• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۳ اسفند
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5995 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۲ اسفند

نگاهي به كتاب «پايان فلسفه» مارتين هايدگر بر مبناي مقدمه مترجم

تاريخ غرب؛ رومي يا يوناني؟

كتاب «پايان فلسفه»، مجموعه‌اي است كه شخص مارتين هايدگر دستور گردآوري آن را به شاگردش خانم جوآن استامبو صادر كرده است. اصل اين كتاب به زبان آلماني در كتب ومقالات پراكنده انتشار يافته، واستامبو پس از تدوين و ترجمه آن را با عنوان «پايان فلسفه» منتشر كرده است. اهميت اين كتاب بنابه تعبير خود استامبو از آن رو است كه شامل صريح‌ترين برخورد هايدگر با تاريخ وجود به مثابه مابعد‌الطبيعه است كه از افلاطون و ارسطو آغاز مي‌شود و تا شلينگ، كي‌يركگور و نيچه ادامه مي‌يابد. اما ارزش و اهميت اين نوشتار به اين حدود وثغور محصور نمي شود.
«پايان فلسفه» عريان‌ترين چهره هايدگر متاخر است كه بر اساس وجودانديشي تاريخي، حتي «وجود و زمان» خود را جزيي ازتاريخ فلسفه تلقي مي‌كند و پديدارشناسي، هرمنوتيك و فلسفه استعلايي را به رسم تاريخي در سرآغاز وا مي‌گذارد؛ و از آن فراتر در تماميتِ ما‌بعد‌الطبيعه به مثابه خوانش تكنولوژيك از وجود، حتي پيشوا را جزيي از طرح وتضمين ماده خام مصرفي، در چرخه مصرف براي مصرف قلمداد مي‌كند. 
چهار فصل اين مجموعه در بردارنده عناويني چون: «ما‌بعد‌الطبيعه به مثابه تاريخ وجود»، «طرح كلي تاريخ وجود به مثابه ما‌بعد‌الطبيعه»، «تذكر در ما‌بعدالطبيعه» و بالاخره «غلبه بر مابعد‌الطبيعه» است. سه فصل نخست از انتهاي مجلد دوم نيچه اخذ شده و فصل آخر بنا بر خواسته خود هايدگر از مجلد «سخنراني‌ها و مقالات»، به اين كتاب ضميمه شده است. آنچه هايدگر در «وجود وزمان»، علاوه بر تفسير وجود بر حسب زمان پي جسته است، يعني: ويران‌سازي «پديدارشناسانه تاريخ وجود »، در اين مجموعه به وضوح بدان دست يافته است.
در «پايان فلسفه» واژه ويران‌سازي، معني اوراق، بازخواني و واسازي لايه‌هاي پنهاني طبيعت اصيل وجود را به دست مي‌دهد؛ لايه‌هايي كه به قول هايدگر تفكر ما‌بعد‌الطبيعي برپا ساخته است. مابعدالطبيعه به مثابه تاريخ وجود، رو به گذشته دارد و متذكر گذشته است و اينكه چگونه مابعد‌الطبيعه در صدر تاريخ غربي ظهور كرده است. از سوي ديگر، پايان فلسفه، با تذكر به گذشته روي به آينده دارد تا نشان دهد، دوران معاصر چگونه در روند تحولات ادواري وجود، تماميت يافتن فلسفه را رقم زده است. مقصود هايدگر از پايان فلسفه، اتمام فلسفه است و البته اتمام به منزله اكمال نيست. پايان فلسفه جايي است كه در آن، كل تاريخ فلسفه به منتهاي مراتب امكانات خود مي‌رسد و تمام قوايي را كه دارد به فعليت مي‌رساند. وي، فلسفه را در قالب ما‌بعدالطبيعه تماميت‌يافته تلقي مي‌كند تا امكان طريقت اصيل‌تري رابراي تفكر پيش كشد.
مساله اصلي تفكر وجود است، اما در طول تاريخ مابعد‌الطبيعه مورد غفلت قرار گرفته است. فلسفه مابعد‌الطبيعه و موضوع آن «موجود به ما هو موجود» است. مابعد‌الطبيعه موجود مطلق را از طريق تفكرِ بازنمودى (تمثلي) مي‌انديشد و مي‌كوشد تا به موجودات جهت عقلي بدهد. چنانچه از ابتداي تاريخ فلسفه وجود، موجود به صورت آرخه (apxh /arche) ظهور يافته است، ارسطو فلسفه را علم به علل قصوي خوانده است، يعني فلسفه در جست‌وجوي بنياد و اصل موجودات است و همين اصل را وجود خوانده است. وجود آن هنگام كه بنياد تلقي شود، به اين معنا فهميده مي‌شود كه باعث حضور موجودات مى‌گردد. دراينجا بنياد به منزله علتي است كه موجودات به واسطه آن از كتم عدم خارج شده و به عرصه ظهور يا حضور وارد مي‌شوند. 
از «بنياد»، در تاريخ مابعد‌الطبيعه به صور گوناگون سخن گفته شده است؛ افلاطون از «آگاتون» سخن رانده، ارسطو «علل اربعه» را مطرح كرده، فلوطين طرح (واحد) را در انداخته، «موجود اعلي» در تفكر قرون وسطي پا به ميدان نهاده، دكارت «كوژيتو» را پيش كشيده است، لايبنيتس «موناد» را بنياد كرده، كانت «شرط امكان تجربه» رامطرح كرده، «سير ديالكتيكي روح‌مطلق» با هگل شكل گرفته، «پراكسيس» در ماركس، مبدا حركت تلقي شده و در نهايت «اراده معطوف به قدرت» با نيچه به منصه ظهور رسيده است.
غفلت از وجود، يعني: اختفاي خاستكاه وجود تجزيه شده به چيستي و هستي، به سوي وجودي كه در موجود به ماهو موجود گشايش يافته، اما به عنوان وجود، فاقد پرسش رها شده است. ما‌بعد‌الطبيعه به مثابه تاريخ وجود، در سير تحولات تاريخي وجود، دقيقا آغازگر غفلت و متاركه وجود است. با تغاير افلاطوني چيستي و هستي، تمايز ميان وجود و موجود مبهم و غامض شده و وجود به ماهو صرفا به حسب نسبتش با موجود به عنوان علت اولي و يگانه آن تلقي مي‌شود. زماني كه تغاير ميان چيستي و هستي برپا مي‌شود، چيستي در تقدم از هستي‌بيشتر مي‌كند و بالمال، تقدم چيستي بر هستي، به اهميت و تاكيد بر موجود منتهي مي‌شود. موجود امري «بالفعل» تلقي مي‌شود، يعني چيزي «كه هست» و وجود موجودات در فعليت آن نهفته است. در زبان ما‌بعد‌الطبيعي غالبا معناي موجودات واقعي در فعليت آنهاست. فعليت در زبان مابعدالطبيعي غالبا معناي «موجوديت» و «واقعيت» را افاده مي‌كند. هايدگر تاكيد مي‌كند: «وقتي كه درباره دلايل موجوديت خدا سخن مي‌گويد، فرض اين است كه نشان داده شود خدا بالفعل است، يعني خدا موجود است». 
هايدگر در افق توصيف تاريخي، از زبان يوناني به زبان مفهومي رومي را پيش مي‌كشد و بر شناسايي شخصيت رومي در غناي بسط تاريخي‌اش مشتمل بر عنصر سلطنت سياسي روم، عنصر مسيحي كليساي روم و همچنين عنصر رومانتيك آن تاكيد مي‌ورزد و تعين وجود در قالب فعليت را در آن عصر آشكار ساخته و بدين‌سان در سرتاسر تاريخ غرب از روميان تا دوران معاصر امتداد داده و نشان مي‌دهد كه هميشه مورد سوءتفاهم قرار گرفته و دست‌نايافتني مي‌شود. ما حصل اينكه، بنا به تصريح هايدگر تاريخ غرب از اين لحاظ به چندين استناد رومي است و نه يوناني.
«پايان فلسفه» نوشته مارتين هايدگر با ترجمه احمدرضا معتدي براي چهارمين بار توسط نشر هرمس در 206 صفحه منتشر شده است و همچنان در دسترس علاقه‌مندان به مطالعات فلسفي قرار دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون