يادي از شهيد همت
عارفي سلحشور
محمود فاضلي
در چهل و يكمين سالگرد شهادت محمدابراهيم همت سخن گفتن از او بسيار سخت و دشوار است. عارفي وارسته، ايثارگري سلحشور و اسوهاي براي ديگران بود كه جز خدا به چيز ديگري نميانديشيد و به عشق رسيدن به هدف متعالي و كسب رضاي خدا شب و روز تلاش ميكرد. سختترين مسووليتهاي نظامي را با كمال خوشرويي و آرامش خاطر ميپذيرفت. سخن و عمل او در هم آميخته و از جمله كساني بود كه هر كاري را نخست خود انجام ميداد و سپس به ديگران سفارش ميكرد. او شرف و فضيلت انسان مومن و مسلمان را به نمايش گذاشت.
همت (متولد 1334) از همان دوران طفوليت بيش از حد معمول ديگر كودكان به قرآن و تعليمات اسلامي ابراز علاقه ميكرد و در هفت سالگي از مادرش ميخواهد قرآن را به او تعليم دهد. اين علاقه تا جايي بود كه وي از آغاز رفتن به دبستان با ياري مادرش قرآن را كاملا فرا گرفت و بعضي از سورههاي كوچك را نيز حفظ و با صوتي خوش تلاوت ميكرد. در سالهاي جواني به هنگام فراغت به ويژه در تابستانها دامن همت به كمر ميزد و با كار و تلاش، مخارج شخصي خود را به دست ميآورد و از اين جهت به پدرش كمك قابل توجهي ميكرد. پدرش از دوران كودكي او چنين ياد ميكند: «هنگامي كه خسته از كار روزانه به خانه برميگشتم، فرزندم تمامي خستگيها و مرارتها را از وجودم پاك ميكرد و اگر شبي او را نميديديم برايم بسيار تلخ و ناگوار بود.» پس از اخذ ديپلم با نمرات عالي در دانشسراي اصفهان به ادامه تحصيل پرداخت. در همين مدت توانست با برخي جوانان روشنفكر و انقلابي مخالف رژيم ستمشاهي آشنا شود و به تعدادي از كتب ممنوعه (از نظر ساواك و رژيم طاغوت) دست يابد. در سال 1356 در روستاهاي محروم كشور به تدريس مشغول شد و به تعليم فرزندان اين مرز و بوم همت گماشت. چندين نوبت از طرف ساواك به او شديدا اخطار شد، اما به اين اخطارها بيتوجه بود. همت پرچمداري جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت و با همكاري جمعي از جوانان، يك گروه انقلابي ضد رژيم تشكيل داد و به مبارزات خود شكل و نظام بخشيد.
پس از شروع جنگ تحميلي از سوي رژيم متجاوز عراق، همت به صحنه كارزار وارد شد و طي ساليان حضور در جبهههاي نبرد، خدمات شايان توجهي برجاي گذاشت و افتخارها آفريد. او و حاج احمد متوسليان، به دستور فرماندهي كل سپاه ماموريت يافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تيپ محمد رسولالله(ص) را تشكيل دهند. در عمليات فتحالمبين، مسووليت قسمتي از كل عمليات به عهده او بود. موفقيت عمليات در منطقه كوهستاني «شاوريه» مرهون ايثار و تلاش او و همرزمان او است. همت در عمليات پيروزمند بيتالمقدس در سمت معاونت تيپ محمد رسولالله(ص) تلاش تحسينبرانگيزي را در شكستن محاصره جاده شلمچه – خرمشهر انجام داد و سهم بسزايي در فتح خرمشهر داشت.
در سال 1361 با توجه به شعلهور شدن آتش جنگ در جنوب لبنان به منظور ياري رساندن به مردم مسلمان لبنان كه مورد هجوم ناجوانمردانه رژيم صهيونيستي قرار گرفته بود راهي آن ديار شد و پس از دو ماه حضور در اين خطه به ميهن بازگشت و در محور جنگ قرار گرفت. در عمليات والفجر مقدماتي مسووليت سپاه يازدهم قدر كه شامل لشكر 27 حضرت محمد رسولالله (ص)، لشكر 31 عاشورا، لشكر 5 نصر و تيپ 10 سيد الشهدا (ع) بود را بر عهده گرفت.
صلابت و اقتدار فراموش نشدني او و رزمندگان لشكر محمد رسولالله (ص) در جريان عمليات خيبر در منطقه طلاييه و تصرف جزاير مجنون و حفظ آن با وجود پاتكهاي شديد دشمن، از افتخارات تاريخ جنگ است. مقاومت و پايداري آنان در اين جزاير به قدري تحسينبرانگيز بود كه فرمانده سپاه سوم عراق در يكي از اظهاراتش گفته بود: «آنقدر آتش بر جزاير مجنون فرو ريختيم و آنچنان آنجا را بمباران شديد كرديم كه از جزاير مجنون جز تلي از خاكستر چيز ديگري باقي نيست!» همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بيخوابيهاي مكرر همچنان به اداي تكليف مبني بر حفظ جزاير ميانديشيد و خطاب به بسيجيان ميگفت: «برادران، امروز مساله ما، مساله اسلام و حفظ و حراست از حريم قرآن است. بدون ترديد ما همه بايد پرچم سرخ عاشورايي حسين(ع) را به دوش كشيم و قداست مكتبمان، مملكت و ناموسمان را پاسداري و حراست كنيم.»
هوشياري همت زبانزد خاص و عام بود. در زمان جنگ براي شناسايي دشمن تا پشت سنگرهاي دشمن پيش ميرفت و گاهي نيز همراه نيروهاي تحت فرمان خود تا مقابل سنگرهاي دشمن نفوذ ميكرد. او با تمام قدرت گردانهاي تحت فرمان خود را بدون كمترين اشكال و مانعي راهي ميدان كارزار ميكرد. در بستن راههاي نفوذ و غافلگير كردن دشمن مهارتي بينظير داشت. همت آنچنان با جبهه و جنگ عجين شده بود كه در طول حيات نظامي خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند كوچكش را تنها يكبار در آغوش گرفته بود.
همسرش آخرين ديدار با همت را چنين روايت كرده است: من ديدم اين حاجي با حاجي دفعات قبل فرق ميكند. هميشه ميگفت: تنها چيزي كه مانع شهادت من ميشود، وابستگيام به شماهاست. روزي كه مساله شما را براي خودم حل كنم، مطمئن باش كه وقت رفتن است. وقتي راننده آمد، براي اولينبار حاجي نشست دم درِ خانه و بند پوتينهايش را آرامآرام بست. حاج همت سوار ماشين شد و رفت در حالي كه همان لحظه همسرش احساس دلتنگي كرد و اشكهايش جاري شد. او خودش را دلداري ميداد كه «برميگردد مثل هميشه. آنقدر نماز ميخوانم و دعا ميكنم كه برگردد.»
همت سرانجام بر اثر اصابت گلوله توپ همراه با معاونش «اكبر زجاجي» در 17 اسفند 1362 در محل تقاطع جادههاي جزاير مجنون شمالي و جنوبي به شهادت رسيد. در ابتدا قرار بود، شهيد همت در قطعه 24 بهشت زهراي تهران دفن شود، اما به اصرار خانواده در زادگاهش و در كنار امامزاده شاهرضا به خاك سپرده شد با اين حال در قطعه: 24، رديف: 77، شماره: 524 بهشت زهرا و در كنار مصطفي چمران، عباس كريمي و رضا چراغي سنگ مزاري براي او نصب شد. بسياري تصور ميكنند كه او در بهشت زهرا دفن شده است.