• 1404 چهارشنبه 3 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6026 -
  • 1404 چهارشنبه 3 ارديبهشت

نقطه‌گذاري ناگزيرِ تقدير

اميد مافي

آنجا در خانه كهنسال پدري، ديگر بوي نان گرم از شكاف در نمي‌آيد و قفلِ زنگ زده به زبانِ لال و گره خورده خاطرات بدل شده است.زمان گذشته و خانه قديمي اكنون پيكري است بي‌جان كه پنجره‌هايش، پلك‌هايي بسته‌اند رو به رهگذرانِ خالي از خاطره. ديوارهايش اما هنوز نقاشي‌هاي قديمي كودكان خانه را در آغوش دارند و صداي خنده‌ها در لابه‌لاي گچ‌هاي ترك خورده گم شده است.آنجا زماني قلبِ تپنده‌اي بود و گنجشك‌ها روي درخت به سلامتي اهل خانه گيلاس‌ها را به هم مي‌زدند. 

خوب نگاه كنيد. آن درِ چوبي كلون‌دار كه روزي آغوشش به روي اقربا باز مي‌شد و دستان ظريف و لطيف مادر را لمس مي‌كرد، اكنون در هواي خنك ارديبهشت به مُهرِ پايان بر دفترِ روزگار ناماندگار بدل شده است. گويا جهان گريه‌كنان به دو نيمه تقسيم شده: آن سوي در، گذشته ايستاده است با پيراهنِ سفيد پدر و دست‌هاي پرچين مادر.اين سوي در اما به دقيقه اكنون جز غربت و عزلت چيز ديگري چشمخانه‌ها را تسخير نمي‌كند و تعارف پشت دستش را داغ گذاشته تا ديگر تخالف نكند! 

درون خانه و در اتاق نشيمن اما رد انگشتان مادر روي مبلِ زرشكي خاك گرفته مانده است. گويي همين ديروز بود كه ديس ميوه را ميانِ مهمانان مي‌چرخاند و با عشق، عطوفت تعارف مي‌كرد و شفقت مي‌بخشيد.چند قدم آن طرف‌تر در آشپزخانه، قابلمه مسي روي اجاق خاموش، آيينه‌اي است تمام قد كه تصوير كدبانوي خسته جاني را منعكس مي‌كند كه زندگي را مي‌پخت.چه قسي‌القلب است زمان كه به ديوار مطبخ يله داده تا ساعتِ ديواري عقربه‌هايش را از ترسِ شنيدنِ پاسخ، حركت ندهد و تيك‌تاك وهمناكش در گوش‌ها نپيچد.  بيرون از اين اتاق‌هاي نسيان زده، در حياط خالي از حيات، درختِ پيرانه سر بي‌اعتنا به ريشخند پنجره‌ها، سر شاخه‌هايش را به سوي آسمان دراز كرده، بي‌آنكه بداند دستي براي چيدن ميوه‌هايش باقي نمانده است.به همين بركت قسم اين پنجره‌هاي عقيم روزي دريچه اميد و آرزو بودند و با آفتاب انس ديرينه داشتند؛ حالا اما در گذر سال‌هاي سهمگين، قابِ عكسي شده‌اند تهي از سوژه! 
به گمانم خانه پدري، غزلي است عاشقانه كه بيتِ آخرش هرگز نوشته نشد. شايد اين درِ خسته و بسته، نقطه‌گذاري ناگزيرِ تقدير است، يادآور اين حقيقت نهفته كه پدران و مادران مي‌روند، اما خانه‌ها مي‌مانند تا خاطرات را در خود مدفون كنند و مفتون صاحبان مهربانشان شوند. خانه‌هايي كه عشق‌ها، دلبستگي‌ها و دلبري‌ها را در زهدان خود پنهان كرده‌اند و ناگزير و ناگريز جيك نمي‌زنند و بسامدِ زندگي را به خاطر نمي‌آورند! 

... ليوان چاي روي ميز در انتظار يك بوسه است، نه شما مي‌آييد و نه او گرم مي‌ماند، چه گناهي دارد سماوري كه داغ ديده است؟!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون