• ۱۴۰۳ شنبه ۴ اسفند
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5988 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۴ اسفند

يك اتفاق ساده ديگر!

مهرداد حجتي

سال ۱۳۵۲ هنگامي كه يك فيلمساز جوان گمنام به نام سهراب شهيدثالث يك فيلم سينمايي بسيار بي‌شيله پيله و ساده با امكانات بسيار محدود و فقيرانه با عنوان «يك اتفاق ساده» ساخت، چند سالي از آغاز موج نوي سينماي ايران و توليد دو فيلم مهم تاريخ سينماي ايران - گاو و آرامش در حضور ديگران - گذشته بود . او در يك سنت‌شكني آشكار با حداقل امكان يك فيلم سينمايي، دور از پايتخت، در بندر تركمن ساخته بود. فيلمي با يك «پروداكشن فقيرانه» كه بدون هيچ بازيگر شاخصي توليد شده بود. فيلم قصه‌اي يك خطي و بسيار سرراست داشت و ماجراي يك كودك دانش‌آموز كم بضاعت را روايت مي‌كرد . پسر بچه‌اي با مادري بيمار و پدري ماهيگير كه روزگار تنگدستي را در خانه‌اي محقر مي‌گذراند. مادر در بستر بيماري افتاده است . پسر از مدرسه به خانه مي‌آيد، ضمن انجام تكاليف مدرسه، از مادر پرستاري مي‌كند. در هنگام وخامت حال مادر، پزشك خبر مي‌كند و سپس به قصد كمك به پدر به ساحل دريا مي‌رود. ماهي‌ها را در گوني مي‌ريزد.همراه پدر به بازار ماهي‌فروش‌ها مي‌رود و پس از فروش ماهي‌ها با اندك پولي كه مي‌گيرد براي مادر دارو تهيه مي‌كند و دست آخر داروها را در خانه به مادر مي‌رساند. اين چرخه كسالت‌بار هر روز تكرار مي‌شود تا اينكه «يك اتفاق ساده» رخ مي‌دهد. مادرِ پسر مي‌ميرد. فرداي دفن مادر، پدر، او را به بازار مي‌برد و براي او لباس مي‌خرد. او را راهي خانه‌اي بي‌مادر مي‌كند و خود به قهوه‌خانه مي‌رود تا با نوشيدن جرعه‌اي، اتفاق ساده آن روز را فراموش كند. فيلم تمام مي‌شود، اما آن چرخه تكرارشونده در ذهن مخاطب همچنان تكرار مي‌شود. فيلم در حقيقت همان‌طور دنباله خود را در ذهن مخاطب دنبال مي‌كند. آن پسر كه از آن پس روزهاي بي‌مادر را در آن خانه محقر سر مي‌كند و عصرها كه به ياري پدر در ساحل مي‌شتابد، اما اين‌بار ديگر هيچ شتابي براي بازگشت به خانه در كار نيست .مادري بيمار چشم براه دارو نيست!
«يك اتفاق ساده» در نهايت سادگي به قدري تكان‌دهنده است كه هنوز پس از نيم قرن، يكي از تاثيرگذارترين آثار تاريخ اين سينماست. پروداكشن فقيرانه، آن سبك ساده را به فيلمساز تحميل كرده بود! شهيدثالث ناچار مجبور به گرفتن يك برداشت از هر پلان شده بود. كمبود نگاتيو و كمبود امكانات صحنه، دست و بال او را براي بسياري از مانورها بسته بود.همين هم در پيدايش آن سبك تاثير گذاشته بود.اين البته اوج هوشمندي و خلاقيت شهيدثالث بود كه به چنان راه‌حلي براي ساخت آن پروژه رسيده بود. فيلم اما در جشنواره جهاني فيلم تهران با استقبال منتقدان روبه‌رو شده بود و سهراب شهيدثالث به يك پديده در جهان سينما تبديل شده بود. او با اولين فيلم، خود را يك نابغه معرفي كرده بود. به همين خاطر هم در دومين گام سراغ داستان يك خطي ديگر رفته بود و اين‌بار با دستمايه قرار دادن زندگي فقيرانه يك سوزنبان، «طبيعت بيجان» را پديد آورده بود. فيلم به همان سبك ساخته شده بود. نماهايي بدون زرق و برق و خالي از ادا و اطوارهاي رايج فيلم‌هاي آن زمان . اين‌بار هم از بازيگر سرشناس خبري نبود. فيلم دور از پايتخت، در يك ايستگاه محقر راه‌آهن بين راهي ساخته شده بود. اين‌بار با رسيدن يك نامه به دست سوزنبان پير، زندگي آرام و يكنواخت او و همسرش دچار تلاطم شده بود. حكم بازنشستگي پيرمرد، به معناي پايان زندگي در آن خانه محقر سازماني بود. «يك اتفاق ساده» اين‌بار روي زشتش را در «طبيعت بيجان» به آن زوج پير بي‌آزار نشان داده بود. فيلم در ۱۳۵۳ به ‌شدت مورد استقبال صاحب‌نظران قرار گرفته بود و سازنده‌اش به عنوان فيلمسازي مولف و صاحب سبك بر نبوغ خود صحه گذاشته بود. به همين خاطر هم در سومين گام او به همراه «پرويز صياد» به آلمان غربي رفته بود و آنجا در ۱۳۵۴، اقدام به ساخت فيلم «در غربت» كرده بود. داستان سومين فيلم، ماجراي زندگي تكراري و ملال‌آور يك كارگر ترك مهاجر بود كه درآمدش را براي رفاه خانواده‌اش به تركيه مي‌فرستاد و خود در تنگدستي روزگار مي‌گذراند. همه زندگي او در رفت و آمد ميان كارگاه محل كار و خانه‌اش مي‌گذشت و جز يك‌بار كه سر از يك روسپيخانه در آورده و بي‌هيچ كامجويي از آنجا خارج شده بود، هيچ تحول چشمگيري در زندگي‌اش رخ نداده بود و اينچنين بود كه در نهايت به آخر خط رسيده بود. او تصميم خود را براي بازگشت به خاك خود گرفته بود. يك اتفاق ساده اين‌بار به شكلي ديگر رخ داده بود.كارگر مهاجر كه مدام «غربت» را تجربه كرده بود، در تلاش براي تغيير، به بن‌بست خورده بود و ناچار به نقطه‌اي كه از آن عزيمت كرده بود، بازگشته بود. به جايي كه از آن آمده بود. او هيچ‌گاه در آن «غربت»، «حل» نشده بود.
سه‌گانه «سهراب شهيدثالث» ظرف سه سال پياپي ساخته مي‌شود و از آن پس همانجا در غربت مي‌ماند و همچون آن كارگر به خاك خود باز نمي‌گردد! او كه با آن سه فيلم، سبكي منحصر به خود به وجود آورده است، پس از چند سال پركار و پرجنب و جوش، با رنج و بيماري از غربتي به غربتي ديگر مي‌لغزد و در نهايت در همان غربت مي‌ميرد. او هيچ‌گاه آن اوج را ديگر تكرار نمي‌كند. با اينكه سال‌هايي در آلمان مورد توجه قرار مي‌گيرد و جوايزي هم مي‌گيرد، اما هرگز به آن درخشش سال‌هاي نخست - آن سه سال توفاني - باز نمي‌گردد.سه فيلم بي‌نظير كه در تاريخ سينماي ايران و جهان ماند و او را جاودانه كرد . شهيدثالث بي‌آنكه خود بداند تاثير خود را بر نسلي از فيلمسازان گذاشته بود، سبك ساده فيلمسازي او، بعدها پيرواني پيدا كرده بود كه يكي از مهم‌ترين پيروان او عباس كيارستمي بود كه سال‌ها بعد آن سبك به نام او تمام شده بود. سبكي كه به همت پيروان كيارستمي «مكتب كيارستمي» نام گرفته بود! 
سهراب شهيدثالث، اگر چه به كشور بازنگشت، اما آثار توليد شده او در غربت به ايران آمد و در دوران ممنوعيت ويديو در اينجا به شكل قاچاق توسط دوستداران سينما ديده شد. خصوصا فيلم مهمش «يوتوپيا» كه براي او موفقيت‌هايي به ارمغان آورده بود. شايد اگر انقلاب رخ نداده بود، شهيدثالث به كشور بازگشته بود. اما تحولات پس از انقلاب و در هم ريختگي سينما، وضعيت را براي همه دست‌اندركاران سينماي كشور نامعلوم كرده بود. شايد همين وضعيت، در نهايت شهيدثالث را از بازگشت به زادگاه خود منصرف كرده بود. در همان اوايل انقلاب - سال ۵۸ - داريوش مهرجويي هم پس از توقيف فيلم تازه‌اش - مدرسه‌اي كه مي‌رفتيم - از كشور خارج شده بود و سينماي نوپاي موج نو، دو ستونش را اينچنين از دست داده بود.در سال‌هاي بعد هم چندان با سينماگران خوب رفتار نشده بود و اوضاع آنچنانكه بايد به سود آنها جلو نرفته بود، چون وضع به كلي تغيير كرده بود. 
اگر چه چند سال بعد مهرجويي به كشور بازگشت و فيلمسازي خود را با ساخت «اجاره‌نشين‌ها» مجددا آغاز كرد، اما بازگشت او هرگز سبب جلوگيري از مهاجرت فيلمسازان ديگر نشد. در سال‌هاي بعد سينماگران ديگري هم از كشور خارج شدند. آنها در پي محدوديت‌هايي كه برايشان پيش مي‌آمد، خاك وطن را به مقصد غربت ترك مي‌كردند تا شايد در جايي بيرون مرزها جايي براي خود بيابند. امير نادري، بهرام بيضايي، بهمن قبادي، محسن مخملباف، عبدالرضا كاهاني، محمدرسول اف و چند تن ديگر در فاصله اين سال‌ها از كشور رفتند. آنها هر يك به دلايلي شايد متفاوت از هم رفتند. اما آنچه در همه آنها مشابه بود، ناممكن شدن ادامه كارشان بود . فيلم‌هايي كه ساخته مي‌شدند و امكان نمايش نمي‌يافتند. يكي از آزاردهنده‌ترين رفتارها در برابر هر صاحب اثري، ناديده گرفتن حاصل دسترنج او است . نوعي تحقير كه در صورت تكرار، او را افسرده، خشمگين و بي‌اعتماد مي‌كند . چنانكه كرد . رفتارهايي كه سبب مهاجرت بيضايي هم شد. او كه يكي از نجيب‌ترين و شريف‌ترين هنرمندان و روشنفكران اين مرز و بوم بود و مهم‌ترين اثر مذهبي پس از انقلاب - روز واقعه - بر اساس نوشته‌اي از او پديد آمده بود، پس از سال‌ها محروميت و انزوا بالاخره سر از غربت درآورده بود. استاد پيشين دانشگاه و يكي از نخبه‌ترين چهره‌ها حالا در غربت مسكن گزيده بود. 
در چهل و سومين جشنواره فيلم فجر هنگامي كه فيلم اعجاب‌برانگيز «پيرپسر» اُكتاي براهني پس از چند سال توقيف در سالن همايش‌هاي برج ميلاد فقط در يك سانس براي اهالي مطبوعات به نمايش در آمده بود، بار ديگر اين پرسش پيش آمد كه آيا همان ساز و كار براي رنجاندن و رماندن هنرمندان اين‌بار نيز درصدد دور كردن هنرمند نخبه‌اي ديگر است؟ خودش در جايي گفته بود: ««اوايل در ظاهر امر اين‌گونه رفتار مي‌شد كه انگار فيلمنامه‌ها مشكل دارند، اما در روند ساخت فيلم متوجه شدم كه پسر رضا براهني بودن تاثير زيادي دارد. بالاخره من تا خودم را معرفي مي‌كنم، بحث پدرم و مواضع او مطرح مي‌شود... من رزومه‌اي براي خودم ساخته‌ام... من كه در كانادا سينما خوانده بودم و آرام‌آرام فعاليت خودم را شروع كرده‌ام تا به فيلم اولم برسم و مي‌خواستم مانند يك فرد عادي رفتار كنم بسيار سخت بود... شايد اگر من پسر رضا براهني نبودم راحت‌تر مي‌توانستم فيلم بسازم.»
«پيرپسر» از چشم مخاطبان اصلي جشنواره - مردم - دور ماند. از راه يافتن به بخش اصلي جشنواره بازماند و از دستيابي به جوايز جشنواره هم محروم ماند . يك بي‌عدالتي محض در خصوص فيلمي كه به اعتراف يكي از داوران جشنواره - كمال تبريزي - در صورت حضور در بخش رقابتي جشنواره همه جوايز جشنواره را از آن خود مي‌كرد. مي‌توان از فيلم «باشو غريبه كوچك» بيضايي در سال‌هاي دهه ۶۰ ياد كرد كه به مدت پنج سال از راهيابي به پرده سينما بازماند. در زمان خودش به هيچ يك از حقوقش نرسيد و بعدها خالق اثرش هم هيچ پاداشي نديد. به راستي چرا هنوز تكليف بسياري از چيزها روشن نيست؟ آيا غربت محل خوبي براي نخبه‌هاست؟ ما با نخبگان چه مي‌كنيم؟ 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون