• 1404 شنبه 30 فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6022 -
  • 1404 شنبه 30 فروردين

درباره اهميت «پايتخت7» و پرسشي كه مديران تلويزيون بايد پاسخ بدهند

مثل لذت بازي با زخم‌ها!

محمد صابري

تركيب اصلي همان تركيب است؛ سيروس مقدم، محسن تنابنده و آرش عباسي. هم كارگردان، هم طراح و سرپرست فيلمنامه و هم نويسنده هر دو فصل يكي است. پس چرا فصل هفتم «پايتخت» تا اين اندازه متمايز و ممتازتر از فصل ششم بود؟ چرا سال 99 همه از به پايان رسيدن يك برند محبوب ديگر مي‌‌گفتيم و حالا حتي منتقدان جدي سريال هم نمي‌توانند بدون «اما» و «ولي» درباره اتفاق ويژه‌اي كه در زمينه استقبال مخاطبان رقم خورد، اظهارنظر كنند؟
 بله به ‌ظاهر اتفاق ويژه‌اي كه شاهدش بوديم را همان تيم قبلي رقم زد، اما يك تفاوت مهم باعث شد كه ماحصل كار، با چنين اقبالي مواجه شود و آن هم كنار نشستن مزاحمان و دلواپساني است كه طي چند دهه، با تكيه بر كرسي‌هاي نظارتي چرخه طبيعي توليد و عرضه محصولات هنري و فرهنگي در كشور را مختل كرده‌اند. «پايتخت7» موفق بود، چون هيچ تعهدي به مديران تلويزيون و شوراهاي نظارتي هزارتو و ورشكسته صداوسيما نداشت و دست‌مريزاد به تيم سازندگان كه توانستند از اين فرصت طلايي بهترين استفاده را ببرند. 
آيا اينها يعني در طول اين شب‌ها با يك شاهكار مواجه بوديم؟ خير. تجربه تازه سازندگان «پايتخت» هرچند محبوب بود، اما بي‌نقص نبود و حتي در قياس با استاندارد كيفي سريال‌هاي ماندگار در حافظه تاريخي مخاطبان تلويزيون هم نتوانست قله تازه‌اي را فتح كند. به همين دليل است كه نمي‌توان توفيق اين سريال را بدون توجه به پارامترهاي فرامتني تحليل كرد.
 كار ويژه‌اي كه تيم سازندگان اين مجموعه و در راس آنها محسن تنابنده به سرانجام رساند، دستاوردي فراتر از يك تجربه هنري صرف به همراه داشت. «پايتخت7» بعد از سال‌ها، چارچوب‌هاي توليد محتواي يكسويه و توهم‌زده در تلويزيون را به نفع انعكاس واقعيت‌هاي جاري در زندگي ايرانيان درهم شكست و اين مهم‌ترين راز محبوبيت گسترده سريال در ميان طيف‌هاي مختلف مخاطبان است.
 ترديد هم نداشته باشيد كه متن فيلمنامه‌اي كه خروجي تصويري‌اش ركوردهايي شگفت‌انگيز را به ثبت رسانده، اگر همين امروز به شوراهاي هزارتوي تصويب فيلمنامه در صداوسيما ارائه مي‌شد، با قيچي سانسور و مميزي به موجود ناقص‌الخلقه‌اي تبديل مي‌شد كه نمي‌توانست هيچ نسبتي با مخاطب پيدا كند. اصلي‌ترين برگ‌ برنده محسن تنابنده در طراحي ايده اوليه اين سريال كه يك دهه پيش با هنرمندي زنده‌ياد خشايار الوند و تخصص سيروس مقدم، يكي از دوست‌داشتني‌ترين خانواده‌هاي ايراني را در قاب تلويزيون جان بخشيد، تلاش براي خلق قهرماناني معمولي از دل جريان زندگي واقعي مردم بود و اين همان برگ ‌برنده‌‌اي است كه «پايتخت7» را هم نجات داد. تعجب هم دارد كه برخي در انتقاد از اين مجموعه، دست به قياس ميان كاراكترهاي فصل هفتم با فصل‌هاي اوليه زدند و نداي «اين كجا و آن كجا» سر دادند! واقعا تجربه زيسته كدام خانواده ايراني امروز قابل مقايسه با يك دهه پيش است؟ كدام خانواده ايراني است كه قرباني شدن همدلي‌ها و سرد شدن گرماي جمعي خود به پاي حسرت‌ها و نگراني‌هاي معيشتي و اقتصادي را در اين سال‌ها تجربه نكرده باشد؟
 ما همه تغيير كرده‌ايم و تلخ اينكه سهمي حداقلي در اين تغيير تحميلي داشته‌ايم! سكانس طلايي تقابل نقي و بهتاش، ماحصل فرياد استيصال در برابر همين تحميل بود. آنچه مديريت توهم‌زده تلويزيون در طول سال‌ها تلاش كرده بود در قالب شعارهاي نخ‌نما درباره «پاي كار بودن و رضايت مردم معمولي» به تصوير درآورد، در چند دقيقه دود شد و به هوا رفت. 
مردم معمولي و شريفي كه به فقر خود نمي‌بالند و نداشته‌هايشان را به قناعت و سادگي حواله نمي‌دهند، ناگهان صداي خود را از تلويزيون شنيدند و بعد از چند دهه، براي دقايقي «خودشان» را در قاب سيما ديدند. مخاطبان «پايتخت7» همان ‌اندازه كه به شيريني‌هاي آن خنديدند، حواس‌شان به نمايش زخم‌ها هم بود. زخم‌‌هايي كه برخلاف رويه مرسوم تلويزيون، قرار نبود زير نقاب خنده مخفي شود تا به‌ جاي همدردي، موجبات تخدير مخاطب را فراهم بياورد و او را پس بزند!
 مخاطبي كه اگر با زيارت نقي و واگويه‌هايش با امام رضا(ع) چشمش ‌تر شد، چند قسمت پيش‌تر با رقص مازندراني نقي هم به شعف آمده بود! مخاطبي كه هر چند قهرماني بهتاش براي نجات خانواده به دلش نشست، اما خروش و فريادهاي او بر سر بزرگ‌ترهايش را هم پيش‌تر درك كرده بود و دلش براي او هم سوخته بود. چقدر عجيب است كه درباره اين حداقل‌ها مي‌نويسيم و خوشحاليم كه بالاخره از قاب تلويزيون شاهد همين بديهيات از جريان زندگي روزمره‌مان بوديم. شايد سال‌ها بعد اگر كسي اين متن را درباره تكريم از يك سريال بخواند، با خود بگويد چرا بايد اين بديهيات امتياز يك سريال باشد، اما چه كنيم كه سال‌هاست سايه سنگين بي‌كفايتي، صداوسيماي ايران را به مرحله‌‌اي از سقوط رسانده كه تحقق همين حداقل‌ها هم برايمان حسرت شده بود!  به همين دليل هم ضمن تكريم و دست‌مريزاد هزارباره براي سيروس مقدم، محسن تنابنده و همه اعضاي تيم «پايتخت» بايد به صراحت گفت مديريت صداوسيما حق ندارد به «پايتخت7» و آمارهايش افتخار كند كه اتفاقا به استناد همين سريال و واكنش مخاطبان، بايد پاسخگوي همه توليدات بي‌مخاطب و پرهزينه‌اش در اين سال‌ها باشد. توليداتي كه هزينه‌اش از جيب مردم رفت و تنها كساني كه از بهره‌ و سودش محروم ماندند، همين «مردم معمولي» بودند؛ معمولي‌هايي كه ‌اي كاش در عالم واقعيت هم مي‌شد ارزيابي عملكرد و تاييد صلاحيت «دولت» و «ارشاد» را  به آنها  سپرد!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون