينها؟» ميگويد «چقدر گرفتهيي؟ خانه گرفتهيي؟ كار بهت دادهاند؟ نوبت وامت درآمده؟» اپوزيسيون بازي هم مبتذل شده و آدم از بعضيها حرفهايي ميشنود كه مخش سوت ميكشد. ميترسم براي روزنامه مساله درست كنم وگرنه توضيح ميدادم كه چقدر اپوزيسيون خارجنشين هپروتي و مبتذل و عامي شدهاند. طرف معقول براي خودش آدمي بود و فضل و عقلي داشت اما حالا يك جوري حرف ميزند انگار توي تاكسي دور هم نشستهايم به شر و ور گوييهاي غيرهدفمند. مردم بيچاره تقصير ندارند. تا چشم باز كردهاند دور و بر خود پاپ وطني و نقاشيهاي گل و بلبل روي ديوار يوسف آباد ديدهاند و شنيدهاند. هنر و شعور هنري به آدم الهام كه نميشود. از آسمان كه كسي به آدم سليقه متعالي فرونمي فرستد. يك جايي بايد آدم ياد بگيرد كه موسيقي خوب چيست و نقاشي خوب كدام است و فيلم خوب كدام است و آدم فرهيخته چهجور آدمي است. يك جايي آدم بايد موسيقي خوب بشنود تا بفهمد پاپ وطني مبتذل است. از روي دست داخل نگاه كند؟ از روي دست خارجنشينها نگاه كند؟ تاريخ جعل نكنيد. ابتذال را لاي تاريخ و پز روشنفكري و اپوزيسيون بازي به خورد خلقالله ندهيد.