تحليلي بر مستند «سرزميني ديگر نيست» به كارگرداني باسل عدرا، يووال آبراهام، راشل سور و حمدان بلال
مقاومت با دوربين
اين مستند با مشاركت يووال آبراهام، روزنامهنگار و فعال صلحطلب اسراييلي ساخته شده است. اين همكاري ميان يك فلسطيني ساكن مسافر يطا و يك اسراييلي مقيم بيتالمقدس، نمادي نيرومند از امكان گفتوگو و مقاومت مشترك در برابر نظام اشغالگر است
حسن (بيژن) تهراني
باور نكردني بود كه در فضاي تحت تسلط لابي اسراييل، سرزميني كه ديگر نيست جايزه اسكار را ببرد. من حتي ده درصد هم براي اين فيلم شانسي قائل نبودم. اما نسلكشي بيامان دار و دسته نتانياهو را هيچ وجدان پاكي نميتوانست و نميتواند ناديده بگيرد.
مستند «سرزميني ديگر نيست» اثري مشترك از چهار فيلمساز فلسطيني و اسراييلي است كه با نگاهي انسانگرايانه و بيپرده، تخريب خانهها و آوارگي اهالي «مسافر يطا» در كرانه باختري را به تصوير ميكشد. فيلم نهتنها روايتي مستند از واقعيتهاست، بلكه كنشي سياسي و فرهنگي براي ثبت حقيقت و مقاومت در برابر فراموشي و بياعتنايي غرب محسوب ميشود.
در سالهاي اخير، مستندسازي در خاورميانه به عنوان ابزاري براي مقاومت فرهنگي و سياسي اهميت فزايندهاي يافته است. مستند «سرزميني ديگر نيست» به كارگرداني باسل عدرا، يووال آبراهام، راشل سور و حمدان بلال، يكي از برجستهترين نمونههاي اين جريان است. فيلم با نگاهي صادقانه، انساني و عميق به روايت زندگي مردمي ميپردازد كه خانههايشان در معرض نابودي است. اين اثر توجه منتقدان و جشنوارهها را جلب كرد.
فيلم «سرزميني ديگر نيست» در ساختار خود راه مستندهاي واقعگرا و تجربي را پي ميگيرد. بخش عمدهاي از تصاوير فيلم توسط باسل عدرا، ساكن فلسطيني منطقه به ثبت رسيدهاند. در اين شيوه مستندسازي، تماشاگر از نزديك و از ديد شاهد زنده صحنههاي جنايات ارتش اسراييل همه چيز را ميبيند.
دوربين لرزان بر سر دست، تصويربرداري بيتكلف و استفاده از صداهاي طبيعي و واقعي محيط و عدم استفاده از موسيقي متن، همه در كنار هم محيطي كاملا واقعي را خلق ميكنند. فيلم نه براي تاثيرگذاري احساسي ساده، بلكه براي بازنمايي حقيقت به همان شكلي كه هست، ساخته شده است.
يكي از نقاط قوت فيلم، عبور از روايتهاي رسانهاي مرسوم درباره فلسطين است. باسل عدرا، نه يك خبرنگار حرفهاي، بلكه يك شاهد عيني است؛ فردي كه خانهاش در معرض تخريب است و در عين حال، خود مستند وقايع را ميسازد. اين تقاطع ميان نقش قرباني و راوي، بُعدي عميق و چندلايه به فيلم ميدهد.
در فيلمهاي مشابه، اغلب شاهد جدايي ميان راوي و سوژه هستيم، اما در «سرزميني ديگر نيست» اين مرز فرو ميريزد. مخاطب از طريق نگاه عدرا، خشونت را با گوشت و پوست خود لمس ميكند.
فيلم با مشاركت يووال آبراهام، روزنامهنگار و فعال صلحطلب اسراييلي ساخته شده است. اين همكاري ميان يك فلسطيني ساكن مسافريطا و يك اسراييلي مقيم بيتالمقدس، نمادي نيرومند از امكان گفتوگو و مقاومت مشترك در برابر نظام اشغالگر است. فيلم هرگز سادهسازي نميكند؛ بلكه به خوبي نشان ميدهد كه مشكل در ساختار سياسي و نظامي است، نه در ذات افراد. يووال آبراهام نيز از نگاه دولتي خود انتقاد كرده و خواستار برابري بدون برتري قومي شده است. در سخنراني اسكار نيز اين پيام به شكل قدرتمندي تكرار و با استقبال گسترده جهاني مواجه شد.
در كنار جنبه مستندنگارانه، فيلم لحظاتي شاعرانه و استعاري نيز دارد. صحنههايي مانند حركت بولدوزرها در سكوت صبحگاهي، گريه كودكان كنار ويرانهها و زل زدن مردمان به خانههاي فروريخته، قدرتي فراتر از روايت دارند. اين تصاوير، نيازي به كلمات ندارند و بار احساسي سنگيني را منتقل ميكنند.
فيلمسازان، با حداقل دخالتهاي فني، به تصاويري تكيه كردهاند كه قدرت روايي بالايي دارند. اين نشاندهنده تسلط كامل آنان بر زبان سينماي مستند و تواناييشان در برقراري ارتباط مستقيم با تماشاگر است. يكي از عناصر ظريف فيلم، نقد غيرمستقيم به سياستهاي غربي، بهويژه ايالات متحده و نهادهاي بينالمللي است. سكانسهايي كه نمايندگان سازمان ملل را در حال بازديد بياعتنا در حال ثبت گزارشهاي بيفايده نشان ميدهند، تاكيدي است بر ناكارآمدي سيستمهاي حقوق بشري جهاني در برابر ظلم سيستماتيك. فيلم نه با شعار، بلكه با نمايش سكوت و بياعتنايي نهادهاي بينالمللي، تماشاگر را به قضاوتي اخلاقي دعوت ميكند.
«سرزميني ديگر نيست» موفق شد در جشنوارههاي متعددي مورد تحسين قرار گيرد. در جشنواره فيلم برلين، ايستادن ده دقيقهاي تماشاگران در پايان فيلم، نشان از تاثيرگذاري بالاي آن داشت. دريافت اسكار نيز اين فيلم را در سطح جهاني مطرح كرد.
با اين حال، فيلم در پخش عمومي در برخي كشورهاي غربي با محدوديت و سانسور مواجه شد. اين نشان ميدهد كه هر چند فيلم به موفقيت هنري دست يافته، اما پيام آن براي برخي ساختارهاي سياسي ناخوشايند و تهديدآميز تلقي شده است.
سرزميني ديگر نيست نه فقط يك فيلم، بلكه يك سند تاريخي، يك ابزار مقاومت و يك دعوت به تفكر است. اين اثر فراتر از قالبهاي مرسوم سينماي مستند، مرز ميان هنر و كنش اجتماعي را درمينوردد. همكاري ميان فيلمسازان با پيشينههاي متضاد، استفاده خلاقانه از زبان تصوير و روايت انساني از يك واقعيت دردناك، اين فيلم را به يكي از مهمترين مستندهاي سياسي دهه تبديل كرده است.
در جهاني كه تصاوير بيش از هر زمان ديگري قدرت دارند، اين فيلم ثابت ميكند كه دوربين ميتواند سلاحي قدرتمند براي ثبت حقيقت و مبارزه با فراموشي باشد. تماشاي اين مستند براي هر فرد دغدغهمند نسبت به عدالت، هنر و حقيقت، نهتنها يك انتخاب، بلكه يك وظيفه اخلاقي است.