مريم مهدوي اصل
اشاره - هرگز نميتوان اسناد ديپلماسي و تاريخ سياست خارجي ايران، سفرنامههاي اروپايي، اسناد مجلس، آرشيو مطبوعات ايران و حتي پژوهشهاي ايراني و خارجي را بدون مطالعه و بررسي «دستورالعمل ژرژ سوم، پادشاه انگلستان به سرگور اوزلي» كه نخستين سفير انگليس به دربار فتحعليشاه قاجار (۱۸۱۰م. ـ ۱۲۲۵ق.) بود، فهميد تا از عدم تكرار دور تسلسل باطل تاريخ استعمار در ايران جلوگيري كرد.
درحقيقت، تاريخ سياه و تاريكي كه از قاجار در ذهن و خاطره شفاهي ما ايرانيان ترسيم شده و البته پيشتر پدران و مادران ما با آن واقعيتهاي رنجآور زندگي كردهاند، فقط بر پايه منافع راهبردي يا استراتژيك انگلستان پس از قتل آگاهانه آغامحمدخان قاجار، طراحي شده بود. البته اجراي آن با همكاري روسيه تزاري (رهبران حكومت اتحاد جماهير شوروي از همان ابتدا معاهدههاي گلستان و تركمنچاي را لغو و پاره كردند) و به صورت دوجانبه بود تا همزمان از منافع تجاري در جغرافياي امپراتوري ايران، به ويژه دسترسي به راههاي بازرگاني «جاده ابريشم» كه پس از تاخت و تاز و تجاوز مغولها به ايران از بين رفته بود، بهرهمند شوند. از همين روي، از هفته پيش در صفحه «اسناد تاريخي» مبادرت به انتشار نخستين شماره از سلسله گزارشي با تيتر «تسخير آسياي مركزي خيال ۱۰۰ ساله روسها بود» كرديم كه ترجمه مقاله ژنرال اُسكيبِف [احتمالا نام صحيح آن «ميخاييل اسكوبلف» باشد]، سردار روس در باب لشكركشي به هندوستان است. در بخش فهرستنويسي كتاب خطي ««كرّاسه المعي» غلامحسين افضلالملك المعي در مجلس، از اين مقاله با عنوان ترجمه «رساله در بيان اقدامات دولت روس براي تملك و تصرفات آسياي مركزي» نام برده شده تا شخص ناصرالدين شاه قاجار از محتواي آن بهرهمند شود. بنابراين، در ادامه اين گزارش، به بخشي از متن دستورالعمل ژرژ سوم پادشاه انگلستان ميپردازيم، چراكه به باور ما، زمان آگاهي و شناخت از مجموعه اسناد تاريخي با روش تحقيق ايراني «بررسي اسنادي - پژوهشي - روزنامهنگاري، تهاجم چندجانبهگرايي در ادبيات جغرافياي سياسي» كه پهناي امپراتوري ايران را دربر ميگيرد، فرا رسيده است. البته ملتهاي جهان در يك قرن اخير شاهد هستند كه سياستمداران جهان و به ويژه اروپاي غربي ترجيح دادهاند بر پايه ارايه نظريهپردازان سياسي و بينالمللي خود، از اين واقعيت گريزناپذير تاريخي در «ادبيات سياست بينالملل» از واژه جهاني شده «ديپلماسي چندجانبه» بهره ببرند؛ البته بدون پرداختن به ريشههاي تاريخي آن. سايهاي پنهان يا بهتر بگوييم آگاهانه تحريف شده در انديشهها و نظريههاي سياسي غربگرا، تا هرگز منابع راهبردي و استراتژيك دولتهاي آنها در جهان معاصر به خطر نيفتد. از همين روي، امروز، بخش دوم از سلسله گزارش تاريخي - روسي دركتاب خطي مجلس را تقديم مخاطبان گرامي روزنامه «اعتماد» ميكنيم.
براي مزيد بصيرت و فهم دقايق و دلايل اين مطلب لازم است در سه دوره پيش رفتن روس به طرف بعضي تحقيقات به عمل آوريم و بعد از آن وضع هر يك از دولتين و انگليس را در ممالك متعلقه به خودشان معلوم نماييم و به نحو اختصار بيان كنيم يعني وضع دولت روس را در آسياي مركزي شرح دهيم و وضع دولت انگليس را در هند مبين سازيم.
قسمت اروپايي ممالك روس كه سطح آن معادل دوازده كرور كيلومتر مربع است از حيثت آب و آبياري وضع بسيار خوبي دارد رودخانههاي بزرگ از شمال بجنوب و از شرق بمغرب جاري است و همه انرودخانها [آن رودخانهها] پهناور و قابل كشتيراني ميباشد و بدرياهايي كه اراضي مسكونه اسلاوها را احاطه نموده ميريزد ولي هيچيك از اين درياها طوري نيست كه از آن بهرجا مسافرت ممكن باشد درياي منجمد جنوبي بيشتر از اوقات سال در حالت انجماد است و آمد و شد سفاين در آن ميسر نيست و درياي بالتيك بواسطه بغازهاي كالكات و سومر و بلت بزرگ و بلت كوچك مسدود است و اگر يكدسته كشتي در مدخل بغازهاي مزبوره لنگر اندازد و بكلي راه عبور سفاين روس را سدّ مينمايد بحر اسوه [درياي سياه] جز بغازدار داخل معبري ندارد و درياي خزر در واقع درياچهايست كه از هر طرف خشكي آن را احاطه كرده است و بايد دانست كه اين علت طبيعي هميشه مدخليت عمده در پلتيك امپراتوريهاي روس داشته است و دولت روس از اوايل ترقي و اعتلاي خود را سعي كلي در تملك اين درياها نموده و براي آزادي عبور و مرور در درياهاي مزبوره با ملت سويز محاربات كرده و ساعي شده كه عثمانيها را از مدخل بحر اسوه خارج سازد و بطرف آسيا اندازد.
تا عهد پطركبير دولت روس از دايره تمدن و تربيت اروپا خارج و بدول آسيايي بيشتر شبيه بوده تا بدولتهاي متمدنه فرنك و فيالواقع دولت روس دولت واحدي است كه برخلاف جميع ملل فرنك از عالم تمدن لاتن [لاتين] خارج بوده است يعني در جرگه دول فرنك محسوب نميشده افواج و عساكر روميته الكبري هيچوقت دسترسي بمملكت روس نداشتند و در زمان اقتدار پاپها اين مملكت محكوم حكم آنها نشد بنابراين از تمدن لاتن و هم از قوانين روميته الكبري كه مساعد استقلال ملل است محروم و بيبهره ماند ممالك فرنك روس را داخل در [جايي] ندانسته و از وجود او غافل بودند تا وقتيكه دولت روس [بقتهً] اهالي ميشود و لهستانرا [لهستان را] مغلوب ساخته تمام ممالك عيسويرا [مسيحي را] از شهرت و نام خود پر ساخت وصيت اقتدار او باصقاع فرنك رسيده به زودي همه طالب اتحاد با روس گرديدند و مقصود از اين اتحاد مغلوب نمودن دشمن خود يعني عثماني بود
دولت روس ابتدا از طرف مغرب سرحد مملكت خود را رسم نمود و سواحل بالتيك يعني ممالك لاپُني و فيلاهر و ليووني را بر متصرفات خود افزود و مملكت روس از طرف شمال تا بحر اسوه و قفقاز و درياي خزر انبساط يافت اين بود نتايج عهد پطر كبير اما كاترين معروف بسمت رود دينپرش راند و دايره متصرفات بحر اسوه را وسعت داد و از قفقاز عبور كرده سرحدات طبيعي ايران را عقب برد قشون او طوايف غارتگري را كه در صحاري اورال تاخت و تاز مينمودند پس نشانده اراضي آنها را بحيطه تسخير درآوردند.
پطركبير و كاترين بعد از فتوحات خود هر دو درصدد حل آن مساله برآمدند كه قرنها ملل مغربرا [مغرب را] مشغول داشته و دوچار خيالات نموده است خلاصه پطركبير و كاترين خواستند راه تجارتي اقاصي آسيا را پيدا كرده فوايد و منافع آن را مخصوص دولت روس نمايند.
پرتوغاليها [پرتغاليها] راه بلامانع هند را از طرف دريا پيدا كرده بودند ولي روسها براي وصول بچين [به چين] ديدند بايد از بيابانهاي دور و دراز عبور نمايند درحالتيكه قبايل قرقيز در آن بيابانها بچپاول مشغولاند دراينصورت لازم دانستند كه انطوايف [آن طوايف] جنگجو را مطيع نمايند
راههاي هند متعدد است چه از طرف شمال و چه از جانب جنوب و ازجمله راههاي جنوبي راهي كه از همه قديمتر است آن است كه از رود سند ابتدا نموده از ميان بلوچستان و ايران و قلمرو كلدانيها (سلاطين بابل) امتداد يافته بمملكت فيني (شامات) ميرسد و فنيها كه از ازمنه سابقه شهرت عظيمي داشتند و قدرت و جرئت آنها در كشتيراني و بحرپيمايي باعليدرجه بوده امتعه وآرده از شرق زمين را بسواحل اروپا و افريقا حمل ميكردند.
راه ثانوي هندوستان آن است كه ملاحان دجله و فرات كشف كردند قوافل در شهر نينوا و بابل اقامت ميكردند و بارهاي قيمتي آنها از شطالعرب پايين آمده داخل خليجفارس ميشد و از درياي عربستان در باب بالا رفته از كانال [شيزسترپس] كه بمنزله كانال [يويرحالبّه] بوده بدرياي مديترانه ميرسيد.
اسكندركبير كه از راه اترك و هرات و كابل و تنگه خيبر برود سند رسيد قصدي جز اين نداشت كه راه ايرانرا [ايران را] متصرف شود چه اين مملكت را وحشي ميدانست و فرض مينمود كه اهالي قطع راه هندوستانرا و اروپا را مينمايند و براي حفظ قوافل از سواران غارتگر و قطاعالطريق بيابان بود كه پادشاه مقدونيه لشكر بر سر طوايف باديهنشين سواحل سيحون و جيحون كشيد اسكندر براي تسهيل مراوده و معامله حكم كرد يكدسته كشتي براي بحر خزر بسازند و در راههايي كه مصفا كرده بود بلاد اسكندريه و بلخ و مراغه را بنا نمود.
بعدها باز از طرف جنوب سفاين روميهالكبري امتعه آسيا را از راه خليج عربستان [احتمالاً درياي سرخ باشد] به رُم ميبردند پس از آن اعراب را شوكتي حاصل شده فايده اين تجارت عايد بغداد گرديد اما تاخت و تاز عثماني و مغول اسباب زوال قبايل اعراب شده قوافل مجدداً از راه مصر بهند رفتند و تجديد اين راه باعث ثروت جمهوري ژِنِوا ونيز گرديد آنگاه رسيديم بابتداي مائه پانزدهم عيسوي اهالي ممالك فرنك مدتي متمادي بود كه ساعي بودند و كوشش مينمودند كه از تجارت هندوستان ثمري برند و مللي كه تا انزمان مداخله در امثال اين امور نداشتند آنوقت بواسطه مجاورت درياي اتلانليك [آتلانتيك] خواستند راهي از دريا بسمت هند باز و برقرار كنند از ميان ملل پرتوغاليها [پرتغاليها] راه هندوستان را پيدا كردند شخصي موسوم ببارطلمي دياز در خيال بود كه در كشتي نشسته [ناخوانا] خاك افريقا عبور كند و از آنجا بهند رود در اين اثنا كريستف كلمب كه از اهالي ژِن بود نزد ژان دوّيم پادشاه پرتوغال آمده امري مهمتر بعرض او رسانيد كريستف كلمب ميگفت از روي موازنه و مقايسه با ممالكي كه در ان سكني داريم ميتوانيم استنباط نموده كه آنطرف [درياهاي] محيط كبير كه حالا آن را بينهايت تصور مينماييم بايد ممالكي وجود داشته باشد متصل بانتهاي شرقي آسيا و در هرحال اگر ما دايماً بسمت مغرب كشتيراني نماييم بان ممالك خواهيم رسيد ژان پادشاه گوش باقوال او نداده و بارطلمي دياز روبراه نهاد اما نتوانست از كاپ و راس اميد انطرف بورد پنجسال بعد واسكودگاما از دماغه توفان كه حالا به كاپ و بن اسپرانس معروف است و ما او را راس اميد گوئيم عبور كرده سفاين پرتوغال را بهند برد و ملاح معروف البو كرِك نام محض امنيت اين را در بابالمندب و سقوطر (حاشيهنويسي: سقوطر همانجايي است كه صبر سقوطري را از آنجا مياورند) و مسقط و هرموزه و بصره استحكامات قرار داد اما طولي نكشيد كه اقتدار پرتوغاليها رو بتزّل نهاد و ابتدا هلانديها [هلنديها] جاي آنها را بگرفتند بعد انگليسها استيلا يافته تجارت هند را مالك شدند و واسطه تجارت مغرب و شرق زمين گرديدند و ساير ملل كليناً از انبارهاي انها پنبه و نيل و ادويه اغذيه ابتياع مينمودند كار ملت انگليس سريعاً بالا گرفته عده سفاين تجارتي انها زياد شد و جبلالطارق و سنت هلن و راس اميد و جزاير موريس را بنادر خود قرار دآده اماكن مزبوره پناهگاه و محل حراست كشتيهاي انگليسي گرديد.
روزنامهنگار پژوهشگر
منبع: بخش خطي كتابخانه مجلس.