از سرگيري مذاكرات ايران و امريكا
بازار سرمايه: رونق مقطعي با پشتوانه ضعيف- تحولات بورس تهران نيز نشاندهنده نوعي خوشبيني اوليه و افزايش تقاضا در نمادهاي وابسته به نرخ ارز و صنايع صادراتمحور است. نمادهايي نظير پتروشيميها، فلزات اساسي و برخي گروههاي بانكي در پي آغاز مذاكرات با اقبال نسبي مواجه شدهاند. اين رشد اما بيشتر از آنكه بر پايه تغييرات واقعي در ترازنامهها يا كاهش محسوس ريسكهاي عملياتي باشد، ناشي از گمانهزني نسبت به آينده روابط خارجي است. نبايد از ياد برد كه بسياري از مسائل ساختاري بازار سرمايه ايران، از جمله محدوديت در دسترسي به منابع ارزي، عدم عضويت در نظامهاي مالي جهاني، و موانع موجود در نقلوانتقال پول، همچنان برقرار است. بنابراين، هرگونه صعود شاخصها در اين فضا، بدون تقويت زيرساختهاي حقوقي و اقتصادي، در معرض اصلاح و نوسان جدي قرار دارد. رونق مقطعي كنوني، اگر با اصلاح بنيادهاي اقتصادي همراه نشود، ممكن است به سرخوردگي دوباره سرمايهگذاران بينجامد.
سياست منطقهاي: تاكتيكي نه استراتژيك- در سطح روابط منطقهاي و توازنهاي ژئوپليتيك، از سرگيري مذاكرات ايران و امريكا با واكنشهايي عمدتا محتاطانه مواجه شده است. بازيگراني مانند رژيم صهيونيستي، عربستان سعودي، امارات متحده عربي و حتي اتحاديه اروپا، هر يك با انگيزههاي متفاوت، روند تحولات را بهدقت زيرنظر دارند. موضع اين بازيگران نه الزاما مخالفت مستقيم، بلكه نوعي موازنهسازي تاكتيكي است؛ آنها در انتظار روشنتر شدن ابعاد مذاكرات، بهويژه در حوزههاي امنيتي و موشكي هستند تا مواضع بعدي خود را تعيين كنند.
ايالات متحده نيز در اين مرحله، شروع مذاكرات را بيشتر به عنوان ابزاري براي مديريت تنشها در منطقه و كاهش فشارهاي بينالمللي در قبال سياستهاي خود ميبيند، نه تغيير پارادايم در رابطه با ايران. به همين دليل، نميتوان تأثير آغاز مذاكرات را در اين مقطع به عنوان گامي استراتژيك ارزيابي كرد؛ اين تأثير بيشتر در حد تعديل فضاي امنيتي و جلوگيري از درگيري مستقيم در حوزههايي مانند تنگه هرمز يا پرونده هستهاي قابل مشاهده است.
رويكرد اجتماعي و رواني: اميد محدود، بدبيني غالب- در فضاي اجتماعي ايران، آغاز مذاكرات بهنوعي با بازگشت نسبي اميد همراه شده است. اين اميد بيشتر در ميان طبقه متوسط شهري و گروههاي نخبگاني قابل مشاهده است كه نقش ديپلماسي را در بهبود معيشت و ثبات اقتصادي بسيار موثر ميدانند. اما تجربههاي تاريخي و ذهنيت عمومي شكلگرفته از دورههاي پيشين، موجب شده كه اين اميد با ترديد و بدبيني همراه باشد. جامعه امروز ايران، بهويژه در پس بحرانهاي معيشتي، ارزي و زيستي چند سال گذشته، بهسادگي به وعدهها اعتماد نميكند. در نتيجه، افكار عمومي بيش از آنكه با شور سياسي به مذاكرات نگاه كند، با متر و معيار نتايج ملموس اقتصادي و تغييرات قابل حس در زندگي روزمره آن را ارزيابي ميكند. اين شكاف اعتماد ميان سياستگذار و مردم، چالشي اساسي براي نهادهاي تصميمساز است كه بايد با صداقت، شفافيت و اقدام موثر، آن را ترميم كنند.
ضرورت مديريت انتظارات، جلوگيري از فرسايشي شدن مذاكرات و حصول نتيجه!- در جمعبندي ميتوان گفت از سرگيري مذاكرات ميان ايران و امريكا، هرچند فرصتي ارزشمند و نقطه شروعي معنادار تلقي ميشود، اما تا زمان حصول نتيجه عملي، بايد با نگاهي واقعبينانه و مديريتشده به آن نگريست. مهمترين مساله در اين ميان، «مديريت انتظارات» است. اگر اين مرحله، همچون موارد پيشين، به تعويق، ابهام يا حتي فرسايش بدل شود، نهتنها دستاوردي به بار نخواهد آورد، بلكه به تشديد بياعتمادي عمومي و كاهش سرمايه اجتماعي نظام منجر خواهد شد.
مفاهيمي چون «اسنپبك»، بازگشت تحريمها، شروط طرفين و اختلافات محتوايي، همگي نشاندهنده حساسيت بالا و شكنندگي روند جاري هستند. در اين شرايط، ضرورت دارد كه تيم مذاكرهكننده ايراني، ضمن بهرهگيري از ظرفيت ديپلماسي هوشمندانه، از هرگونه تصميم احساسي يا شتابزده پرهيز كند، اما در عين حال، فرآيند گفتوگو را بهگونهاي هدايت كند كه از دام مذاكرات فرسايشي و بينتيجه اجتناب شود. آنچه امروز بيش از هر چيز مورد نياز است، نتيجهمحوري، انسجام داخلي و تداوم واقعگرايي در تحليل و تصميمگيري است.
روزنامهنگار