اما و اگرهاي يك توافق
او خوب به ياد دارد كه به درستي جنگ در عراق را يك اشتباه توصيف كرده بود، لذا قطعا از درگيري با كشوري بسيار مقتدرتر از عراق سال 2003 كه بيش از دوبرابر اين كشور جمعيت داشته و پيشرفتهاي بومي نظامياش انكارنشدني است، پرهيز خواهد داشت.
هرچند پس از چند دور مذاكره، نظرات مثبت از هر سو سرازير شده و اظهارنظرها و نوشتههاي وزير امور خارجه كشورمان و نماينده امريكا با نظراتي تقريبا مشابه از پيشرفت در مذاكرات و ادامه آن صحبت ميكنند، اما يادمان باشد اين سكه دو رو دارد كه همانطور كه به راحتي ميتوان به موفقيت آن اميدوار بود، احتمال شكست آن نيز ميرود. از اين نكته غافل نشويم هر پيشرفتي در امروز ميتواند شكست فردا را منجر شود و البته برعكس، چراكه هيچ تضميني براي موفقيت هيچ پروسه ديپلماتيكي وجود ندارد.
راه رسيدن به هر توافقي مسيري طولاني و پرچالش را در بر ميگيرد (همانطور كه در برجام نيز چنين بود) اما مذاكرات جاري را سه مشكل حادتر كرده است:
اول آنكه هر چند رييسجمهور امريكا بارها بر اين جمله كه ايران نميتواند سلاح هستهاي داشته باشد، تاكيد كرده، اما در راه تعيين استراتژي براي اجراي آن ناتوان نشان داده و بارها با توجيهات عجيب مطالب جديدي بيان ميكند و بسته به اينكه آخرين بار با چه كسي صحبت كرده نظر خود را تغيير ميدهد!
اين در حالي است كه ويتكاف در مورد يك سيستم نظارتي/ راستيآزمايي براي حصول اطمينان از اينكه ايران نميتواند دانش هستهاي خود را به برنامهاي نظامي تبديل كند، صحبت ميكند اما آيا اين شبيه به توافقي كه ترامپ در سال 2018 از آن خارج شد، نيست؟ چند روز پس از سخنان ويتكاف ترامپ طرحِ هدفمند نسبتا محدود «بدون سلاح» را مطرح كرد و گفت: «ايران بايد مفهوم سلاح هستهاي را كنار بگذارد!!» آيا اين به معني آن نيست كه ايران بايد صنايع هستهاي خود را ناديده بگيرد؟ از سوي ديگر والتز (مشاور امنيت ملي) و روبيو (وزير امور خارجه) آنچنان صحبت ميكنند كه گويي ايران بايد صنايع هستهاي خود را دودستي تقديم امريكا كند. تجربهاي كه نتيجه آن در ليبي 2004 به وضوح نشاندهنده هدف اين دو نفر است. پس ترامپ با ايجاد ثبات شخصيت در خود بايد تصميم بگيرد تا از به چالش كشيده شدنش توسط رقباي جناحي در دولتش دوري گزيده و نتيجهگيري منطقي داشته باشد، پرواضح است كه اگر او به سمت والتز و روبيو گرايش پيدا كند، مذاكرات ستوني براي اتكا ندارد.
دوم بايد اذعان داشت انعطاف در دو سوي ميز مذاكرات موفقيت يا شكست آن را رقم ميزند. امريكا با زبان منطق بينالملل و نه آنچه خود آن را منطق ميخواند بايد از خواستههاي حداكثري اجتناب كند. از سوي ديگر كشورمان نيز بايد در خصوص تضمين براي عدم خروج روساي جمهوري آينده امريكا از توافق احتمالي، منعطف عمل كند هر چند اين درخواست با توجه به بدعهدي ترامپ و خروج او از برجام و بازگشت تحريمهاي ظالمانه كاملا منطقي است، اما حقيقت آن است كه با توجه به قوانين امريكا هيچ رييسجمهور امريكا نميتواند قول عدم خروج از تعهدات رييسجمهور قبلي را از رييسجمهور بعدي بگيرد. به عبارت ديگر دولت فعلي امريكا همان پاسخي را به ايران ميدهد كه دولت اوباما در سال 2022 به ايران داده بود: از لحاظ قانوني هيچ رييسجمهوري نميتواند انتخابهاي دولت بعدي امريكا را الزامي كند. اين كار حتي از عهده سناي امريكا نيز خارج است، آنها از تضمين اجراي بادوامترين توافقنامههاي روابط بينالملل همچون پيمان منع موشكهاي هستهاي ميانبرد، معاهده آسمانهاي باز يا تغييرات اقليمي كه ترامپ از آنها خارج شد، ناتوانند. هر چند به همين صراحت هم ميتوان اميدوار بود روساي جمهور بعدي به اين معاهدهها بازگردند. لذا كشورمان بايد با اين موضوع حساس حساب شده برخورد كرده و حداقل از دولت فعلي امريكا تضمينهاي لازم را بگيرد. عدم ارتقاي مسووليتپذيري در خصوص در نظر گرفتن حقايق موجود، قاعدتا ديپلماسي را به سراشيبي شكست رهنمون ميكند.
نكته سوم، نكته بسيار مهمي است كه بايد به آن نگاه ويژهاي داشت؛ هر چه ايران و امريكا به سوي توافق پيش روند ليست منتقدان راهحل ديپلماتيك نيز بلندتر ميشود. در داخل كشورمان سياسيون تازه كاري كه به ديده شدن علاقه دارند و كاسبان تحريم به هيچ عنوان مشتاق توافق نيستند و از هر دليل و استدلال براي كنار رفتن ديپلماسي استفاده ميكنند. از طرفي ترامپ نيز بايد خوب بداند كه شخصي كه باعث خروج او از برجام شد، نتانياهو بود حالا نيز نتانياهو ادعا ميكند او تنها از توافقي حمايت ميكند كه ايران را از توانايي غنيسازي محروم گرداند. ترامپ نبايد فراموش كرده باشد در سال 2004، در مرحلهاي كه برنامه هستهاي كشورمان بسيار ابتداييتر از الان بود، ايران با عدم غنيسازي در خاك خود موافقت نكرده بود چه رسد به زمان حال كه موقعيت كشور بسيار بهتر از 20 سال پيش است پس بسيار غيرمنطقي است كه از ايران توقع داشت از غنيسازي در خاك خود چشمپوشي كند. اما به اين نكته بايد توجه داشت كه نتانياهو به عمد شرايطي را پيش ميكشد تا ايران با آن مخالف باشد، او اميدوار است با اين رويكرد ترامپ را متقاعد كند كه حمله نظامي را به ديپلماسي ترجيح بدهد. لذا ترامپ با توجه به سابقه بد خود در عدم ثبات در تصميمگيري بايد براي اين نقشه نتانياهو آماده باشد تا برخلاف دور پيشين رياستجمهورياش تصميم منطقي را بر تصميم بد ترجيح دهد. او هر تصميمي كه بگيرد هرگز علني اعتراف نخواهد كرد كه تحت تاثير چه چيزي تصميم گرفته است، اما به هر حال فرصت دارد تا با مذاكراتي عقلاني با ايران، آشفتگيهايي كه ايجاد كرده را پاك كند. زمان نشان ميدهد كه او قادر به انجام اين كار هست يا خير؟