مذاكرات ميان ايران و امريكا؛ دوري از رمانتيسيسم سياسي
پرهام پوررمضان
در پي دور دوم مذاكرات غيرمستقيم ميان ايران و ايالاتمتحده كه در تاريخ 30ام فروردين ماه 1403 در رم برگزار شد، دو طرف تصميم گرفتند گفتوگوها را به سطح كارشناسي ارتقا دهند. اين مذاكرات با هدف طراحي چارچوبي براي توافقي احتمالي درخصوص برنامه هستهاي ايران انجام شد. در ادامه، به بررسي دقيقتر اين مذاكرات خواهم پرداخت:
يكي از ضعفهاي بزرگ ديپلماسي رسانهاي در ايران را ميتوان سكوت رسانهاي بنا به رويكردهاي سياست خارجي در نظر گرفت اما نكتهاي كه سياستگذاران امر بايد در نظر گيرند اين است كه رويكردهاي نو در عرصه رسانه با توجه به نگاه عصر جهاني شدن امري غيرقابل انكار است، البته به طور حتم در اين مذاكرات در پي اين سكوت رسانهاي حكمتي نهفته است كه نگارنده قصدي براي پرداخت به آن ندارد.
نخستين نكته حائز اهميت اين است كه روابط ايران و امريكا طي دهههاي گذشته با تنشها و چالشهاي متعددي همراه بوده است. با وجود تلاشهايي براي بهبود اين روابط، ازجمله توافق برجام در سال ۲۰۱۵، خروج امريكا از اين توافق در سال ۲۰۱۸ و اعمال تحريمهاي جديد، روابط دو كشور را بهشدت تحت تاثير قرار داد. در اين زمينه، مذاكرات اخير در رم ميتواند نقطه عطفي در تلاشهاي ديپلماتيك براي كاهش تنشها و رسيدن به توافقي جديد باشد.
در دومين مورد نيز ميتوان بيان كرد كه ايران در سه هدف عمده خود يعني رفع تحريمها بدين معنا كه، به دنبال لغو تحريمهاي اقتصادي است كه تاثيرات منفي بر اقتصاد كشور داشته است و تضمينهاي قابل راستيآزمايي بدين معنا كه ايران خواهان تضمينهايي است كه اطمينان حاصل كند كه امريكا به تعهدات خود پايبند خواهد بود و درنهايت حفظ برنامه هستهاي صلحآميز بدين معنا كه ايران تاكيد دارد كه برنامه هستهاياش صرفا براي مقاصد صلحآميز است و بر حفظ اين برنامه پافشاري ميكند توانسته است به نكات مدنظر براي يك توافق منطقي برسد.
سومين مورد حائز اهميت اين است كه با رويكرد منطقهاي و فرامنطقهاي ايران، بدين معنا كه بازيگران مهم منطقهاي همچون عربستان و قطر و بازيگران فرامنطقهاي همچون روسيه خود را در اين توافق احتمالي پيروز ميدانند سبب شده است تا رويكرد امنيتيسازي ايران توسط اسراييل كمي روند كاهنده يابد اما شايان ذكر است نبايد بازيگري اسراييل را محدود به امر سياسي قرار داد روندها حاكي از اين است كه اسراييل با امر رسانه و پيمان آبراهام در اين زمينه تلاشهاي فراوان خواهد كرد.
چهارمين مورد حائز اهميت اين است كه سازنده بودن مذاكرات در اين دور هم بيانگر اين نكته ميتواند باشد كه سطح مذاكرات از وزير خارجه يا نمايندگان ويژه به سطوح بالاتري نيز تغيير يابد كه اين امر بيانگر اين نيز ميتواند باشد كه دو طرف براساس شواهد و گفتوگوهاي تيمهاي مذاكره كنند به دنبال رسيدن به نتيجهاي عادلانه و مبتني بر عقلانيت سياسياند.
پنجمين مورد حائز اهميت اين است كه رويكردهاي جناحي راديكال در هر دو كشور به عنوان بازيگران داخلي در روزهاي پيش رو ميتوانند به عنوان يكي از موانع شكلگيري يك توافق خوب وارد كنشگري سياسي شوند. شايان ذكر است كه دستگاههاي ذيربط بايد به طور كامل روند شكلگيري گفتمانهاي داخلي در عرصه سياست خارجي را رصد نمايند.
در ششمين نكته حائز اهميت بايد به اين امر اشاره كرد كه بايد از رمانتيسيسم سياسي دوري كرد اين امر بدين معناست كه هرقدر اين مذاكرات ميتواند ادراكات حكمراني دو كشور را به يكديگر نزديك كند به همان ميزان هم ميتواند اين ادراكات را از يكديگر دور كند. شايان ذكر است نزديكي اين دو ادراك به يكديگر كه تماما فرصت لحاظ شود ميتواند خطا باشد و در مقام چالش نيز اين امر صدق ميكند.
در هفتمين مورد بايد اين امر را مطرح كرد كه امكان احياي برجام به آن شكل كه بر سر آن توافق شده است قابليت امكان ندارد اما به نظر ميرسد كه رسيدن به يك توافق بهتر از برجام باتوجه به خواستههاي ايران ميتواند به عنوان امري قابل تحقق به نقشآفريني بپردازد و اين امر امكان تحقق دارد.
در پايان گفتني است كه در سطح راهبردي، ايران و امريكا هر دو نيازمند نوعي بازتعريف رابطه در چارچوب تحولات نوين بينالمللي هستند. براي امريكا، كه در حال بازآرايي سياست خارجي خود در مقابل چين، روسيه و مسائل اقليمي است، بازگرداندن ثبات به خاورميانه از اهميت بالايي برخوردار است. در مقابل، ايران با فشارهاي اقتصادي ناشي از تحريمها، كاهش فروش نفت و مشكلات داخلي روبهرو است و به صورت طبيعي به دنبال كاهش تنش و بهرهبرداري از فرصتهاي اقتصادي است. مذاكرات، حداقل در ظاهر، ميتواند پاسخگوي بخشي از اين نيازهاي متقابل باشد. با وجود تمايل طرفين به تعامل، آنچه مانع از حصول توافق ميشود، تضادهاي ريشهدار در منافع، ديدگاهها و اهداف راهبردي دو كشور است. ايران خواهان لغو تحريمها و تضمينهاي عيني براي عدم خروج مجدد امريكا از توافق احتمالي است. در مقابل، ايالاتمتحده نهتنها به دنبال مهار برنامه هستهاي ايران، بلكه خواهان كنترل رفتارهاي منطقهاي ايران و گفتوگو پيرامون موضوعات فراتر از برجام (نظير برنامه موشكي و نفوذ منطقهاي) است. اين تفاوت در انتظارات، نوعي بنبست نرم به وجود آورده است؛ طرفين مذاكره ميكنند، اما از عمق خواستههاي يكديگر باخبرند و به سختي آماده هستند امتيازات راهبردي بدهند. اين بنبست، ماهيت مذاكرات را پيچيدهتر كرده و در نبود ميانجيگري قوي يا محرك بينالمللي جدي، توافق را به تعويق انداخته است. با درنظر گرفتن تمامي عوامل مذكور، ميتوان گفت مذاكرات ايران و امريكا وارد مرحلهاي از «ديپلماسي مديريتشده» شدهاند؛ ديپلماسياي كه گرچه تاكنون منجر به توافق رسمي نشده، اما مسير درگيري مستقيم را نيز مسدود كرده است. اين وضعيت شكننده و موقت، نيازمند مديريت حرفهاي، انعطافپذيري هوشمندانه و اراده سياسي در هر دو طرف است.مذاكرات آينده، اگر قرار است موفق باشند، بايد بر پايه اصل گامبهگام بنا شوند. در ابتدا ميتوان روي مسائل فني و انساندوستانه توافق كرد و سپس به موضوعات بزرگتر پرداخت. جامعه بينالمللي، بهويژه اتحاديه اروپا، ميتواند نقش حياتي در تسهيل و حفظ مسير گفتوگو ايفا كند. درنهايت، نبايد فراموش كرد كه ديپلماسي، هرچند كند و پيچيده، همواره گزينهاي كمهزينهتر، انسانيتر و موثرتر از رويارويي نظامي يا استمرار منازعه است. مذاكرات ميان ايران و امريكا، اگرچه پرفراز و نشيب و آكنده از بياعتمادياند، اما همچنان يك فرصت هستند؛ فرصتي براي صلح، بازسازي اقتصاد و بازگشت به ميز تعاملات جهاني.
پژوهشگر علم سياست