• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۴ بهمن
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5978 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۱ بهمن

نگاهي انتقادي به اظهارات حاتم قادري درباره «امامت و نظريه سياسي شيعه» - بخش اول

اشكالات بني ‌اسراييلي

عظيم محمودآبادي

در فضاي رسانه‌اي چندي است برگزاري مناظره‌هاي مختلف -ازجمله در مورد مسائل ديني، كلامي، الهياتي و فلسفي- رونق گرفته و نگارنده هم به فراخور موضوع در يادداشت‌ها و مقالاتي به برخي از آنها پرداخته است. آخرين اين نوع يادداشت‌ها، نقدي بود ناظر به مناظره دكتر بيژن عبدالكريمي و دكتر حاتم قادري كه تحت عنوان «حق‌شناسي و حد‌شناسي» در همين رسانه منتشر شد. پيش‌تر هم صاحب همين قلم به مناظره دنيل دنت و الوين پلنتينگا پرداخته و گزارشي انتقادي از آن را با عنوان «داروينيسم و خداباوري» ارائه كرده بود. اما در تمام اين مقالاتي كه ناظر به مناظره‌اي تاليف و منتشر شده كاملا پرهيز داشته‌ام از اينكه وارد فضاي جدال طرفين شوم بلكه صرفا سعي شده به محتواي سخناني توجه شود كه بين طرفين مناظره رد و بدل شده و اشخاص هيچ‌گاه نفيا يا اثباتا محور بحث نبوده و نيستند. ‌چنان‌كه در مورد مناظره دكتر قادري و دكتر عبدالكريمي نيز سخن صرفا بر سر نكته‌اي بود كه دكتر قادري به عنوان آيه قرآن مطرح كرد حال آنكه چنين نبود و بلكه جعل مسلم بود. البته بسيار مايه امتنان مي‌توانست باشد اگر آقاي دكتر قادري طي يادداشتي مشخص مي‌كردند مطلبي كه به قرآن نسبت دادند را از كدام آيه و بر چه اساس برداشت كردند؟ در متن پيش رو نيز درصدد ارائه نگاهي انتقادي به پاره‌اي از سخناني هستم كه توسط دكتر قادري در مناظره با حسن انصاري درباره «امامت و نظريه سياسي شيعه» مطرح شد. ناگفته نماند نگارنده اين سطور كه در متن پيش رو به نقد سخنان دكتر قادري خواهد پرداخت براي سال‌ها از محضر ايشان استفاده كرده و از مطالعه مباحث ايشان بهره فراوان برده و حتي گفت‌وگوهاي حضوري مفصلي را با ايشان تجربه كرده كه انعكاس رسانه‌اي و مطبوعاتي يافته است و نهايتا اينكه حفظ حرمت ايشان را بر خود فرض مي‌داند اما در عين حال معتقد است به تأسي از ارسطو بايد حقيقت را بيشتر دوست داشت. اينك بخش اول نقد اظهارات دكتر قادري تقديم مي‌شود.

 

امامت و نظريه سياسي شيعه

مناظره «امامت و نظريه سياسي شيعه» كه در برنامه اينترنتي «آزاد» ميان دكتر حاتم قادري، عضو سابق هيات علمي گروه انديشه سياسي دانشگاه تربيت مدرس و دكتر حسن انصاري، استاد تاريخ موسسه مطالعاتي دانشگاه پرينستون امريكا برگزار شد، حاوي نكاتي بود كه در ادامه به برخي از آنها به اقتضاي اندك بضاعت فكري نگارنده پرداخته خواهد شد. اين مناظره در دو بخش برگزار شد كه متن پيش رو بيشتر به بخش دوم خواهد پرداخت هرچند به نظر مي‌رسد بخش زيادي از آن به نوعي تكرار مباحث نوبت اول مناظره بود. در بخش دوم اين مناظره، دو مساله به عنوان محور اصلي سخنان آقاي دكتر قادري كه از نظر صاحب اين قلم نقطه كانوني بحث ايشان بود و محل تأمل جدي است عبارتند از:

1- آقاي دكتر قادري دائما تاكيد مي‌كردند كه اگر مساله امامت آن‌قدر مهم بوده چرا در قرآن به صراحت نام امام‌علي(ع) نيامده است؟

2- اگر در مورد جانشيني پيامبر(ص) شيعيان درست گفته باشند پس معنايش اين خواهد بود كه اكثريت مسلمانان بر باطل هستند و از سوي ديگر باور به اينكه چند نفر در سقيفه جمع شدند و برنامه هدايت خداوند را بر هم زدند چندان مناسب شأن ربوبي نيست.

طبيعتا آقاي دكتر انصاري در مناظره اخيرشان با آقاي دكتر قادري به اين دو مساله در كنار ساير مسائل متعدد ديگري كه مطرح شد، پاسخ‌هايي دادند اما بنده نيز به عنوان كسي كه ناظر اين مناظره بودم نكاتي را اينجا با مخاطبان محترم و البته اساتيد بزرگوار حاضر در مناظره به اشتراك مي‌گذارم.

 

چرا نام امام علي(ع) در قرآن نيست؟

ابتدا به اين بپردازيم كه اگر امامت مهم بوده چرا در قرآن نام امام علي(ع) نيامده است؟ اولا پاره‌اي از شيعيان نخستين كه برخي از آنها به غلات مشهورند، معتقد بوده‌اند كه نام و نشان‌هاي واضح‌تري از امام علي (ع) در قرآن بوده كه بعدها در جمع‌آوري قرآن توسط نظام خلافت حذف شده است. البته تشيع امامي كه اكنون عمرش بالغ بر هزار سال است چنين اعتقادي ندارد اما در مورد چيزي كه محل سوال آقاي دكتر قادري است قبل از هر چيز بايد توجه داشت كه در ميان شيعيان نخستين، كساني بوده‌اند كه باور داشتند چيزهايي از قرآن كم شده است و البته در عين حال آنها اين باور را منافي اعتقاد به اصالت قرآن و عدم تحريف آن نمي‌دانستند، چراكه هيچ يك از آنها نمي‌گفت چيزي بر قرآن افزوده شده بلكه منتهاي ادعاي‌شان اين بود كه تنها چيزهايي از قرآن كاسته شده است. قول به نقصان قرآن نيز البته تنها محدود به شيعيان نبود و صرفا هم موضوع آن منزلت اميرالمومنين(ع) نبوده است. چنان‌كه در ميان اهل سنت هم رواياتي هست از عايشه همسر پيامبر و همچنين خليفه دوم مبني بر اينكه آيه رجم در قرآن‌هاي زمان پيامبر بوده اما بعدها حذف شده است. در حديثي از عايشه آمده كه آيه مربوط به رجم در خانه من بود تا اينكه بز خانه آمد و آن را خورد! در احاديث ديگري هم -در منابع اهل سنت- آمده كه سوره‌هاي احزاب و توبه در ابتدا بسيار مفصل‌تر از اين بود و به دلايلي كه روشن نيست در زمان تدوين قرآن بخش‌هاي زيادي از آنها حذف شده است. حتي گفته شده علت اينكه سوره توبه بدون «بسم‌الله الرحمن الرحيم» است نيز ناشي از نقصاني است كه در اين راستا به وجود آمده و مسائل ديگر كه جاي طرح آن اينجا نيست. برخي از اين موارد در كتاب «رهيافتي به قرآن كريم» نوشته محمد عابد الجابري، روشنفكر متعصب اهل‌سنت مراكشي (ترجمه دكتر محسن آرمين، نشر ني) آمده است و پيش‌تر هم نگارنده در مقاله‌اي مفصل به آن پرداخته و منتشر شده است. بنابراين هرچند راقم اين سطور مانند آقاي دكتر قادري معتقد است كه در قرآن نام اميرالمومنين (ع) به تصريح به عنوان امام و جانشين بعد از پيامبر (ص) نيامده است اما در طول تاريخ تشيع بوده‌اند كساني كه خلاف اين اعتقاد را داشته‌اند و معتقدند در قرآني كه توسط نظام خلافت جمع‌آوري شد چنين نقصاني رخ داده است هرچند باور جمهور شيعه و اساسا جمهور مسلمين، قرن‌ها است كه چنين قولي را در هيچ زمينه‌اي - نه در مورد امامت اميرالمومنين(ع) و نه در مورد رجم و مسائل ديگر - تاييد نمي‌كند.

 

اگر نام امام علي(ع) در قرآن بود

اما حالا فرض كنيم اگر نام اميرالمومنين(ع) يا حتي ائمه بعدي نيز به صراحت در قرآن مي‌آمد، چه اتفاقي مي‌افتاد؟ آيا كساني كه به تعبير ويلفرد مادلونگ از اجراي كودتايي -‌كه دست‌كم 10 سال پيش از رحلت پيامبر(ص) طراحي كرده بودند- دست مي‌شستند و خودشان را تسليم وحي مي‌كردند يا اساسا حفظ خود قرآن نيز با مانعي جدي روبه‌رو مي‌شد؟ كدام يك از اين دو احتمال محتمل‌تر است؟ با فضايي كه ما از آخرين روزهاي حيات پيامبر (ص) مي‌شناسيم و روزهاي پس از رحلت ايشان، آيا وجود نام علي بن ابيطالب (ع) در قرآن مي‌توانست به خلافت و امامت ظاهري ايشان منجر شود يا بقاي خود قرآن را با تهديدي جدي مواجه مي‌كرد؟ بر اساس قرائن تقريبا مي‌توان مسلم دانست كه گزينه دوم محتمل‌تر است. يعني در اين صورت بقاي قرآن با خطري وجودي مواجه مي‌شد. قرائن متعددي را مي‌توان براي آن برشمرد اما مهم‌ترينش ممنوعيت نقل حديث پيامبر(ص) بود كه به دستور خليفه دوم اجرايي شد و تا زمان خلافت عمر دوم (عمربن عبدالعزيز) ادامه يافت. لذا حكمي كه توسط خليفه دوم مبني بر ممنوعيت نقل حديث پيامبر (ص) اجرايي شد و براي 90 سال اين محروميت امت از احاديث نبوي ادامه يافت، مي‌توانست با قواي قهريه و احكام حكومتي به قرآن نيز تسري يابد.

 

توقعات انساني

گذشته از اين، توجه به اين نكته نيز ضروري است كه توقعات انساني حد يقفي ندارد و هميشه انسان مي‌تواند چيزي بالاتر ازوضعيت موجود را تصور يا توقع كند. چنان كه در منابع قاطبه فرق اسلامي در مورد فضائل اميرالمومنين و مقام و منزلت ايشان نزد رسول خدا (ص) و حتي آيات متعددي از قرآن كه مفسرين سني و شيعه قائل به دلالت آنها بر فضيلتي از فضائل ايشان است متفق‌اند، اما باز پرسيده مي‌شود كه چرا علاوه بر اينها نام ايشان به صراحت در قرآن نيامده است؟ شايد اگر نام هم مي‌آمد اين شائبه مطرح مي‌شد كه به هر حال در طول تاريخ اسلام، نام «علي» بر افراد متعددي اطلاق شده است از كجا معلوم كه حالا اين «علي» همان علي بن ابيطالب(ع) باشد؟ حتي در صورتي كه نام و نام پدر و مادر و نسب ايشان هم در كلام وحي مي‌آمد باز بعيد نبود كساني طلب كنند كه اصلا خود خداوند بايد با صدايي كه همگان بشنوند چنين انتصابي را اعلام كند! مگر در گزارش‌هاي قرآني چنين مطالباتي توسط امت‌هاي پيشين مطرح نشده است؟

 

ايرادات بني‌اسراييلي

چنان كه در قرآن داستان‌هايي را در مورد قوم بني‌اسراييل مي‌خوانيم كه گاه از حضرت موسي‌(ع) كم و بيش همين انتظارات نامعقول را داشته‌اند. ضمنا فراموش نكنيم به قول عابدالجابري داستان‌هاي قرآن بي‌سبب نازل نشده است بلكه به نوعي حاوي استعاره است كه خلاصه مي‌خواهد به در بگويد تا ديوار بشنود. لذا اگر در قرآن برخي درخواست‌هاي عجيب و غريب بني اسراييل از قبيل داستان «گاو» سوره بقره يا انتظارات آنها از حضرت موسي در مورد رويت خدا و... بيان شده در واقع ناظر به انتظارات مشابهي است كه در امت پيامبر خاتم وجود داشته يا پيش‌بيني مي‌شده كه چنين انتظاراتي به وجود ‌آيد. از سوي ديگر كساني كه سوال مي‌كنند چرا در قرآن نام علي(ع) با صراحت نيامده است، قبل از آن بايد به اين سوال پاسخ بدهند كه چرا نام خود پيامبر (ص) در عهدين -‌كتب مقدس پيشين‌- نيامده است؟ كما اينكه علماي مسيحي اين سوال را مطرح مي‌كنند و وقتي به ايشان پاسخ داده مي‌شود كه نام «فارقليط» - انجيل يوحنا فصل14، آيه 16- به معناي «ستوده شده» است كه در واقع ناظر به نام «احمد» از اسامي پيامبر اسلام(ص) است، قبول نمي‌كنند و مي‌گويند خير بايد به صراحت نام «محمد»(ص) مي‌آمد! اما واقعيت اين است كه قرآن اتفاقا خيلي روشن مساله را مطرح و به نوعي تمام اين شائبات را بر طرف كرده است البته براي اهل ايمان هرچند كه عده قليلي را شامل شود: «إِنّ الّذِين كفرُوا سواءٌ عليْهِمْ أأنْذرْتهُمْ‌ام لمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُومِنُون» (بقره/6). آري، قرآن خود تصريح مي‌كند عده‌اي هستند كه ناسپاسي مي‌كنند و كفر مي‌ورزند و به پيامبر مي‌گويد اينها را چه انذار بدهي چه ندهي تفاوتي نمي‌كند و حرف حق به گوش‌شان نخواهد رفت و در جان‌شان نخواهد نشست! چه نام محمد(ص) در انجيل و چه نام علي(ع) در قرآن بيايد يا نشانه‌هاي ابلغ من التصريح در آنها آمده باشد تفاوتي در انكار ايشان نخواهد كرد... ادامه اين مقاله را مي‌توانيد در شماره آينده «دين و فلسفه» بخوانيد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون