• 1404 سه‌شنبه 26 فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6017 -
  • 1404 يکشنبه 24 فروردين

تحليلي بر فيلم «حقايق تلخ» به كارگرداني مايك لي

خستگي تحمل‌ناپذير هستي

محسن بدرقه

خسته شدم؛ مي‌خوام تموم شه. طنين اين دو جمله در بيشتر آثار مايك‌لي شنيده مي‌شود. از فيلم برهنه كه جزو آثار نخستين اوست تا آخرين اثرش كه به نمايش عمومي درآمده است. شخصيت‌هاي فيلم مايك لي در وضعيت بغرنجي زندگي نموده و رنج مي‌كشند. به‌سادگي نمي‌توان مسئله آنها را ابتدا تعليق سپس به پاسخ رساند. مساله‌هاي فيلم‌هاي مايك‌لي شبيه آثار خود او در ظاهر آرام، متين و موقرند ولي در طنين شاعرانه خود‌ستيزنده و رعب‌آور هستند. شخصيت‌هايي كه جنايتي عليه خود يا ديگري انجام داده‌اند و در موقعيت ديگري كه انتظار ندارند كيفر آن كنش آنها را از پاي در مي‌آورد.

 

آثاري به ظاهر ساده و بي‌آلايش اما بسيار پيچيده و ديرياب

مايك‌لي فيلم‌ساز قابل‌اعتنايي است و در يكايك آثارش تلاش مي‌كند با خلق روايتي واقع‌گرايانه، منحصربه‌فرد خودش از رازهاي اين جهان پرده برداشته و شخصيت‌هاي فيلم‌‌هاي او مانند مخاطبان فيلم‌هايش به كمك اين كشف و شهود بر زندگي تسلط پيدا كنند. تلاش مي‌كند رازي از حقيقت اين جهان را كنار زده تا بتواند اين زندگي تحمل‌ناپذير را تألم خاطر بخشيده و مرهم گذارد‌. آثار او خلاف ظاهر ساده و بي‌آلايش خود بسيار پيچيده و ديرياب هستند. او در خلق روايت تلاش مي‌كند از جلوه‌گري‌هاي سبكي و به رخ كشيدن‌هاي متظاهرانه كنار كشيده و دست به يك روايت واقع‌گرايانه بزند. روايتي كه خود خالق در آن حضور ندارد و تلاش نمي‌كند مدام به ما يادآوري كند كه پشت دوربين ايستاده است. اينگونه روايت خلق توهم واقعيت را براي مخاطب به ارمغان مي‌آورد و مخاطب در تمام طول داستان شخصيت‌ها را مانند عضوي از خانواده بزرگ انساني خود مشاهده مي‌كند. يكي از ويژگي‌هاي فرم فيلم‌هاي مايك لي نامرئي نمودن خود به عنوان خالق اثر است كه مبتني بر همين فرم هم‌زيستي مخاطب برانگيخته مي‌شود. او در مسير خلق روايت انسان‌هايي كه تصوير مي‌كند در كشف حقايق اين هستي است. حقايق تلخي كه نام آخرين اثر اوست.

زني ميان‌سال تلاش مي‌كند در وضعيت آشفته و به هم ريخته خود تعادلي ايجاد نموده تا بتواند اين زندگي را به پايان برساند. مايك‌لي تلاش نمي‌كند وسوسه ريشه‌يابي روان‌شناختي اين شخصيت كه تعادلش را ازدست‌داده را طراحي و پرداخت نمايد. او قصه مي‌گويد. پنس زني ميان‌سال كه با همسر و تنها فرزندشان در يك‌خانه زندگي مي‌كنند. اين زن خواهري كوچك‌تر از خود دارد كه گهگاهي با آن ارتباط دارند. ما در حال مشاهده زندگي اين خانم و شرايط بغرنج روحي او هستيم و كارگردان همان‌گونه كه ذكر شد هيچ تلاشي براي طراحي ابعاد روان‌شناختي، ارجاع به خود يا بيرون از اثر و هر چيزي كه اين اثر را از يك قصه‌ دور مي‌كند؛ انجام نمي‌دهد. طبيعتا نگارش يادداشتي بر اين فيلم بسيار دشوار است. زيرا خالق خود را نشان نمي‌دهد تا بتوانيم با او ديالوگ كنيم. در رفت و برگشت‌هاي شمايل سبكي يا درون‌مايه اثر كشف و شهود نموده و وارد ديالوگ با خالق اثر شويم. در حقايق تلخ ما شاهد يك روايت زيبا، ناب و انساني هستيم و شبيه يكايك شخصيت‌هاي فيلم مسير كشف و شهود زيستن را از سر مي‌گذرانيم.

اولين‌بار با جيغ پنسي توجهمان به فيلم دوچندان مي‌شود. در رختخوابي كامل روشن، خانم تيره‌پوست با جيغ از خواب مي‌پرد. در ادامه او كلافه، آشفته و مستأصل است. مدام تلاش مي‌كند محيط پيرامون خود را به نظم درآورده و همسر و پسر خود را از ويراني بيروني باخبر كند. سر پسرش فرياد مي‌زند كه با اين پياده‌روي‌ها ممكن است سر از زندان درآورد و همسرش را براي آوردن وسايل تعميري به خانه سرزنش مي‌كند. همه‌چيز در خانه پنسي نظم ويژه‌اي دارد. خانه او بسيار تميز و توسط اراده او به نظم كشيده شده است. شمايل خود پنسي بسيار آراسته است و به نظر مي‌رسد تنها چيزي كه طنين آشفتگي‌اش خانه و افراد خانواده را به‌هم‌ريخته خود دروني اوست. او با آشفتگي دروني روزها را سپري مي‌كند. تلاش مي‌كند فقط چشم روي‌هم گذاشته تا زمان را از بين برده و ادراك نكند. تضاد زيبايي‌شناسانه‌اي ميان آشفتگي معنوي دروني او و انسجام فيزيكي بيروني برقرار است. توگويي تلاش مي‌كند با به نظم درآوردن بيرون وجود خود راهي براي رسيدن تعادل دروني خود پيدا كند. بگذاريد بخوابم، جمله تكرارشونده در سپهر ادبيات پنسي است. او با پرخاش تلاش مي‌كند به خانواده خود تلقين كند صرفا نياز به خواب دارد و اين خوابيدن مي‌تواند حال او را بهتر كند؛ اما اين چشم به هم گذاشتن و خوابيدن پنسي در مسير روايت به كشف و شهود ديگري مي‌انجامد.

 

زير تلنبار پرسش‌هاي خفه شده

او مي‌خواهد زمان را نگه دارد. شب به‌روز نرسد، ساعت بعد نيايد؛ هيچ رخدادي روي ندهد تا بتواند در ايستايي زمان مساله را براي خود تعليق و راه‌حلي براي آن پيدا كند. پنسي زير تلنبار پرسش‌ها خفه شده و ياراي نفس‌كشيدن از او سلب شده است. زمان براي پنسي دچار اصطكاك است. از طرفي خود دروني او به گذشته رهسپار شده و گذشتگي خود را حلاجي مي‌كند تا بتواند خود را تسلي دهد. اينكه چه چيزي درگذشته او رقم خورده در وهله اول مهم به نظر نمي‌رسد و آن چيزي كه مهم است گيركردن پنسي درگذشته است. حالا پنسي بيچاره كه در تنگناهاي اخلاقي گذشته اسير شده بدون اينكه بتواند بر زمان چيره شود؛ روزهاي نويي را سپري مي‌كند. پنسي در ميان خود دروني خود كه زمان را به پس مي‌كشد و خود بيروني خود كه زمان را سپس مي‌كند گير افتاده و اين زمان‌ها با يكديگر دچار اصطكاك شده‌اند. هر ميزان تلاش مي‌كند زمان را متوقف كند تا به گذشتگي خود بپردازد، آينده ازراه‌رسيده و بدل به حال مي‌شود. خواب صرفا راهي است تا از اصطكاك زمان فرار كند؛ ولي تضاد دهشتناك ميان خود دروني و خود بيروني او حتي خواب را از چشمان او گرفته است. رنج تحمل‌ناپذيري كه از سر مي‌گذراند او را وادار به كنش‌هايي نموده كه مساله‌اش را بغرنج‌تر و پيچيده‌تر مي‌نمايند‌. ما از همراهي او خشنودي عاطفي‌مان برانگيخته شده است.

پرخاش‌ها و وراجي‌هاي او نه‌تنها منجر به بيزاري ما نشده؛ بلكه راهي است تا بتوانيم با پنسي هم‌زيست شده و سطح حسي بيشتري را به او درگير كنيم. وراجي‌هاي او در ظاهر حرف‌هاي صد من يك غاز است كه به دو پول سياه نمي‌ارزد. ولي وقتي به مسير حرف‌هاي او دقت مي‌كنيم راهي براي كشف شخصيت او به دست مي‌آوريم؛ جملاتي كه پشت‌به‌پشت يكديگر قطار مي‌كند و انسجامي در آنها نيست ريشه در حس ناامني او از محيط پيرامون دارد. او در اين درگيري ميان دو خود، توان تحمل مسئله ديگري - فرد ديگر - را ندارد. گول شمايل به‌ظاهر مدرن شهر را نمي‌خورد. او نگراني افسارگسيخته‌اي را در وضعيت ناامن تجربه مي‌كند.

نگران شرايط زيستي تنها پسرش و آينده اوست. تلاش مي‌كند پسر را از انجام‌دادن كنشي در بيرون از خانه بازدارد كه مبادا كنش او ايجاد گرفتاري براي پنسي نموده و رنج او را بيش‌ازپيش كند. از شرايط كاري و روحي شوهرش نگران است.- نكند اوضاع آنها را نابسامان‌تر از قبل نمايد. - در اين آشوب تلاش مي‌كند اقتصاد خانه را مديريت كند. جمله‌هاي پي‌درپي كه در شرايط مختلفي از پنسي صادر مي‌شود منظومه رنج زندگي‌اش را ترسيم مي‌كند. از شخصيتي كه سال‌هاست تلاش نموده اوضاع پيرامون خود را به شايستگي مديريت كند تا - وجه كمالي زندگي كه انتظار داشته - او را از زندگي و شرايط زيستنش خشنود نمايد؛ درحالي كه خشنود نيست و هر چه بيشتر در راستاي مديريت اوضاع بيروني تلاش نموده بيش‌ازپيش رنج افسارگسيخته را از سر گذرانده و خشنودي كم و كوچك خود را ازدست‌داده است. مايك‌لي بدون اينكه به وسوسه تجزيه‌وتحليل روان‌شناسي شخصيت بپردازد؛ ريشه اين ناهمگوني را به استادي يك هنرمند تمام‌عيار به تصوير مي‌كشد. پنسي خلاف شخصيت قلدر و زورگويي كه نشان مي‌دهد؛ شديدا آسيب‌پذير و ترسو است. ترس در وجود او ريشه دوانده و زندگي او را فلج نموده است.

 

در آستانه فروپاشي عصبي

در چند سكانس مايك‌لي استادانه شخصيت حقايق تلخ خود را طراحي و پرداخت مي‌كند. پنسي براي خريد مبل و نوبت دكتر خود از خانه بيرون مي‌زند. او تمايل دارد در شرايطي كه خودش دوست دارد در نمايشگاه مبل چرخيده و مبل مورد نظر خود را پيدا كند.‌گيري كه به آن دختر و پسر جوان مي‌دهد شايد از نظر عرف نابجاست ولي ته دلمان با او همسوست. از طرفي وقتي فروشنده خانم شبيه يك ربات جملاتي كه از قبل حفظ نموده را بيان مي‌كند؛ ماهم همراه پنسي از دخالت او در خريد مبل خرسند نيستيم. مايك‌لي ستيزنده به شرايط انسان‌نماي عصر جديد مي‌تازد‌. انسان‌هايي كه در چرخ‌دنده‌هاي صنعتي‌شدن، روح خود را شبيه فاوست فروخته‌اند و از رفتار انساني تهي شده‌اند. فروشنده مبل شبيه رزيدنت تازه‌كار و دندان‌پزشكي كه جمله‌هاي تكرارشونده‌اي را مي‌گويد؛ است. آنها خود انساني خود را در نقاب خود ديگر پنهان نموده‌اند و انسان نمي‌تواند در شرايطي انساني با آنها تعامل كند. سكانس خلوت پنسي در خودرو پارك شده بسيار هنرمندانه طراحي شده است. وقتي پنسي از ترس روبه‌روشدن با مدير فروشگاه مبل فرار مي‌كند و لحظه‌اي در خودرو خود قرار مي‌گيرد؛ شرايط اين زندگي مدرن به او اجازه لحظه‌اي خلوت نمي‌دهد. مردي كه قصد دارد خودرو خود را پارك كند، پنسي را از پناهندگي به اعماق وجود خود خارج نموده و دعوايي از سر مي‌گيرد. به‌راستي گناه پنسي يا انسان امروز چيست كه نمي‌تواند لحظه‌اي خود را در آغوش بگيرد؟

پنسي در آستانه فروپاشي عصبي است. در خانه ما شاهد اوضاع به هم ريخته آشپزخانه هستيم. ميزان اطلاعات ما با شوهري كه از راه مي‌رسد يكي شده است. حيرت‌انگيز است. ماهم شبيه شوهر فكر مي‌كنيم براي پنسي اتفاق بدي رقم خورده است. چگونه مي‌شود پنسي در قيد حيات باشد و آشپزخانه او اين به‌هم‌ريختگي را به خود ببيند. شوهر سراسيمه در جست‌وجوي او به اتاقشان مي‌رود. پنسي با جيغ‌هاي تكرارشونده‌اي كه داخل فيلم به‌سان موتيف شده از خواب مي‌پرد. ديالوگ ايهام گونه‌اي ميان او و شوهرش شكل مي‌گيرد‌. خوبي؟ معلومه كه نه! روايت پنسي از رويدادهايي كه از سر گذرانده و ماهم شاهد آنها بوده‌ايم به شوهرش پازل شخصيتي او را تكميل مي‌كند. وضعيت روحي او منجر شده شرايط پيرامون را بيش از بيش سهمگين ببيند. پنسي تك افتاده و تنها ياراي تسلي و تألم خاطر بخشيدن به خويشتن را ندارد. تضاد ميان خود دروني و خود بيروني او را از پاي درآورده و دچار اضطراب بودن است. پنسي نمي‌تواند در مقابل زماني كه پيش مي‌رود مقاومت كند‌. تمركزش ازدست‌رفته و حس مي‌كند ديگران قدرت درك او را ندارند. مبتني بر اين مورد كنشي كه انجام مي‌دهد تا خود را تبرئه نمايد وضعيت را از چيزي كه بود بدتر مي‌نمايد. چهره پريشان، پشيمان و پناه‌جوي او وقتي از خواب برمي‌خيزد حس زيبايي را در وجود مخاطب برانگيخته مي‌كند كه دلمان لك مي‌زند او را در آغوش گرفته و تألم خاطر بخشيم. قصد مي‌كند تعادل سابق را بازگرداند. همسر و فرزندش عليه او عصيان نموده و مشغول ميل نمودن مرغ‌سوخاري هستند. او شبيه دختربچه‌اي معصوم در تكاپو است تا او را سر ميز شام دعوت كنند. شوهر و پسر ديگر حوصله ندارند و با بدجنسي مظلومانه سعي در تنبيه او دارند. پنسي دوباره غرزدن‌هاي خود را از سر مي‌گيرد؛ ولي اعضاي خانواده به وراجي‌هاي او بي‌محلي مي‌كنند. چگونه شخصيت به اين وضعيت بغرنج روحي دست پيدا مي‌كند.

رابين وود در يادداشت لوين و مربا درباره رئاليسم، رمان آناكارنينا و آرزوهاي بزرگ ديكنز اينگونه مي‌نويسد: آيا داستان «آنا» را بايد تراژدي ناگزير كساني خواند كه قوانين تغييرناپذير خداوند طبيعت از جمله طبيعت خودشان را نقض مي‌كنند در اين ميان حقيقت چيزي مطلق ثابت و در دسترس شناخت شهودي تلقي مي‌شود؟ يا تراژدي دو آدمي كه نمي‌توانند به‌قدر كافي از ايدئولوژي غالب فاصله بگيرند؟

مبتني بر گفته رابين‌وود طنين اين نقض قوانين خداوند و طبيعت در آثار مايك‌لي مشهود است. از طرفي مورد دوم هم در آثار او به چشم مي‌خورد‌. البته نمي‌توان مورد دومي كه رابين وود اشاره نموده را بدون هيچ پرسشي و تمام‌وكمال پذيرفت‌. چراكه عرف هم مي‌تواند ريشه در قوانين خدا و طبيعت و رازهايي كه انسان از قوانين جهان كشف نموده داشته باشد؛ بنابراين شخصيت‌هاي مايك‌لي را همان‌گونه كه ذكر شد نمي‌توان خطاكاراني دانست كه در جاي ديگري در زندگي كه پيش‌بيني نكردند و انتظار ندارند؛ خطاي آنها گريبان‌گيرشان را گرفته و آنها را از زندگي نمودن منع كند. كنش‌هايي كه شخصيت‌ها انجام داده و شرايط زيستي كه از سر مي‌گذرانند چيزي فراتر از يك جنايت و مكافات است. در فيلم رازها و دروغ‌ها زني با رابطه نامشروع صاحب فرزندي شده است. اين رابطه و فرزندي كه از رابطه شكل‌گرفته شبيه عقوبتي براي مادر طراحي و پرداخت مي‌شود. به‌محض اينكه بخواهيم نقض قوانين طبيعت را بپذيريم مايك لي فرزند ديگري را وارد داستان مي‌كند كه خشنودي را براي مادر به ارمغان مي‌آورد. البته كه زندگي از دست رفته مادر بازنمي‌گردد؛ ولي فرزند ديگر منجر به خشنودي عاطفي مادر مي‌شود. از طرف ورا در يك فيلم ستيزنده ديگر مايك‌لي عليه قانون و عرف است. ورادريك زني پاك‌دامن، معصوم و ازخودگذشته كه بدون چشم‌داشتي تلاش مي‌كند؛ گذشته دختران جوان را ناديده گرفته و راهي براي زندگي آرام آنها پيدا كند. ورادريك به طرز بي‌رحمانه‌اي در عقوبت كنش‌هاي انسان‌دوستانه خود افتاده و غرق مي‌شود. فيلم ديگر مايك لي به نام سالي ديگر هم مسئله عرف و شرايط زيستي انسان را تعليق مي‌كند. البته شاهكار سالي ديگر صرفا به اين مساله نمي‌پردازد و نگارنده تلاش مي‌كند از لابه‌لاي آثار هنرمند خود ره به تحليل حقايق تلخ برده و پرسش بنيان‌افكن اين اثر هنري را تبين نمايد.

همكار مادر وقتي دل‌سپرده پسر همكار خود مي‌شود؛ به‌شدت از طرف عرف پس‌زده شده و تا زندگي هست نمي‌توان چشم‌هاي شخصيت ماري با بازي حيرت‌انگيز لسلي مانويل زماني كه به پسر جوان نگاه مي‌كند را فراموش نمود.

پس آناكارنينا، پنسي و شخصيت‌هاي ديگر چه كنشي انجام داده‌اند كه عقوبت آن كنش در زندگي آنها توان زيستن را از آنها ربوده و آنها را رهسپار نيستي و عدم مي‌نمايد‌. البته مورد دوم رابين وود همانطور كه ذكر شد ريشه در مورد اول دارد و چه‌بسا عرف فرم عقايد سال‌هاي پسين خود را گرفته است؛ بنابراين چه هنرمند بزرگي به نام تولستوي و چه هنرمند بزرگي به نام ديكنز تلاش مي‌كنند باهنر خود رازهايي از جهان كشف كنند تا بتوانند زندگي را ابتدا قابل‌تحمل و سپس قابل‌پذيرش نمايند. حقايق تلخ مايك لي هم همين‌گونه است و آن چيزي كه ارزش اين آثار را بيش‌ازپيش مي‌كند رازناكي تنيده شده در آنهاست. به قطعيت نمي‌توان موارد رابين وود را تأييد يا رد نمود. نگارنده تلاش مي‌كند آن چيزي كه شخصيت فيلم حقايق تلخ از سر مي‌گذراند را از دريچه ادراك خود تجزيه‌وتحليل نمايد. مساله‌اي كه ميان آنا در رمان تولستوي و شخصيت‌هاي فيلم مايك‌لي مشهود است ناخشنودي آنها از زندگي است. مسئله آنها در ارتباط با افراد ديگر تعريف نمي‌شود تا بتوان يكي از موارد رابين وود را به‌طور قطعيت تأييد يا انكار نمود‌. آنها در رويارويي با خود اين تجربه را از سر مي‌گذرانند. در رويايي خود بيروني با خود دروني تضاد هولناكي را تجربه مي‌كنند كه منجر به اصطكاك زمان مي‌شود. گذشته‌اي كه به‌خاطر تمايل يكي از خودها از بين رفته و آينده‌اي كه خود ديگر نمي‌تواند آن را به‌خاطر ازبين‌رفتن گذشته سامان دهد؛ بنابراين هر شخصيت فيلم‌هاي مايك‌لي كنشي درگذشته انجام داده‌اند كه به نحوي نقض يكي از اين موارد است. آنها يا نقض قوانين خلقت و خداوند، طبيعت يا طبيعت خود و قانون يا عرف را انجام داده‌اند و اين كنش زندگي بعد آنها را دچار مخاطره مي‌كند. آنها توانايي زندگي در لحظه را مبتني بر اصطكاك زمان ازدست‌داده‌اند. هر لحظه زندگي آنها، گذشته و آينده گريبان يكديگر را گرفته و در ستيزند.

حقايق تلخ كه در ميان آثار مايك‌لي ستودني است تلاش مي‌كند اين راز را از جهان كشف نموده و در مسير روايت مخاطب را هم‌زيست نمايد. خواهر پنسي از او درخواست مي‌كند تا روز مادر بعد از پنج‌ساله مادر به سر مزار خود بروند‌. پنسي دست به فرافكني مي‌زند. ابتدا حرف‌هاي او از سر بي‌رحمي و بي‌تفاوتي تداعي مي‌شود؛ ولي داستان پرده از گذشته پنسي برمي‌دارد. سر مزار مادر با وراجي هميشگي خود تلاش مي‌كند از مواجهه با مادر طفره برود. او ياراي رويارويي با مادر و گذشته از سر گذرانده را ندارد‌. البته قرار نيست مايك لي ريشه تمام مساله‌هاي پنسي را با مادرش گره بزند؛ بلكه اين سر مزار رفتن يكي از توالي رويدادهاي قصه‌اي است كه هيچ قصدي براي تحليل شخصيت و موقعيت آن ندارد. مايك لي راوي داستان پنسي است و نه چيز ديگر.

بازي ماريان ژان باپتيست در نقش پنسي در سر مزار مادر بي‌نظير است. چند حس متفاوت در لحظه در شمايل چهره‌اش نازل مي‌گرداند. ميل و دلتنگي شديد پنسي به مادر و نفرتي تحمل‌ناپذير به او در لحظه در درون پنسي حضور دارد. ميل دارد از اين موقعيت فرار كند؛ ولي خواهر كوچك‌تر درصدد است او را با وقفه در موقعيت نسبت به حس دروني‌اش هشيار كند. موقعيت رويارويي با مزار مادر پنسي را به اعترافي بنيان‌افكن وادار مي‌كند. در پاسخ خواهر كه چرا از زندگي‌اش لذت نمي‌برد. پاسخي تند و صريح مي‌دهد. نمي‌دانم و ادامه اين جمله را مي‌گيرد تا جمله بنيان‌افكني كه طنينش در كل فيلم حقايق تلخ وجود دارد: خسته شدم. فقط مي‌خوام تموم بشه... و اين پرسش چه چيزي بايد تمام شود؛ تمام رويدادهايي كه در توالي يكديگر آمدند و رويدادهاي ديگري كه از پس اين مي‌آيند را تبيين مي‌كند. پنسي دچار خستگي است.

 

فراتر از افسردگي

فرويد ريشه افسردگي را خشم تلنبار شده مي‌داند. پس از او هم تلاش نمودند افسردگي را تعريف‌هاي متعددي نمايند؛ ولي امروز آن چيزي كه در اثر مايك لي ديده مي‌شود فراتر از افسردگي است‌. بيونگ چون هال وضعيت انسان خودمختار معاصر كه ديگر نيروي قهار بالادستي براي تعريف و تنبيه ندارد را تعبير به فرسودگي مي‌كند. انساني كه فقط مي‌دود تا به خود آفرين بگويد و هر ميزان بيشتر مي‌دود به موقعيت توهمي كه براي خود تصوير نموده نمي‌رسد‌. مايك لي حسي كه پنسي از سر مي‌گذراند را فراتر از اين قلمداد مي‌كند. او كلمه را برمي‌گزيند كه نه‌تنها مبين حال و احوال شخصيت فيلم و البته فيلم‌هاي اوست بلكه تبيين روشن و ستايش برانگيزي از حس و حال انسان اكنون است. انساني كه سال‌ها تلاش نمود بعد از هبوط گذشته خود را فراموش نموده و در اين سپهر قرار بگيرد. بي‌خبر از آنكه قرار او بيش‌ازپيش به بي‌قراري طعنه زد و اضطراب دست از سر او برنداشت. كي‌يركگور در كتاب ارزشمند خود به نام اضطراب انسان كامل را انساني مي‌داند كه بي‌از بيش مضطرب است. انساني كه گناه را تجربه نموده و هبوط را از سر گذرانده است. انساني كه براي رهايي از اضطراب دست‌به‌دامن گناه شده و پس از آن آميختگي اضطراب و حس گناه او را خسته نموده است. پنسي در آن شمايل معصوم و بي‌گناه در مقابل پرسش خواهرش به‌درستي از اين اضطراب و دست‌به‌دامن گناه شدن پرده بر مي‌دارد. مايك لي در اين ميزانسن دست به خلق شاهكاري زده كه ادامه همان خلق خالقيت خداوند است. پنسي تكيده، مظلوم و بي‌پناه ايستاده است. با آمدن از پله‌ها دست‌به‌دامن رنج شده تا حال لحظه‌‌اش كمي تألم خاطر بگيرد. خواهر از او علت ازدواجش را مي‌پرسد. پنسي از ترس تنهايي‌اش پرده بر‌مي‌دارد. پنسي اضطراب هستي را به ترس تعريف نموده و براي فرار از آن اضطراب دست‌به‌دامن ازدواج شده است. ازدواج نه‌تنها منجر به فروكش نمودن اضطراب نشده؛ بلكه بيش‌ازپيش آن را افزايش داده است. انسان مايك‌لي براي فرار از اين اضطراب بودن و گرايش به شدن مدام دست به كنش‌هايي مي‌زند كه شايد خود اين كنش‌ها به‌خودي‌خود اشتباه نباشند؛ اما كمكي به درمان آن اضطراب نمي‌كنند. در سكانس خوردن نهار شاهكاري از هنر معاصر را مي‌توان ديد. پنسي روي صندلي بي‌ميل به غذا و پشت كرده به ميز نشسته است. خواهر كنار او نشسته و در چشم‌هايش ترحم و همدردي به پنسي ديده مي‌شود‌. دو دخترخواهر يكي اين‌طرف و آن ديگري آن طرف قاب نشسته و از اين مساله بيرونند. شوهر پشت به قاب و روبه‌روي پنسي نشسته است. پسر پنسي درحالي كه غذا را مي‌بلعد روبه‌روي مادر نشسته و در انتظار محبت اوست. پنسي و خواهر به اتاق مي‌روند و پنسي اعتراف مي‌كند. بار امانت سنگين هستي را با خواهرش در ميان مي‌گذارد. پنسي لا‌به‌لاي حرف‌هاي خواهرش از دسته‌گل روز مادر پسرش باخبر مي‌شود. همين عشق رهيافتي به التيام رنج شده و بغض فروخورده پنسي در هم مي‌شكند. مايك لي چه تصويري از انسان را براي مخاطبش به ارمغان مي‌آورد. پنسي با خود دروني خود روبه‌رو شده و اضطراب را پذيرفته و خود را در آغوش مي‌گيرد. پنسي به‌خاطر غرق‌شدگي در زمان ارتباطش با محيط پيرامون قطع شده بود. اين دسته گل بند اين عدم ارتباط را از هم مي‌گسلد. در حياط پشتي را باز مي‌كند. شبيه انسان تازه به دنيا آمده كه قصد مي‌كند جهان دا كشف كند پاورچين با پاي‌برهنه به حياط مي‌رود. بوي محيط بيرون را استشمام مي‌كند. ليوان آبي براي پسرش مي‌برد. در همين بهبودي دوباره دچار حمله مي‌شود؛ ولي روايت به‌گونه‌اي است كه مي‌خواهد پنسي با پذيرش رنج و روياروشدن با خود به زندگي بازگردد. فردي كه تلاش مي‌كرد تمام اتفاقات بيرون از سپهر وجود خود را مديريت كند. او كه به‌خاطر انتقادات تند مادرش هميشه حس ناكافي بودن و نالايق بودن داشت. او كه به‌خاطر فرار از اضطراب دست به كنش‌هاي دومينويي اشتباه زده بود. حالا با منطق تصادفي دنيا روبه‌رو مي‌شود. از آن چيزي كه مي‌ترسيد سرش مي‌آيد؛ ولي دچار فروپاشي نمي‌شود. همكار همسرش او را از خواب بيدار مي‌كند. شوهر كه به‌خاطر جلب رضايت همسر خودش را به مصدوميت زده تا بتواند يك دل سير گريه كند و پنسي را به سمت خود بكشد در اتاق پذيرايي چشم‌به‌راه است. نگاه پنسي ديگر آن تلاطم سابق را ندارد. آرامش در صورت او ديده مي‌شود. او به سمت شوهرش مي‌رود؟

 

سكانس پاياني

در سكانس پاياني پسر در شمايل هميشگي با دختري ارتباط مي‌گيرد و كنار يكديگر مشغول تناول يك چيپس ساده مي‌شوند. رويدادهاي تصادفي و پيش‌بيني‌ناپذير حقايق تلخ رقم مي‌خورند و زندگي به‌پيش مي‌رود. چه لذتي است كه با پذيرش خود در اين اضطراب انتظار رويدادهاي پيش‌بيني‌ناپذيري را بكشيم كه ريشه در رحمت دگر خود دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون