در دل آمارهاي خاموش، گاهي حقايقي نهفتهاند كه فرياد ميزنند، اما شنيده نميشوند. يكي از اين حقايق تلخ، مهاجرت تحصيلي دهها هزار جوان ايراني براي تحصيل در رشتههاي پزشكي و دندانپزشكي است؛ مهاجرتي كه شايد در نگاه نخست، انتخابي فردي و آرزويي ديرينه براي پوشيدن روپوش سفيد باشد، اما در لايههاي زيرين خود، بازتابي از ناتواني ما در برنامهريزي براي آينده نظام سلامت كشور و فرار بيسروصداي ميليونها دلار ارز از مرزهاي اقتصادي ايران است.
چهل هزار پزشك در غربت تحصيل ميكنند
بر اساس تازهترين اظهارات دكتر حميد اكبري، مشاور معاون آموزشي وزارت بهداشت، حدود ۴۰ هزار دانشجوي ايراني در گروههاي مختلف علوم پزشكي در دانشگاههاي خارج از كشور مشغول به تحصيلند. اين آمار بنا بر اعلام وزارت امور خارجه گردآوري شده و با توجه به اينكه اين افراد از مسير رسمي وزارت بهداشت براي خروج استفاده نميكنند، ارزيابي دقيقتري از آن در اختيار مسوولان سلامت نيست. اين بدان معناست كه ما نهتنها هيچ نقشي در هدايت آموزشي يا نظارت بر كيفيت تحصيل اين دانشجويان نداريم، بلكه صرفا نظارهگر خروج سالانه ميليونها دلار ارز به كشورهاي ميزبان هستيم؛ كشورهايي كه با آغوش باز اين سرمايه انساني و مالي را جذب ميكنند و به سادگي از ضعف سياستگذاري ما بهره ميبرند. بياييد از خودمان بپرسيم: اگر يك دانشجوي ايراني حاضر است براي تحصيل در دانشگاهي در گرجستان يا ارمنستان، سالانه بيش از دهها هزار دلار بپردازد، چرا نتواند نصف همين مبلغ را در ايران پرداخت كند؟ چرا اين هزينهها صرف تقويت دانشگاههاي ايران نشود؟ چرا از همين ظرفيت مالي خانوادهها براي توسعه فضاهاي آموزشي، افزايش كيفيت آموزش و رفع كمبودهاي نظام درماني استفاده نكنيم؟ بايد اين نكته را با صداي بلند گفت؛ تحصيل در رشتههاي پزشكي در خارج از كشور ارزان نيست. شهريههاي چند ده هزار دلاري، هزينههاي زندگي، خوابگاه، بليت پرواز، بيمه، زبانآموزي و هزينههاي جانبي، به راحتي ميتواند بين ۲۰ تا ۵۰ هزار دلار در سال براي هر دانشجو هزينه داشته باشد. اگر اين عدد را در آمار تقريبي ۴۰ هزار نفر ضرب كنيم، با خروجي بالغ بر يك تا ۲ ميليارد دلار ارز در سال مواجه ميشويم؛ رقمي حيرتآور كه در سكوت، از چرخه اقتصادي كشور حذف ميشود. در كشوري كه با بحران ارزي دستوپنجه نرم ميكند، چنين رقمي نهتنها قابل تامل، بلكه هشداردهنده است. اين در حالي است كه اگر زيرساختهاي آموزشي گسترش يابند و ظرفيتهاي علمي كشور بر اساس نياز واقعي جامعه افزايش پيدا كند، ميتوان نهتنها از خروج ارز جلوگيري كرد، بلكه بخشي از اين هزينهها را در داخل كشور صرف توسعه علمي و اشتغالزايي كرد. كشورهاي مقصد دانشجويان پزشكي، دقيقا ميدانند با اين پولها چه كنند. آنها با دلارهايي كه از جيب خانوادههاي ايراني گرفتهاند، بيمارستانهاي آموزشي ميسازند، امكانات آزمايشگاهي بهروز ميخرند، اساتيد برجسته جذب ميكنند و ظرفيت تربيت دانشجوي بينالملليشان را چند برابر ميكنند. اين يعني يك چرخه هوشمند از جذب پول، ارتقاي علمي و توسعه ساختاري؛ چرخهاي كه ما هنوز ياد نگرفتهايم چگونه راه بيندازيم. در ايران اما، همين دانشجويان، به جاي آنكه در دانشگاههاي داخل كشور تحصيل كنند و هزينه تحصيلشان صرف تقويت نظام درماني خودمان شود، مجبورند به دلايل متعددي چون محدوديت ظرفيت، بروكراسيهاي بيثمر و نگاههاي محافظهكارانه برخي تصميمگيران، از كشور خارج شوند و به دانشگاههايي پناه ببرند كه اغلب كيفيتي پايينتر از بسياري از دانشگاههاي داخلي دارند. يعني نهتنها اين دانشجويان از فضاي آموزشي كشور جدا شدهاند، بلكه ارز كشور را نيز خارج كردهاند، بدون آنكه بازدهي مشخصي براي نظام سلامت ايران داشته باشند. ما فقط نظارهگريم؛ نظارهگر خروج ميليونها دلار ارز، نظارهگر اتلاف فرصتهاي طلايي توسعه علمي و نظارهگر ساختن زيرساختهايي در كشورهاي ديگر با پول ايرانيها. در واقع، اين ما هستيم كه با ندانمكاري، فرصت ساختن نسل جديدي از پزشكان درونزا و متخصص را از خودمان ميگيريم. اين ما هستيم كه بلد نيستيم از ظرفيت مالي دانشجويانمان استفاده كنيم، در حالي كه كشورهاي ديگر با همان پول، نظام درمانيشان را نوسازي ميكنند. اگر نگاه محافظهكارانه را كنار بگذاريم، اگر واقعيت را ببينيم و باور كنيم كه ظرفيتسازي در داخل كشور نهتنها ممكن، بلكه ضروري است، آن وقت ميتوانيم نهفقط مانع خروج اين سرمايهها شويم، بلكه آنها را تبديل به فرصتي بزرگ براي نوسازي و نجات نظام درماني كشور كنيم. چرا بايد كشوري مثل روماني با سرمايه ايراني دانشگاه بسازد، اما دانشگاههاي ما با كمبود تخت آموزشي، بيمارستان فرسوده و كمبود استاد دستوپنجه نرم كنند؟ پاسخ اين سوال را بايد در سياستگذاريها جستوجو كرد؛ در رويكردهايي كه هنوز هم به جاي بهرهبرداري از ظرفيتهاي واقعي، بر طبل محدوديت و انحصار ميكوبند. يادگيري از اشتباهات گذشته و جسارت در تصميمگيري، امروز بيش از هر زمان ديگري ضروري است، چراكه فرصتهاي از دست رفته، به آساني تكرار نميشوند، اما نتايج اشتباهات امروز، آيندهاي مبهم و پرهزينه براي نظام سلامت كشور رقم خواهد زد.
تقاضاي بازگشت؛ صداي خسته مهاجران تحصيلي
در همين حال، نكتهاي ديگر كه دكتر حميد اكبري، مشاور معاون آموزشي وزارت بهداشت بر آن تاكيد كرده، حامل پيامي مهم براي سياستگذاران حوزه آموزش پزشكي است: «در سال جاري بيش از ۴ هزار دانشجوي ايراني مشغول به تحصيل در رشته پزشكي در خارج از كشور، تقاضاي انتقال به دانشگاههاي داخلي را ارايه كردهاند.» به گفته او، دلايلي چون دوري از كشور، هزينههاي بالاي زندگي و تحصيل و شرايط نامناسب برخي دانشگاههاي خارجي، از جمله عواملي است كه اين دانشجويان را به فكر بازگشت به وطن انداخته است. واقعيت اين است كه بسياري از اين افراد در ابتدا از سر اجبار راهي دانشگاههاي خارجي شدهاند، نه از سر علاقه يا اشتياق. محدوديت ظرفيت در دانشگاههاي داخلي، نبود مسيرهاي شفاف و منصفانه براي ورود به رشتههاي پزشكي و گاهي هم جو رواني و تبليغات موسسات اعزام دانشجو، باعث شدهاند كه خانوادهها با صرف هزينههاي سنگين، فرزندانشان را راهي مسير نامطمئن و پرهزينه تحصيل پزشكي در خارج از كشور كنند.
اكنون كه بخش قابل توجهي از آنها، با درك واقعيات سخت مهاجرت تحصيلي، خواهان بازگشت و ادامه تحصيل در ايران هستند، وقت آن رسيده كه اين خواسته را بهطور واقعبينانه بررسي كنيم. بسياري از اين افراد از نظر علمي در سطح قابل قبول قرار دارند و مسير تحصيليشان با استانداردهاي جهاني همخواني دارد. اين يعني يك ظرفيت بالفعل در اختيار ماست كه ميتوان آن را، در چارچوبي شفاف، قانونمند و مبتني بر آزمونهاي استاندارد، به نفع سيستم آموزشي و درماني كشور به كار گرفت. اگر اين دانشجويان خواهان بازگشتند، چرا مسير را براي آنها هموار نكنيم؟ چرا همانطور كه از دانشجويان داخلي آزمون گرفته ميشود، از آنها نيز امتحاني استاندارد گرفته نشود؟ اگر موفق به گذر از اين فيلترهاي علمي شدند، پذيرششان در دانشگاههاي داخل هم نه تنها بياشكال، بلكه در جهت تامين نيازهاي كشور به نيروي متخصص خواهد بود.
ظرفيتهاي داخلي؛ قرباني نگاه انحصاري
اما چرا اصلا چنين پديدهاي رخ ميدهد؟ چرا سالانه هزاران جوان ايراني ناگزيرند براي رسيدن به آرزوي تحصيل در رشتههاي علوم پزشكي، راهي كشورهاي آسياي مركزي، اروپاي شرقي يا حتي كشورهايي با زيرساختهاي آموزشي ضعيفتر و كيفيت علمي پايينتر شوند؟ پاسخ، در يك عبارت خلاصه ميشود: محدوديت و انحصار در ظرفيت پذيرش رشتههاي پزشكي و دندانپزشكي در داخل كشور. سالهاست كه سياستگذاري آموزشي در اين حوزه بهگونهاي رقم خورده كه گويي افزايش ظرفيت پذيرش در رشتههاي علوم پزشكي نه يك ضرورت ملي، بلكه يك تهديد تلقي ميشود؛ گويي تربيت پزشك بيشتر، به جاي آنكه يك فرصت باشد، يك مخاطره است. اين در حالي است كه در بسياري از كشورها، دولتها به عنوان نهاد تنظيمگر توسعه، به دنبال گسترش هدفمند ظرفيتهاي پزشكي براي پاسخ به نيازهاي آينده و پوشش كامل خدمات سلامت هستند. در كشور ما اما هنوز اين نگاه قالبي وجود دارد كه آموزش پزشكي بايد محدود، كنترل شده و در چارچوب انحصار نهادهاي خاص باقي بماند. همين نگاه باعث شده كه ظرفيت سالانه پذيرش دانشجوي پزشكي و دندانپزشكي در كشور با جمعيت بيش از ۸۰ ميليوني، به مراتب كمتر از كشورهاي مشابه باشد؛ در حالي كه بر اساس شاخصهاي جهاني، ايران بايد سالانه چند هزار پزشك بيشتر تربيت كند تا نهتنها نيازهاي جاري، بلكه بحران آينده كمبود پزشك، بهويژه در مناطق كمتر برخوردار را پاسخ دهد.
مطابق گزارشها و هشدارهاي متعدد، نرخ پزشك به ازاي هر هزار نفر جمعيت در ايران پايينتر از ميانگين منطقهاي و جهاني است. از سوي ديگر، بخش قابل توجهي از پزشكان كشور در آستانه بازنشستگي هستند و بحران جانشيني در برخي تخصصهاي حياتي، به زودي چالشآفرين خواهد شد. با اين حال، سياستهاي انقباضي در پذيرش دانشجوي پزشكي همچنان ادامه دارد؛ گويي هيچگاه قرار نيست براي آيندهاي كه پيشاپيش بحرانهايش را ميدانيم، تصميمي جسورانه و واقعبينانه بگيريم.
نتيجه اين انقباض و انحصار چيست؟ هزاران دانشآموز مستعد و پرانگيزه كه آرزوي پزشك شدن دارند، پس از ناكامي در عبور از سد سنگين كنكور پزشكي، راهي كشورهايي ميشوند كه با روي باز آنها را ميپذيرند، حتي اگر كيفيت آموزشيشان پايينتر باشد. اين خروج، نهتنها منجر به فرار سرمايه انساني از كشور ميشود، بلكه هزينههاي سرسامآوري نيز به خانوادهها تحميل ميكند و خروج ميليونها دلار ارز از اقتصاد ملي را به دنبال دارد. بديهي است كه اين روند نه به نفع آموزش، نه به نفع نظام سلامت و نه به نفع كشور است. ما به جاي آنكه براي مديريت اين عطش علمي، نظام آموزش پزشكي خود را توسعه دهيم و با تاسيس پرديسهاي استاندارد، اصلاح زيرساختها و جذب نيروهاي آموزشي توانمند، پاسخگوي نياز داخلي باشيم، تنها نظارهگر موج مهاجرت تحصيلي هستيم؛ مهاجرتي كه در بسياري موارد، حاصل ناكارآمدي خود ماست.
پايان يك غفلت
تحصيل دهها هزار دانشجوي ايراني در دانشگاههاي متوسط يا ضعيف خارجي، خروج بيصداي ميلياردها دلار ارز و تقاضاي پرشمار براي بازگشت به دانشگاههاي داخل كشور، همگي زنگ خطرهايي هستند كه بايد گوش هر سياستگذار عاقلي را به صدا درآورند. نميتوان بيش از اين چشم بر واقعيتها بست و تكرار كرد كه ظرفيتها بايد محدود بمانند. امروز نه فقط خانوادهها كه حتي خود مهاجران تحصيلي نيز از هزينهها و كيفيت پايين برخي مراكز آموزشي خارجي گلايه دارند و در جستوجوي فرصتي براي بازگشتند. آيا نميتوان از اين عطش تحصيل پزشكي به عنوان نشانهاي از سرمايه انساني مشتاق و پرانگيزه بهره گرفت؟ اگر بپذيريم كه زيرساختهاي كشور نيازمند توسعهاند و اگر ارادهاي واقعي براي اصلاح وجود داشته باشد، آنگاه اين موج بازگشت ميتواند نه فقط از خروج ارز جلوگيري كند، بلكه خون تازهاي در رگهاي نظام درماني كشور جاري سازد. امروز تصميمگيري ميان دو مسير است يا ادامه سياستهاي محدودكنندهاي كه نتيجهاش، خروج سرمايه و سرخوردگي جوانان است يا ورود به دورهاي تازه از توسعه كه در آن ظرفيتهاي آموزش پزشكي بر اساس نياز واقعي كشور، نه بر پايه ملاحظات محفلي و محافظهكارانه تنظيم شوند. تجربه نشان داده كه هيچ انحصاري پايدار نميماند و هرگاه درهاي آموزش و توسعه بسته بمانند، جامعه راه ديگري براي گشودن آنها خواهد يافت؛ راهي كه گاه پرهزينه، پراشك و پرخطر است.
بايد بهياد داشت كه جوان ايراني، اگر فرصت تحصيل در داخل كشور را بيابد، نهتنها در همين خاك ميماند، بلكه با تمام وجود براي ساختن آينده سلامت ايران خواهد جنگيد. اينبار، تصميم با ماست؛ ما كه يا بايد از اين سرمايههاي انساني استقبال كنيم، يا همچنان نظارهگر خروج خاموش آنها باشيم. آينده، صبر نميكند.