• 1404 شنبه 30 فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6021 -
  • 1404 پنج‌شنبه 28 فروردين

گفت‌وگو با احسان طوسي به مناسبت برپايي نمايشگاه مجسمه‌هايش در گالري شيرين

شهري كه مجسمه ندارد بدحال است

مريم آموسا

اين روز‌ها نمايشگاه مجسمه‌هاي احسان طوسي با عنوان «سوختن به تماشا نمي‌شود» در گالري شيرين برپاست. نمايشگاهي كه عنوانش را از شعري گرفته كه بر سر زبان‌هاي مردم است. طوسي در اين نمايشگاه مجموعه ۱۰ بخاري را كه با چوب ساخته در آن به نمايش گذاشته است. ماده‌‌اي كه از اساس با آتش ناهمساز است. بخاري‌هاي هيزمي و نفتي از جمله ‌اشيايي هستند كه در گذشته كاربردي اساسي در زندگي ما داشتند اما اين روز‌ها عملا استفاده‌اي ندارند و به خاطره‌ها پيوسته‌اند؛ با اين حال نسل‌هاي پياپي از بخاري‌ها خاطرات دل‌انگيزي دارند. فرم مهربان بخاري و گرمايي كه حتي با فكر كردن به آن در خود احساس مي‌كنيم، براي نسل ما يادآور برف‌هاي سنگيني است كه در دهه ۶۰ و ۷۰ مي‌باريد. زماني كه ما مدرسه مي‌رفتيم، بخاري خود از شخصيت‌هاي كليدي كلاس بود. هميشه در كلاس چند نفري پيدا مي‌شدند كه در شيطنت و برهم زدن نظم كلاس و مدرسه گوي سبقت را از يكديگر مي‌ربودند . هنرمند مجسمه‌ساز با آثارش، آن روزها را به اكنون ما دعوت كرده تا جداي از خاطره‌بازي با اين شي و فرم دلنشينش، با چالشي بزرگ هم روبه‌رو شويم؛ چالش «سوختن...» كه «به تماشا نمي‌شود». به مناسبت برپايي اين نمايشگاه با احسان طوسي گفت‌وگو كرديم.

 

مجموعه مجسمه «سوختن به تماشا نمي‌شود» چطور شكل گرفت؟

نخستين كار‌هاي اين مجموعه قريب به هفت سال پيش ساخته شدند، همزمان كه مشغول ساخت مجسمه‌هاي اين مجموعه بودم كرونا در جهان شيوع پيدا كرد و پس از آن شاهد وقايع سياسي و اجتماعي بوديم كه در ايران شكل گرفت و دل همه ما را به درد آورد. همه اين موارد موجب شد كه كار‌هاي اين مجموعه متأثر از اين وقايع به پختگي و تكامل برسند و بيشتر به فضاي جامعه و جهان‌بيني كه داشتم نزديك شود و همين گونه ادامه دادم تا اينكه ۱۰ اثر اين مجموعه را ساختم.

چه شد تصميم گرفتيد اين مجسمه‌ها را با چوب بسازيد كه از بن با آتش در تناقض است؟

دقيقا همين طور است؛ من براي ساختن اين مجموعه تصميم گرفتم جاي متريال فلز را با چوب عوض كنم، چون از چوب در نهايت سوختن، خاكستري بيش باقي نمي‌ماند. چون به واسطه رنج‌هاي انساني كه همه ما در جامعه به ويژه در چند سال اخير تجربه كرده‌ايم و همه ما را آزار مي‌داد. اين رنج‌ها من را در شرايط خاصي قرار داده بود كه در عين ناراحتي بسيار با خودم كلنجار مي‌رفتم و اين زخم‌هايي كه جمعي خورديم باعث شد كه احساس كنيم همه‌چيز چون آوار روي سرمان خراب شده است. البته در كنار مسائلي كه ما در وطن‌مان ايران تجربه كرديم؛ گويي در جهان نيز جاي همه ‌چيز عوض شده نوعي بهم ريختگي و آشفتگي در جاي‌جاي جهان شاهد هستيم. با وجود اينكه هر روز شاهد پيشرفت تكنولوژي در جهان هستيم تا بشر زندگي راحت‌تري را تجربه كند اما عملا بشر دارد خودش را به سمت و سوي نابودي سوق مي‌دهد و عملا رسيده‌ايم به خود‌سوزي جمعي كه دستاورد اين وضعيت بغرنج مجموعه بخاري شد.

وقتي مجموعه بخاري‌هاي شما را ديدم، به ذهنم رسيد كه هيچ آتشي ما را گرم نخواهد كرد جز عشق كه غايتش نرسيدن و سوختن است. انگار انتخاب چوب براي ساخت بخاري‌ها مي‌خواهد همين شعله‌ور شدن خود بخاري‌ ر ا به ما بگويد.

حرف شما كاملا درست است و همسو با تفكري است كه من هنگام ساختن اين مجسمه‌ها داشتم. تصور كنيد كه مي‌خواهيد در يك روز سرد كنار بخاري بنشينيد و گرم شويد و در نهايت احساس آرامش و آسايش كنيد اما بخشي از شعر عباس خيرآبادي. من در اين مجموعه حتي مجسمه‌اي ساخته‌ام كه يك نيمكت است كه به بخاري چسبيده و اتفاقا مصداق بارز حرف شماست. شما اگر به كل جهان نگاه كنيد گويي همه‌چيز با هم در جنگ هستند و همه‌چيز به سمت نابودي سوق داده مي‌شود. زماني كه مشغول ساختن اين مجموعه بودم اتفاقي اين شعر را خواندم و ديدم چقدر با ‌ايده اين نمايشگاه همسو است. از اين رو بخشي از اين شعر را براي عنوان نمايشگاه انتخاب كردم.

با توجه به اينكه بخاري با بخشي از حافظه جمعي ما ايراني‌ها گره خورده هم به آهن نوستالژي داريم و يادآور خاطرات‌مان خصوصا در دوران مدرسه است و هم وقايع تلخي چون سانحه مدرسه شين‌آباد در ايرانشهر را به يادمان مي‌‌آورد. از ميان تمام چيزهايي كه مي‌توانست به‌ايده شما شكل بدهد تا به فرم بخاري برسيد، آيا به اين موارد هم توجه داشتيد؟

در مرحله اول من مي‌خواستم فرمي بسازم كه بتوانم به خوبي احساسم را بيان كنم. بخاري در دوران ما و حتي قبل‌تر از آن يكي از وسائلي به شمار مي‌رفته كه زمينه آسايش ما را فراهم مي‌كرده كه اتفاقا خانواده‌ها ضمن استفاده از گرماي آن براي پخت و پز هم از آن استفاده مي‌كردند و شب‌ها هم رديفي كنار بخاري رخت‌خواب‌هايشان را پهن مي‌كردند و مي‌خوابيدند. و از گرماي بخاري احساس خوشايندي داشتند. اما باز مي‌گردم به درون خودم كه با خودم در جنگ بودم و تصميم گرفتم با ساخت اين مجسمه‌هاي چوبي به اين نكته تأكيد كنم كه وسيله‌اي كه قرار است آرامش ما را فراهم كند مي‌تواند بلاي جان ما شود. ما با همه دستاورد‌هايي كه داريم عملا داريم همه‌چيز را نابود مي‌كنيم. من در ابتدا فقط به اين تناقض و مسائلي كه در جامعه با آن درگير بوديم فكر مي‌كردم اما به مرور همانطور كه گفتيد به وقايع وحشناكي چون آتش سوزي مدرسه شين‌آباد و حتي در سطح جهاني به آتش گرفتن كلسياي معروف نوتردام هم فكر كردم.

آيا تعمدي وجود دارد در اينكه بخاري‌هاي چوبي خود را در فصل بهار به نمايش گذاشته‌ايد؟ فصلي كه اين وسيله عملا كنار گذاشته مي‌شود؟

من خيلي دوست داشتم كه اين نمايشگاه را در فصل پاييز و زمستان به نمايش بگذارم؛ چون حس گرما را به مخاطب انتقال بدهد اما پروسه ساخت نمايشگاه خيلي طولاني شد كه ديگر به فصل نمايش آن فكر نكردم. اما دوباره به اين موضوع فكر كردم كه اتفاقا در دنيايي كه همه‌چيز در حال تخريب و آشفتگي است، نمايش اين بخاري‌ها در فصل گرما نيز به نوعي نمودي از همين آشفتگي و اينكه هيچ چيز سر جاي خودش نيست هم مي‌تواند باشد. وقتي قرار است كه به نوعي همه‌چيز روزي آتش بگيرد و بسوزد پس عملا نمي‌توان براي آن زمان و فصل خاصي در نظر گرفت براي همين تصميم گرفتم براي نمايش اين مجموعه در فصل خاصي سخت نگيرم.

پروسه ساخت مجسمه‌هاي اين مجموعه چگونه پيش رفت؟

براي ساخت هر مجسمه من طراحي كردم و بعد به مرور اين مجموعه مثل خود زندگي پيش رفت. شما اگر به اين مجسمه‌ها نگاه كنيد متوجه مي‌شويد كه من در چندين مرحله چوب‌هاي اين مجسمه‌ها را به شيوه‌هاي مختلف چون سوختن كهنه كرده‌ام كه به نوعي هم يادآور قدمت و كهنگي آن باشد و هم آتشي كه به خود بخاري‌ها سرايت پيدا كرده و حتي بخش‌هايي از آن سوخته است.

آيا با نمايش اين مجموعه پروژه ساخت فرم‌هاي بخاري به پايان رسيده يا ادامه خواهد داشت؟

نه، تصور مي‌كنم همچنان روي اين مجموعه و مجموعه قبلي‌ام «شير باديه» كار كنم و مجسمه‌هاي ديگري بسازم. شير باديه فرم‌هاي نيمكتي بودند كه گويي دندان داشتند.

مي‌دانم كه كار با چوب و خراطي در خانواده شما موروثي است و خودتان هم در رشته صنايع چوب تحصيل كرده‌ايد. ساخت مجسمه‌هايي كه به نوعي به انهدام چوب منجر مي‌شود شما را از نظر ذهني دچار تناقص نكرد؟

اتفاقا چرا! همان‌طور كه گفتيد، هنر خراطي و ساخت‌وساز با چوب هنري موروثي ماست كه از پدربزرگم به ما به ارث رسيده. من از زماني كه كودك بودم هميشه در كارگاه چوب سرگرم بوده‌ام و دلبستگي خاصي به چوب دارم. حالا هم در كنار مجسمه‌سازي اشيای كاربردي چوبي در كارگاهم مي‌سازم و در طول روز، ساعت‌هايي را به ساخت مجسمه‌هايم اختصاص مي‌دهم. در اين چند سالي كه مشغول ساخت اين مجموعه هستم، بار‌ها برايم پيش آمده كه تماشاي اين مجسمه‌ها حال خودم را دگرگون كند؛ براي همين آنها را به گوشه‌اي از كارگاهم مي‌بردم و روي‌شان را مي‌كشيدم تا نبينم‌شان. چون چوب رفيق قديمي من است اما در اين مجموعه من چوب را گويي به دل آتش انداخته‌ام. يا به دل چوب آتش انداخته‌ام و همين آزارم مي‌دهد.

استقبال از نمايشگاه‌تان چطور بود؟

خيلي خوب بود و بيشتر بازديد‌كنندگان، چه كساني كه گالري‌گرد حرفه‌اي هستند و چه كساني كه سالي يك بار گالري ‌مي‌روند از اين مجموعه خوش‌شان آمد و اتفاقا بيشتر بازديد‌كنندگان خودشان دوست داشتند با من وارد گفت‌وگو شوند و احساس‌شان را به مجسمه‌هايم بگويند و از خاطراتي حرف بزنند كه با تماشاي آنها در ذهن‌شان زنده شد. بيشتر بازديدكنندگان دوست داشتند مجسمه‌اي از اين مجموعه داشته باشند.

چه شد كه تصميم گرفتيد مجسمه‌هاي اين مجموعه را در ابعاد متفاوت كوچك، واقعي و بزرگ‌تر از اندازه معمول بسازيد؟

با توجه به اينكه فضاي خانه‌ها كوچك شده، تعدادي از مجسمه‌ها را در ابعاد كوچك ساختم، برخي را در اندازه واقعي و تعدادي را هم در ابعاد بزرگ‌تر ساختم تا تسلط فضايي كه ذهنم را درگير كرده بود را به نمايش بگذارم. بخاري‌هاي بزرگ در نگاه من يادآور سياستمداران جهان است كه نگاهي از بالا به پايين دارند و عملا با رفتارشان شعله‌هاي آتش را در جهان روشن مي‌كنند و همه را اسير اين شعله‌ها مي‌كنند.

مي‌دانيم كه در سال‌هاي گذشته شرايط به سمتي سوق داده شده كه بسياري از مجسمه‌ها از شهرها حذف شوند. سازمان زيباسازي شهرداري‌ها كه سفارش‌دهنده‌هاي اصلي مجسمه‌هاي شهري بودند، گويا با عوض شدن آدم‌ها در نظام تصميم‌گيري براي شهرها ديگر مساله‌شان مجسمه‌هاي شهري نيست و حتي مخالف آن هم هستند. برگزاري سمپوزيوم بين‌المللي مجسمه‌سازي تهران هم متوقف شده؛ به مجسمه‌هاي شهري رسيدگي نمي‌شود و حتي مجسمه‌هاي شهرها گاهي شبانه غيب مي‌شوند. مجسمه‌سازي در اين شرايط به كدام سمت مي‌رود؟

همانطور كه خودتان به خوبي در جريان هستيد، مديراني كه در شهرداري‌ها و سازما‌ن‌هاي زيباسازي هستند، نگاه درستي به مجسمه‌سازي ندارند. در سال‌هاي گذشته وضعيت مجسمه‌سازي شهري به قهقرا رفته است. در اين شرايط، بيشتر مجسمه‌ساز‌ها به فضاي آتليه‌شان رفته‌اند و بيشتر ترجيح مي‌دهند با گالري كار كنند و با توجه به شرايط موجود سفارش شهري نپذيرند. البته هميشه كساني هستند كه در هر شرايطي تن به هر كار سفارشي بدهند. من در شرايط موجود ترجيح مي‌دهم قيمت‌گذاري مجسمه‌هايم معقول‌تر و متناسب با بودجه مردم باشد تا كار‌هايم به خانه‌هاي مردم راه يابند و زيست جديدي را تجربه كنند.

وقتي مسوولان اعتنايي به مجسمه‌هاي شهري ندارند، هنرمندان و مردم براي مراقبت از اين گنجينه‌هاي ملي چه كار بايد بكنند؟

من در چندين سمپوزيوم بين‌المللي تهران و سمپوزيوم‌هاي مجسمه‌سازي ديگر شركت كرده‌ام. در اين سمپوزيوم‌ها مجسمه‌هاي خوبي ساخته شده. اين مجسمه‌ها در سطح شهر، باغ موزه قصر، پارك ملت، بزرگراه همت و باغ كتاب نصب شده‌اند اما متأسفانه بيشتر اين مجسمه‌ها شكسته شده‌اند، روي سطح آنها با رنگ و شعله‌هاي آتش يادگاري نوشته شده و در وضعيت بدي نگهداري مي‌شوند. در جريان برگزاري سمپوزيوم بين‌المللي تهران، مجسمه‌سازان خارجي خوبي به ايران آمده‌اند و مجسمه‌هاي خوبي ساخته‌اند كه مجسمه‌هاي آنها هم در همين شرايط هستند. متأسفانه حتي از مجسمه‌هاي بعضي از آنها از جمله «رناته ماري وربروگ» خبري نيست و اثر او جايي نصب نشده است. چندين سال پيش به كيش سفر كرده بودم به تماشاي مجسمه بهمن محصص رفتم اما متأسفانه ديدم كه در پاي اين مجسمه ترك بزرگي ايجاد شده، در مدتي كه در كيش بودم آن قدر از مديران شهري كيش پيگيري كردم تا بالاخره مجبور شدند كه درصدد ترميم اين مجسمه برآيند. اين مجسمه‌ها سرمايه ملي هستند و وظيفه تك‌تك ماست كه نسبت به آنها احساس مسووليت داشته باشيم و بايد همواره پيگير وضعيت تك‌تك آنها باشيم. بي‌شك حال مجسمه‌هاي يك شهر به حال مردمان آن شهر هم ربط دارد و شهري كه مجسمه ندارد، حال خوبي ندارد.

كارگاه مجسمه‌سازي شما در استان البرز است. استاني كه در دو دهه گذشته به يكي از قطب‌هاي هنري كشور بدل شده. هنرمندان بنام و خلاقي در اين استان زندگي و كار مي‌كنند؛ اما چرا اين استان عاري از مجسمه شهري است؟

بله، متأسفانه مديران شهري استان البرز اصلا اعتنايي به هنر شهري ندارند و اصلا از ظرفيت بالاي هنرمندان مجسمه‌ساز، نقاش و سفالگري كه در اين شهر زندگي مي‌كنند به نفع زيباسازي شهر بهره نمي‌گيرند. خيلي بد است كه كارگاه يكي از مهم‌ترين مجسمه‌سازان ايران يعني ايرج محمدي در كرج است اما در اين شهر اثري از او نمي‌بينيم. هنرمندان ديگري چون فاطمه امداديان و... هم در اين استان زندگي مي‌كنند و تعدادشان هم كم نيست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون