ادامه از صفحه اول
مقايسه سه دوره
با توجه به تحولات انقلاب و جنگ و تنشهاي داخلي در كل دوره ۵۸ تا ۶۸ اقتصاد كشور حدود ۱۱ درصد كوچكتر شد. (همه ارقام مستند به منابع رسمي ولي تقريبي است) سالانه چيزي در حدود يك درصد رشد منفي داشتيم. البته شرايط جنگي و توزيع كوپن و تأمين نيازها با ارز رسمي تا حدي فشار به مردم را كم ميكرد، ولي چون رشد جمعيت زياد بود، بنابراين درآمد سرانه مردم خيلي بيش از اين ارقام كاهش يافت. شايد در اين مدت، درآمد سرانه نزديك به ۴۰ درصد كمتر شده بود. براي فهم اين مطلب، سطح عمومي قيمتها در اين دوره ۶ برابر شده بود، ولي حداقل دستمزدها فقط حدود ۴۵ درصد افزايش يافته بود. البته همان طور كه گفته شد بخشي از اين تفاوت از طريق كالابرگ و شيوههاي ديگر جبران ميشد، ولي در كل شاهد افولي جدي در توليد اقتصادي بوديم. در اين مدت حدود دو ميليون شغل جديد ايجاد شده بود كه متوسط سالانه 200 هزار بود. دوره دوم ماجرا به كلي تغيير كرد. توليد ناخالص داخلي طي ۱۶ سال ۶۸ تا ۸۴ حدود 5/2 برابر افزايش يافت (متوسط رشد حدود ۶ درصد) و شاهد تحولي چشمگير در توليد اقتصادي بوديم. البته هنوز درآمد سرانه به اوج گذشته نرسيده بود. زيرا رشد جمعيت بسيار بالا بود و از رقم ۳۶ ميليون نفر سال ۵۸ به حدود ۶۹ ميليون نفر در سال ۸۴ رسيده بود، و چون كاهش توليد دهه اول را هم داشتيم، درآمد سرانه به ميزان گذشته نرسيده بود. شاخص قيمتها در اين دوره، حدود ۱۸ برابر شد، ولي افزايش حداقل دستمزدها نيز ۴۹ برابر شد و در مجموع به قيمت ثابت ۲,8 برابر شد، يعني رشد دستمزدها از رشد اقتصادي هم بيشتر بود و اين به سود طبقه مزدبگير بود. نكته مهم اين دوره افزايش ۹ ميليوني تعداد شاغلين كشور با متوسط سالانه ۵۶۰ هزار است. دوره ۸۴ تا ۹۰ سالهاي ورود به تنش داخلي و خارجي و سياستگذاري هستيم و در اين طبقهبندي در نظر نميگيريم، البته اگر ورود منابع به اين دوره را با خروجي آنها مقايسه كنيم به ابعاد فاجعه اين دوره نيز پي خواهيم برد. دوره سوم با تحريمهاي گسترده شوراي امنيت از سال ۸۹ آغاز ميشود و تاكنون با فراز و نشيب ادامه يافته است. كل رشد اقتصادي از سال ۱۳۹۰ تا پايان ۱۴۰۲، حدود ۱۰ درصد است، يعني سالي كمتر از يك درصد رشد اقتصادي داشتهايم كه اگر رشد جمعيت را هم منظور كنيم، درآمد سرانه منفي شده است. در اين ۱۲ سال شاخص قيمتها ۲۳ برابر شده كه يك جهش تورمي است، حداقل دستمزدها در اين سالها تا حدي كمتر از اين رقم افزايش يافته، تعداد شاغلين هم فقط ۳ ميليون نفر (سالانه ۲۵۰ هزار شغل) افزايش يافته در حالي كه اين مقطع زماني مواجه با رشد بالاي تقاضاي كار متولدين دهه ۶۰ و با تحصيلات بالا است. مقايسه نتايج اين سه دوره فارغ از مديريتهاي كلان بر دولت است، و نشاندهنده روند حاكم بر تحولات اقتصادي كشور در سه دوره جنگ، تحريم و شرايط به نسبت عادي است. نتايج كلان اين ۳ روند را نميتوان تغيير داد؛ فقط ميتوان كم و زياد كرد. اين انتخابي است كه پيش روي سياستمداران وجود دارد. نكته مهم اينكه در دوره سوم با يك مقطع سه ساله بهبود هم مواجهيم و ۴ سال هم آسانگيري تحريمها بوده كه اگر اين ۷ سال را حذف كنيم، عوارض بقيه كمتر از دوره جنگ نخواهد بود.
مردم شريف لبنان
در جمعيت انبوه شكوه و آرامش و طمأنينهاي بود كه معجزه مينمود. جوانان مراقب افرادي بودند كه بالاي هفتاد و هشتاد ميزدند. آقايان مراقب خانمها بودند. همه مراقب كودكان بودند. اگر خانمي يا آقايي با كالسكه بچه بود؛ همه از او و كودكش مراقبت ميكردند. در چشمان همگان شفقت و گاه اشك ميدرخشيد. راهپيمايان گويي پايي بر ترمزي پنهان داشتند تا هر جا لازم شد در برابر فشار موج جمعيت مقاومت كنند. در موكبها، به جاي اينكه جمعيت به سمت موكب برود و شلوغ شود. موكب داران به ويژه كودكان به سمت شما ميآمدند و با چشماني كه از شوق و صفا ميدرخشيد. اصرار ميكردند كه بطري آبي. آبميوهاي. كلوچه خرمايي يا ساندويچ شاوورما بگيريد. وقتي محسن گفت مردم لبنان شريف و با طمأنينه هستند. در ذهنم به دنبال تبيين اين واقعيت در جستوجو بودم. در طول سفر پنج ساعته از بيروت تا لندن ذهنم درگير همين مضمون بود. اين نكات به ذهنم رسيد؛
يكم: سيد حسن نصرالله به عنوان رهبر حزبالله هميشه با زبان تحسين و شكرگزاري از مردم لبنان و رزمندگان مقاومت سخن ميگفت.
دوم: چهرههاي شاخص مقاومت همين رويه و رويكرد را داشتند. همانند روش و منش و شيوه سخن شهيد حاج قاسم سليماني در سخن گفتن خوب با مردم ايران و با دختران بد حجاب!
سوم: در شيوه رانندگي اتومبيلها در بيروت نوعي آرامش ديدم.
چهارم: به برخي اتاقهاي گفتوگوي لبنانيها در كلابهاوس در همين ايام سر زدم. موافق و مخالف با احترام سخن ميگفتند. نه اينكه سخن تندي نميگفتند اما انگار پردهاي از شرم و مراقبت بر اتاقهايي كه من گوش ميكردم، حاكم بود.
در واقع آرامش در جامعه يك مجموعه است. عناصرش بايستي با هم منسجم باشند تا نمودش در مراسم تشييع ۵ اسفند در بيروت ديده شود. اگر با زبان تلخ و تند با مردم صحبت كرديم. به ويژه روحانيون و ائمه جمعه! اگر باران نباريد، بارش را بر سر دختران و بانوان آوار كرديم. به گونهاي سخن بگوييم كه مردم منحرفند و در روزقيامت بايد چواب خدا را بدهند. كسي هم نميپرسد كه جنابعالي كه مدام مردم را ازقيامت ميترساني، خودت جواب خدا را چه ميدهي؟! در يك كلام يكي از مهمترين جلوههاي وفاق ملي ميتواند. شيوه درست سخن گفتن با مردم و رفتار با آنان باشد. گفتهاند: «الناس علي دين ملوكهم» اگر شيوه حكمراني مبتني بر تحمل و مدارا و به قول فردوسي: «سخن گفتن خوب و آواي نرم» باشد. به روايت قرآن مجيد: « قولوا للناس حسنا» با زبان نيكو و خوشايند با مردم سخن بگوييد. اين شيوه در جامعه رواج پيدا ميكند. مثل جويبارهايي كه از قله كوه به دامنه جران دارد. موجب آباداني و سرسبزي ميشود.
روسيه، اروپا، امريكا؟ يا ديپلماسي چندجانبه؟
با بازگشت ترامپ به قدرت و نزديكي او به روسيه، اروپا بهطور جدي در مسير ايجاد يك سياست خارجي و دفاعي مستقل حركت ميكند. بهگونهاي كه ديگر ناتو مطرح نيست و حتي وجود اتحاديه نيز از سوي ترامپ زير سوال رفته است. چنين تغييرات ماهيتي بين دو سوي اقيانوس اطلس، ميتواند مستقيما بر سياست اروپا در قبال ايران نيز تاثير بگذارد. اتحاديه اروپا كه در دوران بايدن همچنان به سياستهاي امريكا در قبال ايران پايبند بود، اكنون در فضايي قرار گرفته كه بايد بهتنهايي تصميم بگيرد. به علاوه، اروپا به دليل بحران انرژي، ممكن است انگيزههايي به كاهش تنش با ايران داشته باشد. با اينهمه، پرسشهاي اساسي اين است: آيا اروپا اراده نشستن و گفتوگو كردن و به توافق رسيدن با ايران را دارد؟ آيا رهبران سه كشور اروپايي چنين ارادهاي را در مدت زمان باقي مانده بر زبان جاري ميسازند؟ آيا نتيجهاي كه از اين گفتوگوها به دست ميآيد، فشارهاي حداكثري امريكا را لغو ميكند؟
گفتوگو با امريكا: گزينه دوم گفتوگوي مستقيم با تيم ترامپ است. مساله اساسي در اينجا گفتوگوناپذيري آنان است. صرفنظر از آنچه كه ممكن است از گفتوگو با تيم ترامپ به دست آيد، نگراني از تمام چيزهايي است كه ممكن است از دست برود. اين نگراني آنقدر سنگين است كه هرگونه گفتوگوي مستقيم را به حاشيه ميبرد. اما آيا اين صرفا ظاهر ترسناك قضيه نيست؟ آيا بهواقع نشستن و گفتوگو كردن و اعجاز ديپلماسي را به كار بستن، درنهايت ميوه شيرين و دور از انتظار نميدهد؟ بايد نشست و به متن توافق تاريخي زلنسكي و ترامپ نگاه كرد. بيگمان توافق در دست انجام اوكراين و امريكا در يك تحليل عميق ميتواند سرمشق و الگوي مناسبي براي ديپلماسي ايران و امريكا هم قرار گيرد.
ميانجيگري روسيه: گزينه سوم گفتوگو با امريكا با ميانجيگري روسيه است. اما آيا روسيه ميانجي مناسبي ميتواند باشد؟ دستكم سه واقعيت آشكار در اينجا وجود دارد. واقعيت نخست اينكه اكنون امريكا در حال معاملهاي آشكار با روسيه بر سر اوكراين است. معاملهاي كه به روسيه اجازه ميدهد سرزمينهاي اشغالي را در دست داشته باشد و بدون آنكه مقصر جنگ شناخته شود، جنگ را خاتمه دهد. چنانكه قطعنامه پيشنهادي امريكا به شوراي امنيت سازمان ملل كه روز ۷ اسفند با ۱۰ راي موافق به تصويب رسيد، خواهان خاتمه جنگ بدون مقصر شناختن روسيه بود. وقتي امريكا در چنين معامله آشكاري با روسيه بهسر ميبرد، پذيرفتن ميانجيگري مسكو با ترديد همراه ميشود. واقعيت دوم اين است كه اروپا سه سال است كه با روسيه در جنگ روياروي بهسر ميبرد. معامله اكنون روسيه با ترامپ و جهتگيريهاي ترامپ به گونهاي است كه اروپا را بعد از ۸۰ سال از پايان جنگ جهاني دوم، با بحران امنيت و هويت روبهرو كرده است. در محافل اينگونه سخن ميرود كه امريكا نيروهايش را از ۱۶ كشور حوزه بالتيك، بالكان، اسكانديناوي و شرق اروپا خارج ميكند و در عمل حوزه نفوذ شوروي در نشست ۱۹۴۵ يالتا را دوباره براي روسيه بازميگذارد. در اين شرايط وحشت، طبيعي است كه اروپا هرگونه پادرمياني روسيه در روابط ايران و امريكا را برنتافته و به تلافي، مكانيسم ماشه را با سرعت فعال كند.