درباره فيلم «قلبهاي تپنده» به كارگرداني ژيل للوش
داستان يك عشق پرشور!
محمدرضا دلير
ژيل للوش در قامت يك بازيگر مقابل دوربين بسياري از سينماگران و بهخصوص «كانتن دوپيو» رفته است. او در يك دهه اخير و پيش از اين اثر يك اثر بلند سينمايي با نام «غرق شو يا شنا كن» را در سال ۲۰۱۸ روي پرده برده است. حال ژيل للوش در دومين اثر بلند سينمايي خود قرار است مخاطب را همراه با خانم «آدري ديوان» به عنوان نويسنده به سفري 20 ساله در زندگي دو كاراكتر ببرد؛ «ژاكلين» و «كلوتر».
فيلم با پايان خود آغاز ميشود و به نوعي مخاطب را در خنثيترين شكل ممكن با دو كاراكتر اصلي خود آشنا ميكند و در عين حال تصويري را در پس ذهن او قرار ميدهد كه طي ۲ ساعت آينده باعث ميشود مخاطب دائم حس كند ابتداي فيلم جايي ديگر و در دنيايي ديگر است. پس از اين افتتاحيه به جايي در شمال فرانسه و حول و حوش دهه ۱۹۸۰ ميلادي ميرويم. مخاطب از دو زاويه با زندگي كلوتر و ژاكلين مواجه ميشود. تكهتكههاي زندگي اين دو كودك مخاطب را در برابر كاراكترهايي قرار ميدهد كه هر كدام در حال زيست در دنياهايي متفاوت هستند. كلوتر پسري رامنشدني است كه حتي كتكهاي پدر نيز قرار نيست او را وارد آرامش كند. اما در عين حال او در خانوادهاي زيست ميكند كه گويي نزديكي بين اعضاي آن دوستداشتنيتر از خشونت ابتدايياي است كه شاهد آن بوديم. از آن سو با دختري با نام ژاكلين مواجه ميشويم كه گويي به تازگي مادر خود را از دست داده و همراه پدري زندگي ميكند كه دختر را تا حد توان در پر قو نگاه ميدارد و سعي دارد حسرت نبود مادر را براي او جبران كند. پس از اين شروع در كودكانه اين دو وارد مهمترين بخش از زندگي ژاكلين و كلوتر ميشويم؛ نوجواني آنها. در اين بخش گويي قرار است كل فيلم رقم بخورد و كارگردان با وسعت بيشتري به زندگي اين دو ميپردازد. فاصله بين عشق، تراژدي و كمدي در همين بخش است كه رقم ميخورد.
كارگردان در روايت خود داستاني ساده و گيرا را به مخاطب ارائه ميدهد كه طي نزديك به سه ساعت زمان فيلم مخاطب در هيچ جايي از قصه احساس كسالت نميكند. ضرباهنگ روايي در اين اثر را بايد بزرگترين نقطه قوت آن دانست. روايت در اين اثر بهگونهاي پيش ميرود كه مخاطب گويي بدون توجه به سالهاي در حال گذر و حتي دوره زماني خود را در دنيايي ميبيند كه كلوتر و ژاكلين در آن احساس مشتركي را در حال بنا نهادن هستند. به نوعي در اين روايت با نوستالژي گذشته هم مواجه نيستيم و صرفا با گذري روبهرو ميشويم كه در آن تصميمها و انتخابها در نقاط مختلف از زيست اين دو كاراكتر شايد ورق را برميگرداند. در اين فيلم گويي نوستالژي در مخاطب زودتر از كاراكترها شكل ميگيرد و همين باعث تزريق هيجان به آن ميشود. شخصيتپردازيهاي ابتدايي روايت به خوبي مخاطب را با دنيايي كه كلوتر در آن نفس ميكشد روبهرو ميكند. گويي همه تلاش ژاكلين در دوره نوجواني و بر اساس توانايياش دوري كلوتر از بحرانهايي است كه با از دست دادن كنترل و هيجان كاذب
ايجاد ميكند.
نگارش زيباي سناريو توسط خانم ديوان، بار ديگر ثابت ميكند كه اين نويسنده - كارگردان در جان بخشيدن به كاراكترهاي يك روايت تا چه حد خبره است. ژيل للوش نيز با انتخاب مناسب بازيگران و از آن سو بازيگراني چون «ادل اگزاركوپولوس»، «فرانسوآ سويل» و حتي «رافائل كونار» با بازيخواني خوب در اين كاراكترها مخاطب را درگير روايتي ميكنند كه در دل كليشه روايتهاي دورهاي و فراز و فرودها توانسته داستان عاشقانه خود را بيرون بكشد. در اين روايت حتي كمدي نيز بهگونهاي ظريف حضور دارد؛ آنقدر ظريف و موتيفوار كه پس از پايان روايت شايد مخاطب يا جمله «كلوتر ديگه چهجور اسميه؟!» خندهاي تلخ روي چهرهاش بنشيند. از سوي ديگر موسيقي متن و انتخاب درست ترانهها كمك بسيار زيادي به حفظ ضرباهنگ مد نظر كارگردان كرده است.
كارگردان در ابتدا و انتهاي روايت خود مخاطب را با سوررئاليسمي رئاليستي مواجه ميكند كه از درون اگزيستانسياليسم موجود در روايت و انتخابها سرچشمه ميگيرد. او به مخاطب نشانههاي دردناكي را در همان ابتدا ميدهد كه آن تلفن هيچگاه پاسخ داده نخواهد شد اما همچون حسرت موجود در خوان هشتم اخوان «اگر پاسخ داده ميشد» يا «اگر كلوتر براي يك بار هم كه شده در برابر خود ميايستاد» آن پايان رنگي و ساده اين عاشقانه شكل ميگرفت. اگر همه اين اگرها شكل ميگرفت شايد كلوتر ميتوانست خود ۴۷۶ واژهاش را در وصف ژاكلين با صداي بلند بخواند. كارگردان اجازه ميدهد مخاطب براي دقايقي هم كه شده بپذيرد كه چيزي تمام نشده است.