«تركستاننامه» روش تحقيق روسي
پرويز ناتل خانلري، دبيركل بنياد فرهنگ ايران در نخستين برگ از كتاب «تركستاننامه» تركستان در عهد هجوم مغول به قلم و.و.بارتولد (W.Barthold) با ترجمه كريم كشاورز كه انتشارات بنياد فرهنگ ايران آن را در سال ۱۳۵۲ چاپ كرده، نوشته است: «براي آنكه در تاريخ و جغرافياي تاريخي ايران تحقيقي جامع و كامل و دقيق انجام بگيرد نخستين كار آن است كه مآخذ و مدارك مهم و معتبر در دسترس محققان واقع شود. بسياري از اين آثار در ادوار مختلف به زبان فارسي تأليف شده هنوز به چاپ نرسيده و چاپ بعضي ديگر با دقتي شايسته انجام نگرفته است اما كتابها و رسالاتي كه به زبانهاي ديگر نوشته شده نيز فراوان است و البته هر پژوهندهاي نميتواند با چندين زبان بيگانه آشنايي داشته باشد. براي رفع اين مشكل بنياد فرهنگ ايران ميكوشد كتابهاي فارسي را كه از اين جهت ارزش و اهميت دارد و نسخههاي خطي آنها از دسترس علاقهمندان دور است منتشر كند و كتابها و رسالاتي را كه به زباني ديگر تأليف يافته است به فارسي درآورد و انتشار بدهد.»
در ادامه، كريم كشاورز، مترجم كتاب در بخش «بجاي مقدمه» نوشته است: «چند سال پيش، روزي، دوست فاضل و گرامي آقاي مسعود رجبنيا فرمودند كه آقاي تقيزاده (احتمالا بنيانگذار كتابخانه ايرانشناسي مجلس) مايلند مرا ببينند. من هميشه خدمات آن مرحوم را به ادب ايران ارج مينهادم و دعوتشان را اجابت كردم... پرسيدند، چه كاري درنظر دارم؟ پاسخ دادم كه مايلم «تركستان» بارتولد را ترجمه كنم. گفتند: نيت خير مگردان كه مبارك فاليست، ولي آيا «باني» پيدا كردهايد؟ معلوم شد كلمه «باني» اصطلاحي است كه ايشان غالبا در اين موارد بهكار ميبرند. گفتم: «عجاله نه.» اين مصاحبه نزديك دو، سه سال پيش از مرگ او وقوع يافت و هنوز در قيد حيات بود كه باني چاپ «تركستان» پيدا شد و استاد گرامي آقاي پرويز ناتل خانلري مديرعامل «بنياد فرهنگ ايران» كه باني و باعث انتشار بسياري از تأليفات و ترجمههاي مربوط به فرهنگ و ادب ايران بوده و هستند «باني» ترجمه و نشر «تركستان» بارتولد نيز گشتند... اما ترجمه كتاب... سي، چهل صفحه آغاز ترجمه را استاد مجتبي مينوي مرور كردند...»
در همينراستا، اي. پطروشفسكي در دو بخش «شرح زندگاني آكادميسين و.و.بارتولد» و «مقدمه كتاب تركستان» نوشته است: «واسيلي ولاديميرويچ بارتولد، در سوم (۱۵) نوامبر سال۱۸۶۹ (۱۲۸۶ق. دوره ناصرالدينشاه قاجار در ايران) در شهر سنپطربورگ [سنپترزبورگ]در خانواده آلماني روسي شدهاي به دنيا آمد... وي پس از اندكي ترديد كه در انتخاب تاريخ باستان يا تاريخ كشورهاي خاورميانه و نزديك پيدا كرد، سرانجام رشته اخير را برگزيد و در پاييز همان سال ۱۸۸۷ وارد دانشكده زبانهاي شرقي دانشگاه سنپطربورگ شد و در بخش عربي، فارسي، تركي، تاتاري، به تلمذ پرداخت... بارتولد بارها به منظور اشتغال و مطالعه در گنجينههاي نسخ خطي يا كارهاي باستانشناسي به آسيايميانه سفر كرد... و در سال ۱۹۰۲ از طرف كميته روسي مطالعه اوضاع آسياي ميانه و شرق به منظور اجراي حفريات در سمرقند، به آنجا سفر كرد و در سال ۱۹۰۴ و همچنين ۱۹۱۶ چنين نوشت: «از همه سفرهايم به آسياي ميانه سفري كه در سال ۱۹۰۲ انجام دادم و در طي آن جز آشنايي با آثار و نسخ خطي وظيفه ديگري نداشتم، موفقيتآميزتر بوده. در زمينه تاريخ مشرق به سبب وفور مدارك و منابعي كه هنوز مورد استفاده كسي قرار نگرفته چون شخص به قرائت نسخههاي خطي پردازد همان حظ و لذتي را درك ميكند كه كاشف جهاني نوين، حين كاوش آثار بلاد كهن احساس ميكند.» وي سنت مطالعه تاريخ آسياي ميانه را كه اسلام ف او - و. و گريگوريف و ن.اي وسلوفسكي - بنا نهاده بودند، تعقيب كرد... در اين كتاب، بارتولد بيشتر به مناسبات بينالمللي و تاريخ سياسي دولتهاي آسياي ميانه از قرن هشتم تا آغاز قرن سيزدهم ميلادي و همچنين جغرافياي تاريخي و اقتصادي آسياي ميانه در دوران ياد شده پرداخته است. بارتولد مخالف سرسخت نژادپرستي
و «اوروپوسانتريزم» (پانويس مترجم: Europocentrisme عقيدهاي كه اروپا و اروپاييان را گل سرسبد بشريت ميشمارد و هيچ پايه علمي ندارد و با نژادپرستي پهلوي ميزند.) - دوگرايش به اصطلاح علمي اما كاملا ساختگي و كاذب كه درميان مورخان اروپاي غربي رسوخ بسيار داشته - بوده است. وي با اين عقيده مخالف بود كه «اقوام شرق، تاريخي به معني و مفهوم اروپايي اين كلمه ندارند و درگذشته هم نداشته بودهاند و بدينسبب اسلوبهايي كه مورخان اروپايي براي مطالعه تاريخ تدوين كردهاند در مورد تاريخ شرق قابل تطبيق و اجرا نميباشد.» وي در نطقي كه پيش از دفاع از رساله خويش در دانشگاه سنپطربورگ در پاييز سال ۱۹۰۰ ايراد كرد، چنين گفت: «ميبينيم كه آدميان در همه جا يكسانند، و تفاوت بين فرهنگ و تمدن مشرق و مغرب را كاملا ميتوان چنين توجيه و مدلل كرد كه كوشش فكري اقوام شرقي به سبب اوضاع و احوال خاصي متوجه طريق ديگري شده و هيچ لزومي ندارد كه به فرضيات بيپايه غيرتجربي و ساختگي متوسل شده بگوييم كه ميان طبيعت انسانشرقي و طبيعت انسانغربي اختلاف اساسي يا ويژگيهاي نژادي ناستردني وجود دارد. شرح و توضيح تاريخ شرق امري است ضروري وگرنه قوانيني كه فقط برپايه تاريخ اروپا تدوين و تنظيم شده باشد بناچار يكجانبه خواهد بود و به هدف غايي علم تاريخ، يعني كشف و توضيح قوانيني كه سير حيات جامعه بشري بهطور اعم تابع آن است، نخواهيم رسيد.»... وي از افكار استعمارطلبانه بدور بوده و بديهي است كه هيچگاه به پستي نگراييد و قلم خويش را در مدح فتوحات رژيم تزاري يا سياست استعماري و ملي آن رژيم در آسياي ميانه و قفقاز بگردش درنياورد...
منبع: كتابخانههاي شماره يك
و ايرانشناسي مجلس.