• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۶ اسفند
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5998 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۵ اسفند

درباره نمايش «سفرنامه آبجي مظفر» به كارگرداني قطب‌الدين صادقي

آنجا كه نان گران و جان ارزان است

ساسان گلفر

«وقتي به ناصرالدين‌شاه گفتند بچه‌هاي معقول درب‌خانه‌ها و جوانان و شاهزادگان مي‌خواهند براي استفاده از اوقات فراغت خود كلوب داشته باشند، برآشفت و گفت: بچه‌ها غلط مي‌كنند. […] ساختار ايلي حكومت قاجار سبب مي‌شد ميان برادران، عموها يا شاهزادگان تعارضات درون‌قبيله‌اي و طايفه‌اي شديدي در بگيرد و ملكه مادر، اعيان و رجال، هر يك كشور را به سويي بكشند. وجود حرمسراها و همسران متعدد نيز مزيد بر علت مي‌شد. هر يك از شاهدخت‌ها با حكام، روحانيان و مقامات مختلف ازدواج مي‌كردند و مجاري نفوذ پيچيده‌تر مي‌شد و تعارض‌ها و كشاكش‌ها فروني مي‌گرفت. […] عرصه سياسي بسيار ناپايدار، پيچيده و تيره‌وتار بود و تنش‌ها، تشنجات، كشاكش‌ها و تغييرات مبهم و نامنظم يك فضاي سياسي مشحون از دسيسه‌چيني، بدگماني، بي‌اعتمادي و صحنه‌گرداني ايجاد كرده بود. […] تحولات سياسي بسيار بي‌قاعده و ناپايدار سبب مي‌شد محيط مناسب نهادي براي شكوفايي و رشد اخلاقي، توسعه، اجتماعي شدن، مسووليت‌پذيري، هنجارپذيري، مشاركت‌گرايي، انتقادپذيري، نقادي و سازندگي، تفاهم و شفافيت فراهم نشود.»   (ما ايرانيان، زمينه‌كاوي تاريخي و اجتماعي خلقيات ايرانيمقصود فراستخواه، تهران، نشر ني، چاپ پنجم، 1394،  صفحه‌هاي 154-152)
براي بازگو كردن داستان زندگي اجتماعي مصيبت‌بار ايرانيان در چند قرن اخير و ريشه‌يابي مسائل و چاره‌جويي براي آينده اين زندگي و اين سرزمين هزاران مقاله و صدها كتاب چاپ شده كه باز هم كافي نيست و البته خواندن اين ‌همه تاريخ استبداد و خودپرستي و آزمندي و تنگ‌نظري و نكبت و جنايت براي خوانندگان عادي اين كتاب‌ها و مقاله‌ها احتمالا جز ملال و دلشوره بيشتر ارمغاني نخواهد داشت. اما مي‌توان چنين وظيفه دشواري را به دست تواناي هنرمند سپرد تا با اعجاز زيبايي و و جادوي هنر، همه را بگويد و حتي بيشتر از آن، مخاطبش را از سطح تأسف خوردن و زانوي غم در بغل گرفتن فراتر ببرد و به چاره‌انديشي وادارد. نمايش «سفرنامه آبجي مظفر» كه دكتر قطب‌الدين صادقي نوشته و كارگرداني كرده، اين وظيفه را بر عهده گرفته و به نظر نويسنده اين يادداشت، به شكلي  شايسته  از عهده‌‌اش  برآمده  است. 
داستان «سفرنامه آبجي مظفر» در جريان سفر مظفرالدين شاه قاجار به فرنگ براي حضور در نمايشگاه بين‌المللي پاريس و آشنايي با تازه‌ترين دستاوردهاي علم و فناوري در آغاز قرن  بيستم  اتفاق مي‌افتد. يك سرباز فرانسوي دلباخته دختري از عمله طرب مي‌شود كه همراه حرمسراي شاه قاجار به فرانسه رفته است و در جريان اين سفر، به ناچار و از سر دلباختگي، مجبور است پا‌به‌پاي شاه و درباريانش به گوشه و كنار پاريس كه براي زمانه خود پر از شگفتي است سرك بكشد و با هوس‌بازي‌ها و هراس‌هاي هميشگي مظفرالدين كنار بيايد و گاهي بر ساده‌لوحي و كوتاه‌بيني او سرپوش بگذارد. پس از مدتي شاه به ايران بازمي‌گردد و مرد فرانسوي تصميم مي‌گيرد با او و درباريانش همراه شود.
قطب‌الدين صادقي در نمايش «سفرنامه آبجي مظفر» عناصري از انواع نمايش‌هاي سنتي ايراني را در يك قالب نو و بسيار جذاب آميخته و به اين ترتيب با آميزش كهنه و نو، سنتي و مدرن، رويكردي پست‌مدرن در پيش گرفته است. عناصري از نمايش تقليد (انواع تقليد؛ اعم از تقليد تاريخي، تقليد زندگي روزمره، تقليد شبه اخلاقي)، تخته‌حوضي، چهار صندوق، معركه‌گيري، خيمه‌شب‌بازي، وجه‌المستهزي، شبيه‌خواني، مرثيه‌خواني، تعزيه مضحك... را مي‌بينيم كه هر كدام بجا و به اندازه در بخش‌هاي مختلف نمايش به كار گرفته شده و عجيب اينكه حاصل آميختن اين‌همه عناصر گوناگون كاملا متوازن و يكدست درآمده است. 
در صفحه‌هاي پاياني كتاب بهرام بيضايي درباره نمايش ايراني چنين مي‌خوانيم: «ما امروزه از خود مي‌پرسيم آيا نمايش قبلي قابليت تحول را نداشت يا تحول بخشيدن به آن از قدرت اين واسطه‌ها [روشنفكران] خارج بود؟ و جواب را زود در دسترس مي‌بينيم: حصاري كه طبقه جديد مرفه و برخوردار از فرهنگ نسبي بين خود با عوام و نمايش عاميانه داشته و معمولا مانع از آن مي‌شد كه نسل اخيرش آشنايي نزديكي با اين نمايش عاميانه داشته باشد. پس اين نسل واسطه كه شيفتگي‌اش نسبت به تمدن فرنگ هم چشم او را بسته بود، به خود زحمت واپس نگريستن و كوشش در شناختن آن نمايش را نداد و آسان‌تر ديد كه وجود ارزش‌هاي آن را انكار كند. اين گونه بود كه اين واسطه‌ها اغلب از آن نمايش عاميانه بي‌خبر ماندند يا آن را كاري از مقوله دلقكي مي‌دانستند يا اصلا منكر نمايش بودن آن شدند. اينها ندانستند كه ممكن است بشود با استفاده از سبك اجرايي و ارزش‌هاي سنتي نمايش‌هاي عاميانه و پيش بردن محتواي آن به سوي تفكر و واقع‌بيني روشنفكرانه امروزي، يك نمايش ملي در خور شرايط و تحول‌هاي تازه به وجود آورد. همچنان‌ كه غرب كرد و مي‌كند.» (نمايش در ايران، بهرام بيضايي، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ دوم، تهران، 1379، ص 208) اكنون كه بيش از سه دهه از انتشار كتاب «نمايش در ايران» گذشته، شاهد تلاش‌هايي جسته و ‌گريخته در داخل و خارج از ايران براي احياي «نمايش ملي در خور شرايط و تحول‌هاي تازه» هستيم و نمايش «سفرنامه آبجي مظفر» يكي  از  تازه‌ترين تلاش‌ها  در  اين حوزه  است. 
تماشاگري كه در يك شب سرد و خشك و بي‌رونق اواخر بهمن يا اوايل اسفند 1403 بالاخره موفق شده به مجموعه تئاتر شهر راه پيدا كند-  از وراي خندق‌ها و حصارهايي كه شهرداري تهران دور مجموعه تئاتر شهر كشيده و حتي يك تابلوي راهنماي درست و حسابي را هم از شهروندان دريغ كرده تا آن مجموعه كه زماني چشم ‌و چراغ هنر نمايش در ايران بود، به «قصر» كافكا شبيه شود - وقتي در سالن اصلي مي‌نشيند پيش از هرچيز با يك اركستر مجلسي در كنار صحنه مواجه مي‌شود و بعد دكوري مينيماليستي را مي‌بيند كه عبارت از چند پرده پارچه‌اي ساده و يك تابلوي سردر «بنگاه شادماني قدمشاد» است؛ اما برخلاف انتظاري كه در او ايجاد مي‌شود قرار نيست با يك اثر مينيماليستي سر و كار داشته باشد. برعكس با شروع نمايش «سفرنامه آبجي مظفر» تماشاگر با موجي از رنگ، نور، حركت، موسيقي، ريتم، حس، شور و شوق و احساس مواجه مي‌شود. صحنه ظاهرا ساده و مينيماليستي با طراحي لباس‌هاي متنوع و رنگارنگ و اكسسواري كه مدام جلوه‌هاي تازه به صحنه مي‌آورد، چهره عوض مي‌كند. حدود 30 بازيگر نمايش در هماهنگي با موسيقي، نواها و آواها و افكت‌هاي صوتي كه از سازهاي اركستر مجلسي برمي‌خيزد و به پشتوانه ريتم موسيقي اين كمدي/ درام را پيش مي‌برند و تماشاگر يك لحظه از اتفاقات روي صحنه چشم برنمي‌دارد. اوج ضيافت ريتم و حركت در اين نمايش 105 دقيقه‌اي در حدود يك سوم پاياني آن رخ مي‌دهد؛ در صحنه‌اي كه مظفرالدين شاه و همراهانش سوار بر قطار به ايران برمي‌گردند و هماهنگي و حفظ ضرباهنگ گروه بازيگران همراه با موسيقي و افكت صوتي صحنه‌‌اي خنده‌دار  و  فراموش‌نشدني خلق  مي‌كند. 
سير ماجراهاي نمايش «سفرنامه آبجي مظفر» (مطمئن نيستم ولي حدس مي‌زنم كه نويسنده موقع نوشتن نمايشنامه نيم‌نگاهي هم به اپراي «دستبرد از حرمسرا» موتسارت و اپرانامه برتزنر براي اين اثر داشته است) كه بخش‌هايي از آن نيز برگرفته از رخدادهاي واقعي سفر شاه قاجار به فرنگ است، به‌ گونه‌اي است كه تماشاگر را ناگهان از فضاي شاد و زنده و لذتبخش فرنگ به فضاي مخوف و رنج‌بار و غمناك درون سرزمين مبتلا به مصيبت قاجاري پرتاب مي‌كند و در اين تغيير لحن ناگهاني بسيار موفق عمل مي‌كند. تماشاگري كه چند دقيقه‌ پيش قهقهه مي‌زده و شايد دقيقه‌اي بعد بر حال و روز شخصيت‌ها و سرنوشت‌شان اشك بريزد، اگر بر اين نكته آگاه باشد كه ايجاد هر كدام از اين دو حس در مخاطب نمايش تا چه اندازه دشوار است، متوجه خواهد شد كه در ساحت احساسي نمايش «سفرنامه آبجي مظفر» چه كار خارق‌العاده‌اي انجام شده است. 
آخر شب سردي و تاريك در زمستان 1403 تماشاگري كه از تنها روزنه خروج قصر كافكايي كه شهرداري تهران براي تئاتر شهر درست كرده، بيرون مي‌زند، ذهنش همچنان مشغول است. به آنچه ديده فكر مي‌كند كه چندان با واقعيت زندگي امروزش تفاوتي نداشته و حتي گاهي نيش و كنايه‌هايي به اوضاع امشب او زده است. تماشاگر از خود سوالي را مي‌پرسد كه در آخرين لحظه‌ها بر زبان شخصيت‌هاي «سفرنامه آبجي مظفر» آمده. مي‌پرسد: «چرا نان اين قدر گران است؟ چرا جان اين قدر ارزان است؟»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون