• 1404 سه‌شنبه 9 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6029 -
  • 1404 دوشنبه 8 ارديبهشت

ديرند در داستان «چمداني كوچك» از كتاب «پشت برج»

30 سال در سه ساعت

سارا هادقي

 داستان «چمداني كوچك» در زمان حال داستاني كه مربوط به دوران جنگ است، اينگونه آغاز مي‌شود: 
 صالح با كف پا هل داد به در. گفت: «زود بياين، زود.»
 صداي آژير قرمز بلند بود و كشدار.
 زن و مرد جوان چل كردند داخل و دويدند سمت اتاقك انباري گوشه حياط. ص۶۱
 صالح مي‌رود پيش زن و بچه‌اش. بعد از بمباران چرخي توي شهر مي‌زند براي كمك و هنگام بازگشت به خانه، فلش‌بك مي‌زند به نخستين ديدار زوجِ جوان كه تنها صحنه فلش‌بك داستان نيز هست: 
  [...] زن و مرد جواني ايستاده بودند درِ خانه بغلي‌شان. به نظر تازه‌عروس‌وداماد مي‌آمدند.[...]
 صالح گفت: «دنبال جايي مي‌گردين؟»
 مرد راه افتاد طرفش. گفت: «ببخشين... نيستن اينها؟»
 [...] مرد رو به زن برگشت و دست تكان داد. گفت: «نيستن.»
 زن نگاه كرد به آسمان. چمدان كوچكي پيشِ‌پايش بود. 
 صالح گفت: «حتما فراموششان شده.»
 «پريروز باهاشان تلفني صحبت كرديم.»
 [...] صالح گفت: «از راه دور اومدين.»
 «خيرسرمون گفتيم بياييم يكي- دو روز بمونيم شايد قبول كردن همراهمون بيان.»
 «حالا بفرمايين داخل سرورويي تازه كنين.»
 مرد پابه‌پا كرد. گفت: «ممنون. گشتي مي‌زنيم توي شهر شايد تا اون‌موقع اومدن.»
 صالح گفت: «توي اين وضعيت بعيد مي‌دونم بيان.» ص۶۸
بعد دوباره به زمان حال بر مي‌گرديم. صالح به خانه مي‌رسد: 
[...] صالح از كنار اتاقك انباري كه گذشت صداي پچ‌پچي شنيد. يادش افتاد به زن و مرد غريبه. دل‌دل بود تعارفشان كند داخل يا نه. پاي پله‌ها مكثي كرد و برگشت طرف انباري. دم در سرفه‌‌اي كرد و دل‌به‌شك در زد. گفت: «خبري نيست، نترسين بياين بيرون.» 
 صداي پچ‌پچ بريد. 
 صالح گفت: «وضعيت سفيده بياين بيرون.»
 خبري نشد. صالح آرام هل داد به در. در قيژ بلندي كرد. گردوغباري انگار توي هوا بود. صالح سر برد داخل. پيرمرد و پيرزني كز كرده بودند گوشه اتاقك انباري. ص۶۹
تا قبل از اين صحنه‌، كه پايان‌بندي داستان نيز هست، با داستاني مواجه بوديم كه با دو زمان حال و يك فلش‌بك كوتاه، حدود سه ساعت پيش، روايت مي‌شد. به محض مواجهه با آن زوج پير مي‌فهميم با زماني ديگر غير از حال و فلش‌بك و فلش‌فوروارد مواجه‌ايم. اين زمان چگونه زماني است كه فقط در اتاقك انباري گذشته و اثرش را بر جسم آن زوج نيز گذاشته است. براي اينكه بدانيم زمان در داستان چطور گذشته بايد معياري براي اندازه‌گيري آن بيابيم. 
آگوستين معتقد بود كه تنها زمان حال هست و در زمان حال سه زمان وجود دارد. ولي هر سخني كه درباره زمان دراز و كوتاه گفته شود مربوط به گذشته و آينده است. زمان حال مانند نقطه‌ يا مرزي است كه همان دم كه هست، ديگر نيست. پس هنگامي كه زمان را اندازه مي‌گيريم، بي‌گمان زمان حال را اندازه نمي‌گيريم، زيرا زمان حال درازايي ندارد، بلكه زمان‌هايي را اندازه مي‌گيريم كه چون مي‌آيند و مي‌گذرند قابل ادراكند. ولي در اين صورت چيزي را اندازه مي‌گيريم كه ديگر نيست، با چه معياري اندازه مي‌گيريم؟ مي‌گويند حركات آفتاب و ماه و ستارگان زمان هستند، ولي حركت به هيچ روي زمان نيست، بلكه حركات با زمان اندازه گرفته مي‌شود. گردش ستارگان علامت زمان هستند، نه خود زمان. آگوستين مي‌انديشد: «من اثري را كه چيز‌هاي گذرنده در من مي‌كنند، و پس از گذشتن آنها نيز مي‌ماند، اين اثر حاضر در برابرم را اندازه مي‌گيرم نه آن چيزي را كه گذشته است.» «نفس فعاليتي سه‌گانه مي‌كند: انتظار مي‌كشد، درك مي‌كند و پيامي مي‌آورد، بدين نحو كه آنچه انتظارش را كشيده است از راه درك به حافظه مي‌رسد.»
گويي آگوستين حدود ۱۵۰۰ سال پيش از برگسون نظري مشابه به او را بيان كرده بود. برگسون مي‌گويد زمان رياضي براي مرتب و منظم‌ساختن حركات و فعاليت‌هاي ما ضروري است، ليكن اين زمان، زمان دروغين است نه زمان راستين و واقعي. «زمان راستين، زمان دلتنگي‌ها و ملالت‌ها و افسردگي‌هاي ما، و زمان آرزومندي‌هاي ما است.» او اصطلاح تداوم را همان زمان كيفي مي‌داند و براي اين زمان كيفي واژه ديرند را به‌كار مي‌برد. 
 مي‌بينيم كه بازه زمان در اين داستان به دو گونه متفاوت پيش مي‌رود؛ يك زمان در روي زمين يعني خانه و كوچه آنچه كه بر صالح و همسر و فرزندش و راننده ‌وانت مي‌گذرد، دوم زمان در زيرزمين يعني انباري، آنچه كه بر آن نوعروس و داماد مي‌گذرد. گويي روي زمين زماني كه مي‌گذرد چيزي حدود سه ساعت است و در زير زمين 30 سال. پس ما اينجا به گفته برگسون با ديرند زماني مواجه‌ايم، يعني آنچه كه نه به صورت تقويمي و مكانیكي مي‌گذرد و قابل اندازه‌گيري است، بلكه به قول آگوستين با زماني ادراك‌شده، ‌روبروييم. حال اين پرسش به ذهن متبادر مي‌شود كه كدام ‌يك از آن دو مكان دچار ديرند شدند؟ آيا زمان سه ساعته در زير زمين 30 ساعت گذشت، يا زمان 30 ساله بر روي زمين سه ساعت سپري شد؟ آيا انتظار آن دو نوعروس و داماد از سفيدشدن اوضاع سبب كش‌آمدن زمان بر آن دو شد، يا هول و اضطراب حاصله از جنگ و بمباران باعث شد صالح گذر 30 ساله زمان را نفهمد؟
با توجه به اينكه زمان راستينِ سپري‌شده بر شخصيت‌ها، تنها يك زمانِ ادراك‌شده صرف نبوده، بلكه اين درك، ‌يا تجربه دروني چنان تاثير‌گذار بوده كه نقش گذر گردش ماه و ستاره و خورشيد را بر جسم شخصيت‌ها نيز از اعتبار انداخته است، طوري‌كه ما با دگرگوني جسماني شخصيت‌ها مواجه مي‌شويم. غلامرضا رضايي در داستان «چمداني كوچك» رويكردي متفاوت نسبت به زمان داشته است. او نظريه‌هاي متفاوت نسبت به زمان، اعم از فيلسوفان و فيزيكدان، را زير سوال برده تا پاسخي براي اين سوال تكراري بيابد: «آيا به راستي زمان چيست؟» 
منابع در دفتر روزنامه موجود است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون