ادامه از صفحه اول
تفكر انتقادي را به يك ابرقدرت تجاري تبديل كنيم
نقش تفكر انتقادي در استراتژي كسب و كار چيست؟ چرا تفكر خلاق براي توسعه و اجراي موثر استراتژي كسب و كار حياتي است؟ نكته اساسي اين است كه بدانيم حضور تفكر خلاق و بهرهگيري از اين نوع نگرش امري حياتي است، زيرا توانايي حل مساله را تقويت ميكند، خطر را كاهش ميدهد و از ايجاد و شكلگيري نقاط كور جلوگيري ميكند. وقتي خودمان در جايگاه انتقادي و هم در جايگاه حل مساله قرار گيريم حتي اگر راهحل قابل دسترسي را نيابيم، ابعاد مسائل مهم شركت را لمس ميكنيم. تفكر خلاق نوآوري ميسازد، تصميمگيري آگاهانه را باني ميشود و همكاري و پويايي تيم را افزايش ميدهد. به علاوه سازگاري را در يك محيط هميشه در حال تغيير بهبود ميبخشد. «تفكر انتقادي» در كسب و كار، فرآيند تحليل و ارزيابي عيني اطلاعات براي اتخاذ تصميمات مستدل و نو است. به جاي پذيرش اطلاعات به صورت قطعي، زير سوال بردن مفروضات را شامل ميشود و ارزيابي شواهد، كاوش در راهحلهاي جايگزين و در نظر گرفتن نتايج احتمالي را متصور است. تفكر انتقادي براي هر كسي كه در استراتژي كسب و كار دخيل است از ذينفعان سازمان و مديران كسب و كار گرفته تا همكاران و تيم سازمان ضروري است، زيرا تضمين ميكند كه تصميمات بر اساس منطق و شواهد است نه بر اساس سوگيريهاي سليقهاي يا احساسات و استبداد اشخاص داراي قدرت سازمان و همين امر باعث ميشود به سمت خِرد جمعي رفته و تصميم جامعتري پيشبيني شود. استراتژيهاي كسبوكار اغلب شامل چالشهاي پيچيدهاي هستند كه راهحلهاي روشني ندارند. تفكر انتقادي و تفكر خلاق به مديران كسب و كار و تيمها كمك ميكند تا اين چالشها را بشكنند، علل ريشهاي را شناسايي كنند و راهحلهاي نوآورانه را به جاي پيشفرض روشهاي «آزموده شده قطعي قبلي» جايگزين كنند. اين رويكرد درك كاملتري از مساله و مشكل پيش رو به ما ميدهد و به راهحلهاي قويتر و پايدارتر منجر ميشود. همچنين نكته مهم اين است كه در تجارت، ريسك، امري ذاتي است، اما تفكر انتقادي با به چالش كشيدن مفروضات و شناسايي رخدادهاي احتمالي، اين ريسك را كاهش ميدهد. شركتها ممكن است راهحلهاي بسيار دست يافتني را بدون استفاده از اين روش از دست بدهند يا بر اساس اطلاعات نادرست يا ناقص تصميم بگيرند كه منجر به اشتباهات استراتژيك شوند. تفكر انتقادي با پرسش از «چرا» و «چگونه» همه موارد مهم تاثيرگذار را زود شناسايي ميكند و يك طرز فكر انتقادي با تيمها را با در نظر گرفتن ديدگاههاي جديد و زير سوال بردن هنجارهاي فعلي وادار كرده و اذهان را به نوآوري هدايت ميكند. متفكران انتقادي به جاي پيروي از رقبا، رويكردهاي جديدي را بررسي ميكنند كه ميتواند منجر به ايدههاي موفق شود و شركت را در بازار متمايز كند. تفكر انتقادي با اولويت دادن به دادهها و شواهد بر فرضيات و احساسات و سلايق سازماني مسبوق به سابقه، تصميمگيري آگاهانه را رشد ميدهد. با ارزيابي منابع مختلف اطلاعات، مديران كسب و كار ميتوانند تصميماتي اتخاذ كنند كه به احتمال زياد منجر به نتايج مثبت و همسو با اهداف بلندمدت سازمان شود.
ايدهپرداز
ادراك رنج مردم
براي درمان دغدغه ندارند و مدارس فرزندانشان تفاوتي چشمگير با مدارس دولتي دارد، چگونه ميتوانند خود را جاي مردم بگذارند؟ چگونه ميتوان از پشت شيشههاي دودي، واقعيت كوچهها را ديد؟ شايد به همين دليل است كه مسوولان ما در سخنرانيهايشان از مردم ميخواهند «صبر داشته باشند»، ولي هيچگاه از خود نميپرسند چرا خودشان هرگز نياز به صبر ندارند؟ چون اصلا در صفي نميايستند كه مجبور به صبر باشند. در كشورهاي پيشرفته، مسوولان حتي اگر در رأس باشند، در متن زندگي مردم باقي ميمانند. نخستوزير با زنبيل خريد ميرود، وزير با دوچرخه سر كار حاضر ميشود، و اين نه از سر نمايشي رسانهاي، كه بخشي از فرهنگ پاسخگويي و همدلي است. چرا ما از اين الگوها دور شدهايم؟ در كشور ما، از همان بدو ورود به قدرت، سيستم طوري طراحي شده كه مسوول به سرعت از مردم جدا شود و در يك مدار امن و اختصاصي بچرخد. اين همان «گسست همدلي» است كه به مراتب ويرانگرتر از گسست سياسي است. اگر تحريم، دشمني است كه از بيرون فشار ميآورد، فاصله مسوولان با مردم، نوعي «تحريم داخلي» است كه اعتماد عمومي را ميفرسايد. مردمي كه بار مشكلات را به دوش ميكشند، وقتي ببينند مسوولان از همان مشكلات گريزانند، اميدشان را از دست ميدهند. وقتي مسوولي با يك تلفن همه كارش راه ميافتد، وقتي حقوقش به دلار محاسبه ميشود، ولي خرجش به ريال، وقتي فرزندش خارج درس ميخواند ولي درباره مزاياي مدارس دولتي سخنراني ميكند، وقتي نانش را از نانوايي نميگيرد و دارويش را از داروخانه پيدا نميكند، چطور ميخواهد درك كند كه مردم چه ميكشند؟ چگونه بايد باور كند كه تحريم فقط يك بازي ژئوپليتيك نيست، بلكه نان شب مردم را نشانه گرفته؟! بعضي از مسوولان گاهي در جلسات ژست مردمفهمي ميگيرند و از قول رانندهشان ميگويند كه «وضع بازار خراب است». يا اگر خيلي بخواهند همدردي كنند، اشاره ميكنند كه «در جلسه قبلي شنيدم مرغ گرون شده». از نظر آنها همين شنيدهها براي طراحي راهكار كافي است! اما واقعيت اين است كه دور زدن مردم از دور زدن تحريم خطرناكتر شده است؛ چون تحريمها شايد روزي لغو شود، اما اگر اعتماد مردم دور زده شود، ترميم آن كار حضرت فيل است. بياييد با خودمان صادق باشيم؛ مسوولاني كه نه با مشكلات روزمره مردم مواجه ميشوند و نه انگيزهاي براي حل آنها دارند، براي آنها بحران صرفا فرصتي است براي توجيه ناكارآمدي، نه انگيزهاي براي اصلاح. اميد كه روزي مسوولان ما، فارغ از كانالهاي ويژه و رانتهاي پنهان، دمي را در كنار مردم بگذرانند و طعم تلخ زندگي بيواسطه را با تمام وجود بچشند. ادراك رنج، آغاز اصلاح است. شايد وقت آن رسيده كه يكبار ديگر مفهوم سادهاي را بهخاطر بياوريم: «درد را بايد چشيد تا درمان را جدي گرفت». ايران ما در همين وضعيت هم ظرفيت بهبود دارد، اگر مديرانش در دل مردم زندگي كنند.
در سوگ پاپ فرانسيس بزرگ!
رهبر ديني كه گفته بود: «كليساي مردم فقير بايست خود فقير باشد.» با تشريفات و ريخت و پاش مبارزه كرد. لباسهاي فاخر براق طلاكوب نپوشيد. عصاي مرصع جواهر نشان به دست نگرفت. تاج طلا بر سر ننهاد. وقتي روز نخست پاپي ديد جوان مامور گارد تشريفات پشت در اتاقش به رسم تشريفات ايستاده است و مژه نميزند رفت برايش صندلي آورد، برايش چاي آورد. «بنشين پسرم! اسمت چيست؟ احوالت چطور است!» چنين راه و رسمي وجود نداشت. پاپ كه با ماموران تشريفات و گارد پاپ كه همه سويیسي و جوان و زيباپسران با لباس بسيار فاخر چشمربا هستند كه حرف نميزد! پاپ فرانسيس در سفر به نجف و ديدار با آيتالله سيستاني كه او نيز در تاريخ مرجعيت شيعه كمنظير است، ديدار كرد. افق درخشان معنويت و انساندوستي آن دو را آشناي هم كرده بود، متحد جانهاي شيران خداست. روانش شاد.